هدایت شده از معرفی کانال
از اينكه رسانه هستيد
پيشاپيش سپاسگذاريم؛
كانال وســـواس فقهي بانـوان
در پيام رسانهاي مختلف🔰
🔻سروش
https://sapp.ir/feghhivasvas
🔻تلگرام
https://telegram.me/feghhivasvas
🔻 ایتا
http://eitaa.com/vasvasfeghhi
گفته اند از اعمال شب اول ماه مبارک رمضان
طلب استهلال ماه است...
من اما؛
به دنبال هلال روی ماه تو هستم
#یابن_الحسن
#کهکشان_هم_منتظر_توست
تعجیل در ظهور مولا عج پنج #صلوات
اللهم العجل لولیک الفرج
⚜🔆 ستاره ی دریایی 🔆⚜
سپیده دم، پیرزنی در ساحل قدم میزد. ساحل پر بود از ستارههای دریایی که در طول شب همراه امواج به ساحل آورده شده بودند. صدها ستاره ی دریایی، دور از امواج دریا میدرخشیدند.
ناگهان توجه پیرزن به دو بچه در امتداد ساحل جلب شد. پیرزن از خود پرسید، آنها این موقع در ساحل چه میکنند؟ و بیشتر دقت کرد.
بچهها ستارههای دریایی را در دست هایشان جمع کرده بودند و با دقت دست هایشان را به سمت امواج میگرفتند و ستارههای دریایی را به اقیانوس برمیگرداندند.
پیرزن به اطراف نگاه کرد. متوجه گروهی از مردم شد که در سکوت مشغول تماشای این صحنه بودند. او طاقت نیاورد و پرسید: «بچهها! چه کار میکنید؟»
بچهها جواب دادند: «اگر ما این ستارههای دریایی را به آب برنگردانیم، خواهند مرد. آنها را نجات میدهیم.»
مردم به این پاسخ ساده، تنها لبخند زدند. بالاخره هر چیزی میمیرد. چه کسی به این ستارههای دریایی توجه میکند. مگر چه اتفاقی میافتد اگر آنها بمیرند؟ به حالشان چه فرقی میکند؟
جمعیت پراکنده شد. مردم بیتوجه دنبال کارهای خود رفتند؛ اما پیرزن ماند و به بچهها گفت: « وقت خود را تلف میکنید. صدها ستاره دریایی در جاهای دیگر دور از آب ماندهاند و دیر یا زود میمیرند. این کار شما هیچ فرقی به حال آنها ندارد.»
بچهها یک ستاره ی دریایی برداشتند. قسمت درخشان و تیغدار با شیارهای رنگی هر ستاره دریایی را به پیرزن نشان دادند. زیبا و سخت بود. بعد آن را برگرداندند؛ ستاره دریایی برای زنده ماندن تقلا کرد و بی تاب می گشت تا بتواند نفس بکشد.
بچهها برگشتند و ستاره ی دریایی را به آرامی به اقیانوس بازگرداندند. امواج، ستاره دریایی را همراه خود به اعماق آبهای سبز بردند. آنها زندگی دوباره را به ستاره دریایی هدیه کرده بودند.
بچه ها رو به پیرزن کردند و گفتند: «دیدی؟ با این کار، این ستاره ی دریایی نجات پیدا کرد!»
پیرزن کمی فکر کرد؛ کاری به این کوچکی، باعث ادامه ی زندگی جانداری زیبا شده بود. یک قلب بزرگ، قدرت چندین دست نیرومند را دارد. بنابراین او هم شروع به برداشتن ستارههای دریایی کرد و آنها را به آب انداخت. ستارههای دریایی به آرامی در دست های او حرکت میکردند. انگار میخواستند از او تشکر کنند.
آن روز هشتصد و بیست و دو ستاره دریایی نجات داده شد.
#قصه
╲\╭┓
╭🔆⚜ 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🕌📿چادر نماز📿🕌
یکی بود یکی نبود، فاطمه دختر زیبا و مهربانی است. او شش ساله و تنها دختر پدر و مادرش است.
پدر فاطمه آموزگار است او هر روز کیف خود را بر می دارد و به مدرسه می رود.
مادر فاطمه هم پرستار است او هر روز چادر خود را سر می کند و به بیمارستان می رود.
فاطمه یک مادر بزرگ مهربان هم دارد، وقتی پدر و مادر به سرکار می روند فاطمه پیش مادر بزرگ می ماند. او مادر بزرگش را خیلی دوست دارد.
خانه آن ها ٣ تا اتاق دارد:یک، اتاق برای پدر و مادر، یک اتاق برای مادر بزرگ و فاطمه، یک اتاق برای پذیرایی از مهمان.
حیاط خانه آن ها باغچه کوچکی دارد. در کنار باغچه درخت توتی بزرگ شده است. یک حوض کوچک آب هم هم در حیاط هست که چند ماهی قرمز همیشه توی آن بازی می کنند.
نزدیک ظهر است، فاطمه زیر درخت توت روی زیلو نشسته و با عروسک پارچه ای خود بازی می کند.
امروز اولین روز ماعه مبارک رمضان است. مادر بزرگ اول وضو می گیرد. بعد به اتاق می رود و چادر نماز خود را سر می کند.
بعد به کنار پنجره اتاق م یرود پنجره را باز می کند و می گوید: فاطمه جان بیا توی اتاق.
فاطمه عروسکش را می بوسد و به کنار پنجره می رود. به در اتاق که می رسد می پرسد: مادربزرگ چی کار دارید؟
مادربزرگ لبخندی می زند و می گوید: می خواهیم با هم بروی مسجد.
فاطمه عروسکش را به سینه می فشاد و با شادی می گوید: آخ جون.
مادر بزرگ می گوید: حالا برو چادرت را سرت کن .
فاطمه از کمد چادر نمازش را بر می دارد. عروسکش را روی تاقچه اتاق می گذارد تا بخوابد. بعد به طرف قفسه کفش ها می رود تا به مادر بزرگ به مسجد بروند.
#قصه
╲\╭┓
╭🕌📿 🆑 @childrin1
┗╯\╲
تجربیات مربیان فهم قرآن: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در نخلستانی نشسته بودند و حضرت علی (ع) نیز در خدمت ایشان حضور داشتند. ناگاه زنبور عسلی نزد آن حضرت آمد و شروع به چرخش دور پیامبر اكرم (ص) نمود.
در این حال حضرت رسول به مولای متقیان فرمودند: یا علی ، این زنبور قصد دارد ما را ضیافت دهد ، و می گوید كه مقداری عسل در فلان محل قرار داده ام ، امیرالمؤمنین علی (ع) را بفرستید ، تا آن را بیاورد. لذا حضرت علی (ع) رفتند و آن عسل را یافته و در مجلس حاضر نمودند.
رسول خدا از زنبور پرسیدند: غذای شما كه شكوفه تلخ است ، به چه سبب آن شكوفه به عسل شیرین مبدل می شود؟ زنبور عرض كرد: یا رسول الله، این شیرینی از بركت وجود شماست ، چون هر وقت كه مقداری شكوفه بر می داریم ، بلافاصله الهام می شود كه سه نوبت بر شما صلوات بفرستیم و از بركت فرستادن صلوات ، شكوفه تلخ به عسل شیرین مبدل می شود.
منبع:خزینة الجواهر ص 586/ لمعات الانوار، ص 53.
تجربیات مربیان فهم قرآن: شعر زنبور عسل و پیامبر (ص)
یک روز که پیغمبــــر در گـرمی تابـستــان
همــراه علی می رفت در سـایــه نخلستــان
دیدنــد کـه زنبـــوری از لانه خود زد پـر
آهستــه فــرود آمــد بر دامن پیغمبـــــر
بوســــیـد عبایــــش را دور قـدمــــش پــر زد
بـر خاک کـف پایـش صـد بوسـه دیگــــر زد
پیغمبـــــر از او پرسید آهســــته بگـو جانم
طعم عسلت از چیست هـر چند که میدانم
زنبـــور جوابش داد چون نـام تـو می گـویـم
گل می کنـد از نامت صـد غنـچه به کنـدویـم
تـا نـام تـو را هـر شب چون گل به بـغـل دارم
هـر صبـح که برخیــزم درسینــه عسل دارم
از قنـد و شکـــر بهتــر خوشـتر ز نبـات است این
طعم عسل از من نیست طعم صلوات است این