eitaa logo
قصه کودکانه
4.4هزار دنبال‌کننده
584 عکس
1.3هزار ویدیو
217 فایل
یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 شاخه ها را نبر در جنگلی سر سبز و زیبا، زیر درخت بلوط، خرس قهوه ای زندگی می کرد. او خرس مهربان و خوش قلبی بود. همه حیوانات او را دوست داشتند. او یک مغازه ی عسل فروشی داشت. عسل های او بهترین عسل های دنیا بودند، بخاطر همین همه حیوانات به او عسلی می گفتند. یک روز صبح وقتی عسلی خواست وارد مغازه شود، سرش به چند شاخه خورد. شاخه های درخت را کنار زد و داخل رفت. اما وقتی خواست از مغازه بیرون بیاید دوباره سرش به شاخه ها گیر کرد. عسلی با ناراحتی شاخه ها را کنار زد و گفت: باید فکری به حال این شاخه های مزاحم بکنم. خیلی بلند شده اند. عسلی رفت از انبار طناب آورد و شاخه های مزاحم را به شاخه بالایی بست. مدتی گذشت. میمون دم قهوه ای برای خریدن عسل به مغازه آمد و چند کوزه عسل خرید . او همین که خواست با کوزه عسل از مغازه بیرون برود، طناب پاره شد. شاخه ها محکم به کوزه ها ی عسل خوردند. کوزه ها از دست دم قهوه ای افتادند و شکستند. عسلی به او گفت: دوست عزیز ببخشید، من الان چند کوزه عسل دیگر برایت می آورم. میمون که سرتا پایش عسلی و چسبناک شده بود با عصبانیت آنجا را ترک کرد. بعد از رفتن دم قهوه ای، عسلی تصمیم گرفت شاخه ها را کج کند. با طناب شاخه ها را به پشت دوچرخه اش بست و سوارش شد. پا زد و جلو رفت اما یکدفعه دیگر نتوانست پا بزند و به عقب کشیده شد. زاغی که از بالا داشت به عسلی نگاه می کرد گفت : داری چه کار می کنی؟ عسلی گفت : میخواهم شاخه ها را کج کنم. زاغی بلند بلند خندید و گفت : شاخه درخت که کج نمی شود. الان بر می گردد و توی سرت می خورد. عسلی که از پا زدن خسته شده بود، ناراحت و غمگین روی زمین نشست. او کمی فکر کرد و گفت: دوست ندارم این شاخه ها را ببرم، اما چاره دیگری ندارم. عسلی رفت و با یک اره برگشت. سنجاب خانم که دید شاخه ها تکان می خورد، از لانه اش بیرون دوید. تا عسلی را دید، گفت: چرا شاخه را می بری؟ نمی بینی شاخه ها پر از بلوط هستند و با بریدن آنها این همه میوه از بین می رود. عسلی گفت: دوست ندارم آنها را ببرم اما چه کار کنم آنها باعث دردسرند. سنجاب خانم گفت: به جای اینکه شاخه را ببری، یک سایه بان بالای مغازه ات بزن تا شاخه به سر کسی نخورد. عسلی خوشحال شد و گفت: چه فکر خوبی! همین کار را می کنم، تازه این طوری تابستانها هم میتوانم زیر سایه اش بشینم تا گرمم نشود. سنجاب خانم خندید و گفت: همیشه ساده ترین راه بهترین راه نیست. ✍ نويسنده: خانم مريم فيروز، 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
بادرخت پیر قهر نکنین - @mer30tv.mp3
4.26M
با درخت پیر قهر نکنین ـــــــــــــــــــــــــ 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
تصمیم شتر - @mer30tv.mp3
3.78M
تصمیم شتر ـــــــــــــــــــــــــ 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
D1739056T10516079(Web)-mc.mp3
4.6M
یک لقمه نون ـــــــــــــــــــــــــ 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
ملخ طلایی - @mer30tv.mp3
4.68M
ملخ طلایی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
271-GolBayadKhandonBashe-www.MaryamNashiba.Com(1).mp3
6.26M
گل باید خندون باشه صوتی 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
بشنو و باور مکن شخصی از شخصی خواهش کرد صندوق شیشه‌ای را به دوش کشیده از پلکان بلندی به بالاخانه‌ای ببرد. آن شخص گفت: «برای من چه فایده دارد و چه اجرتم خواهی داد؟» صاحب صندوق گفت: «سه نصیحت به تو خواهم کرد که سرمایه‌ خیر دنیا و آخرتت باشد.» آن شخص قبول کرد و صندوق را حمل نمود‌. از دو پله که بالا رفت، ایستاد و گفت: «نصیحت اولی را بگو.» صاحب صندوق گفت: «اگر کسی گفت نسیه بهتر از نقد است بشنو و باور مکن.» حامل صندوق چند پله دیگر بالا رفت و گفت: «نصیحت دوم را بگو» گفت: «اگر کسی گفت پول سیاه بهتر از پول سفید است بشنو و باور مکن.» مجدداً آن شخص چند پله‌ای که بالا رفت ایستاد و گفت: «نصیحت سوم را بفرما.» گفت: «اگر کسی گفت نخودآب بهتر از چلو کباب است بشنو و باور مکن» حامل صندوق دو سه پله دیگر را که باقی‌مانده بود طی کرده، وقتی به آخرین پله رسید ایستاد و به صاحب صندوق گفت: «من هم می‌خواهم نصیحتی به تو بکنم!» گفت: «بگو» حامل شانه خود را از زیر بار تهی کرده صندوق افتاد و در اثنایِ افتادن و زمین خوردن آن گفت: «اگر کسی هم گفت در این صندوق یک شیشه سالم باقی‌مانده است، بشنو و باور مکن.» [داستان‌های امثال امینی، ص ۷۹] جملات ادبی🧑‍🌾 خاطرات مدرسه 👣 داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠 در کانال داستان مدرسه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
حساسیت زنبوری - @mer30tv.mp3
4.06M
حساسیت زنبوری 🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
40397414357720.mp3
4.89M
قصه ی صوتی مموشی😍📣 گوینده: زهرا ضیائی بعد از گوش کردن قصه به این سوالات پاسخ بدید.😊👇👇👇 🤔موش‌ها کجا برای خودشون شهر درست کرده بودند؟🐹 🤔مموشی کجا زندگی می‌کرد؟🐹 🤔مهمونی قرار بود کجا برگزار بشه؟🐹 🤔اسم دوست مموشی چه بود؟🐹 🤔چرا مموشی دوست نداشت به مهمونی بره؟🐹 🤔دوست مموشی چه پیشنهادی به مموشی داد؟🐹 🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆 هدف : بالا بردن دقت و توجه‌ شنیداری و درک مطلب 🎉 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌وقتی پیام‌هایی با موضوع یارانه معیشتی دریافت کردی چکار باید بکنی؟ ⏰کانال پرورشی ایران حاوی مطالب آموزشی و فرهنگی 🧑‍💻 @Schoolteacher401 ↔️↔️↔️↔️↔️↔️↔️↔️ @madrese_yar
📗📗 کتاب "پیرمرد و دریا " نام رمان کوتاهی از ارنست همینگوی، نویسنده سرشناس آمریکایی است. این رمان یکی از آثار مشهور ادبی جهان به شمار میرود. داستان پیر مرد و دریا داستان مبارزه حماسی ماهی گیری پیر و باتجربه است با یک نیزه ماهی غول پیکر برای به دام انداختن آن. صیدی که می‌تواند بزرگ‌ترین صید تمام عمر او باشد، اما آیا او موفق به این صید میشود؟... جملات ادبی🧑‍🌾 خاطرات مدرسه 👣 داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠 در کانال داستان مدرسه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
وزیر عادل و درباریان.mp3
8.48M
کتاب: همیشه قصه ای هست قصه‌گو: فرهاد عسگری منش از این سبک قصه ها خوشتون میاد یا نه؟ 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
📗📗 «مدیرمدرسه» شاید به جرأت بهترین اثر داستانی «جلال آل احمد» باشد. نویسنده‌ای ظلم‌ستیز که واقعیت‌های زندگی و زمانه خود را را با نظری انتقادی ارائه می‌کرد. مدیر مدرسه آیینه تمام نمای جامعه ای است که جلال آل احمد در آن زیسته است جامعه ای سراسر از رسوایی ها و ناملایمات اجتماعی که در این اثر نشان داده شده است. راوی داستان که از پس از ده سال تدریس از آموزگاری به تنگ آمده است، برای آسودگی خود و داشتن درآمد بیشتر و بی دردسر به مدیری دبستان رو می آورد، بی آنکه بداند چه دردسرهایی در پی خواهد داشت... جملات ادبی🧑‍🌾 خاطرات مدرسه 👣 داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠 در کانال داستان مدرسه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
Audio_45125.mp3
4.32M
📚داستان:کلاغ و موش و لاک‌پشت و آهو 📙از کتاب :کلیله و دمنه 🎙گوینده "سارینا اژکان 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh