#بازي هايي براي آموزش سلام كردن به كودك
#مهارت_اجتماعی
🎾بازی 1)
از کودک بپرسید که آیا همه ی انسان ها سلام می کنند؟ با یک تمرین ساده او را به نتیجه برسانید.
از او بخواهید که نشان دهد که مادر ، پدر، مادربزرگ، پدر بزرگ، دايي و يا خاله چگونه به آنها سلام مي كنند؟ حالا بپرسيد وقتي يكي از دوستان پدرشان به ديدن آنها مي آيد چگونه سلام مي كنند؟ با آقاي فروشنده و يا آقاي رفتگر محله چطور؟ به اين طريق چگونه سلام كردن با افراد مختلف را به آنها نشان داده ايم.
🎾بازی 2)
با کودک خود یک نمایش لذت بخش اجرا کنیم. می توانید هر کدامتان نقش های مختلف را بگیرید. مثلا نقش دو دوست، یا نقش دو نفر که مدت هاست همدیگر را ندیده اند، یا نقش فروشنده و مشتری و خیلی نقش های دیگر که انواع سلام کردن ها را بر طبق آن شاهدش خواهید بود. حتما بچه ها از این بازی لذت خواهند برد و شور و هیجان سلام کردن های مختلف آنها را به وجد خواهد آورد.
🎾بازی 3)
این بازی برای محیط هایی که بیش از دو بچه حضور دارند هیجان بیشتری خواهد داشت. دو دست خود را به هم بدهید و شکل یک دایره را بسازید و از کودک خود هم بخواهید که این کار را انجام بدهد. بعد بگویید که این مثلا یک حباب است. بعد هر کدام از حباب ها (یعنی خودتان و هر کدام از بچه ها) در همان حالت بچرخید و راه بروید و به محض برخورد با هم مثلا بترکید و این کار را با باز شدن دست هایتان انجام دهید. بعد از این مرحله باید آن دو حبابی که با هم برخورد کرده بودند با هم دست بدهند و سلام کنند و یک حباب بزرگتر بسازند. این سلام و دست دادن بعنوان قانون ابتدایی تشکیل حباب جدیده!
🎾بازی 4)
یک عروسک , ترجیحا عروسک نمایشی باشد- رو به کودک نشان دهید و به او بگویید که اسم این عروسک «سلام» هست و ناراحته چون اسمش رو همه به زبون نمیآرند. بعد از کودک بخواهید تا اسمش را تکرار کند و بعد به او بگوید که خیلی اسم زیبایی دارد. حالا فرصت خوبی پیش میآید تا از زبان عروسک درباره اسم عروسک بیشتر صحبت کنیم. توضیحاتی که ابتدای مطلب خواندیم می توانند ایده هایی برای صحبت های عروسک باشند. بعد می توانید عروسک را به دست کودک دهید تا او عروسک «سلام»ش را تکان دهد و به جای او صحبت کند.
🎾بازي ٥)
به كودك بگوييد مردم شهرها و كشورهاي مختلف سلام هايشان باهم فرق مي كند مثلاً ژاپني ها وقتي مي خواهند به هم سلام كنند از ناحيه ي كمر كاملاً خم مي شوند و چند بار سرشان را تكان مي دهند. هندي ها دو كف دستشان را به هم مي چسبانند و دستشان را زير چانه مي برند بعضي از سرخپوستها دستشان را مشت مي كنند و روي قلبشان مي گذارند. در كشور ما نيز انواع سلام وجود دارد مثل: بعضي شيرازي ها موقع سلام كردن شانه هاي هم را مي بوسند. در لرستان افراد به هم دست مي دهند هركس دست خود را مي بوسد و به پيشاني مي زند. در تهران و خيلي شهرهاي ديگر افراد موقع سلام كردن صورت هاي همديگر را مي بوسند. در خيلي جاها مردم فقط با هم دست مي دهند. همه اين موارد نمايشي است و شما مي توانيد از كودك بخواهيد آنها را تكرار كند و این نمایش را با شما اجرا کند. از او بپرسيد كدام روش سلام كردن را مي پسندند.
🎾بازی 6 (آموزش نکته ی ادبی سلام کردن)
فكر مي كني هنگام سلام كردن چه چيزهايي را بايد رعايت كرد؟ پس از اين صحبت چهره تان را اخم آلود كنيد. حتي كمي عصباني شويد و با همين چهره به كودكان سلام كنيد. عكس العمل كودك چيست؟ حالا چهره تان را غمگين و افسرده و خسته و بي حوصله نشان دهيد و به كودك سلام كنيد. در آخر لبخند بزنيد و با هيجان و شادي به كودك سلام كنيد و از آنها بپرسيد كدام سلام را بپسنديد. بعد از اين تمرين كودك بايد درك كرده باشند كه هنگام سلام بايد لبخند بزنند، چهره شادابي داشته باشند و با صدايي محكم و رسا به طرف مقابل سلام كنند.( تمرين صحيح سلام كردن به صورت نمايشي هر روز تكرار شود)
#آزمایش_علمی
#کوه_آتشفشان
چه نیاز دارید:
جوش شیرین
سرکه
دو عدد سیب
روش انجام آزمایش کوه آتشفشان :
ابتدا در مورد کوه آتشفشان و فوران سنگها و گازهای انباشته شده در زیر زمین با کودکتان صحبت کنید.در ادامه توضیح دهید که با ترکیب دو ماده جوش شیرین و سرکه قصد دارید، نمایش فوران گاز حاصل از ترکیب واکنش شیمیایی این دو ماده را داشته باشید.
داخل دو عدد سیب را خالی کنید.(دو رنگ مختلف سیب برای این هست که آزمایش جذابتر و بیشتر شبیه محیط دهانه آتشفشان باشد، می توانید در هر محفظه دیگری مانند بطری یا کاسه هم آزمایش را انجام دهید).
در یکی از سیبها اول جوش شیرین را اضافه کنید و بعد سرکه را بر روی آن بریزید، در سیب دیگر ابتدا سرکه را بریزید و بعد جوش شیرین اضافه کنید.
چشمان کودکتان گرد شده. ترکیب با هم واکنش نشان داده و فوران میکند.
#زلزله_بلایای_طبیعی
خرگوش_طمع_کار.mp3
8.68M
#لالایی_فرشته_ها
🔷خرگوش طمع کار🔷
🔅قرائت #سوره_قدر
🔅با اجرای:اسماعیل کریم نیا(عمو قصه گو)
🔅تدوین:رحیم یادگاری
🔅منبع:کتاب لالایی فرشته ها
🔅نوشته:اسماعیل کریم نیا
✅کمک به ساخت اپلیکیشن و چاپ کتاب لالایی فرشته ها👇
@Lalaiehfereshteha
✳️ارسال صوت بچه های گلم فقط به این آیدی👈
@Mimmeslehmadar
http://eitaa.com/joinchat/1409548311C9b1650259b
🌸کپی لطفا با لینک🌸
8⃣6⃣
0094 baghareh 223-225.mp3
5.75M
#لالایی_خدا ۹۴
#سوره_بقره آیات ۲۲۵ - ۲۲۳
#محسن_عباسی_ولدی
#نمایشنامه
✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب
با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن.
@lalaiekhoda
#نکته_تربیتی
همدردی با کودک!
🌈اگر کودک تان خودش را به شکلی ناخوشایند با دیگران مقایسه می کند،
مثلا می گوید: «چرا نمی توانم مثل برادرم توپ پرت کنم»
🌈با او همدردی کنید و بعد روی یکی از توانایی هایش تاکید کنید. مثلا بگویید:
«آره،راست میگی، برادرت توپ پرت کنه خوبیه، تو هم خیلی تند می دوی».
🌈این به کودک تان کمک می کند متوجه شود که همه ما نقاط قوت و ضعفی داریم و لازم نیست که حتما بی عیب باشد تا احساس خوبی درباره خودش داشته باشد.
╲\╭┓
╭⭐️🌈
┗╯\╲@ghesehayemadarane
#قصه_شب
🏠 خانه ی جدید
مرمر کوچولو برو دم در با بچه ها بازی کن و دوست جدید پیدا کن”، این را مادر مریم گفت.
مریم عروسکش را برداشت و گفت:”همیشه این موقع با رقیه خاله بازی می کردم”. بعد گریه اش گرفت و به اتاقش رفت. در را محکم بست و با خودش گفت:” اتاق که نیست، قفس هست، یک پنجره هم ندارد”. سرش را روی بالش گذاشت و آرام آرام اشک ریخت. یاد اتاق قبلی اش افتاد که پنجره ای رو به حیاط داشت. صبح ها با صدای پرنده ها و نوازش نور خورشید از خواب بیدار می شد. هر وقت مادرش پنجره را باز می کرد، چند شاخه وارد اتاق می شد.
مادر در را باز کرد. لبه تخت نشست و دستی روی موهای مریم کشید و گفت:” عزیزم، اینجا هم دوست جدید پیدا می کنی و هر روز با او خاله بازی می کنی. الان هم بلند شو تا با هم اسباب بازی هایت را داخل کمد بگذاریم.”
مریم با صدای بلند گریه کرد و گفت:” من دلم مامان فاطی را می خواهد”.
مامان مریم او را بغل کرد و گفت:” آن خانه کوچک بود ما مجبور شدیم به اینجا بیاییم. تو هر روز می توانی با مامان فاطی تلفنی صحبت کنی و عکسهایت را برایش بفرستی”.
مامان مریم گفت” در آشپزخانه کمی کار دارم، زود برمی گردم”.
مریم عروسکش را روی تخت نشاند و موهای قرمز رنگش را شانه زد و به او گفت:” اینجا خوب نیست، چون پنجره ندارد و من نمی توانم با پرنده ها حرف برنم. تازه حیاطش باغچه هم ندارد و من نمی توانم برای مورچه ها با گل میز درست کنم”. همینطور که مریم با عروسکش حرف می زد صدای زنگ در را شنید.
مریم توجهی نکرد و به عروسکش گفت: ”الان اگر خانه قبلی بودم رقیه می آمد و خاله بازی می کردیم”.
مامان مریم در را باز کرد و با صدای بلند گفت:” مریم، مریم بیا ببین کی آمده؟”
مریم عروسکش را برداشت و در اتاقش را باز کرد. از لای در گوش کرد تا ببیند مادرش با چه کسی حرف می زند. مادرش گفت:” وای چرا زحمت کشیدید. اگر مریم شما را ببیند خیلی خوشحال می شود”.
بعد صدای مادربزرگش را شنید که گفت:” گفتم شما کار دارید و نمی توانید غذا درست کنید، ماکارونی درست کردم که مریم جان دوست دارد”.
مریم با شنیدن صدای مادربزرگش، به سمت در دوید و پرید تو بغلش و صورتش را بوسید.
✍ نويسنده: خانم مريم فيروز از اعضای خوب و فعال کانال کودک خلاق🌸
🆔 @koodakemaa
〰〰〰〰〰〰〰
#لالایی
لالایی ای گل زیبای مادر 🌸
لالایی ای همه دنیای مادر🌸
لا لا کن تا که خوابت در رباید 🌸
که مادر عقده دل را گشاید🌸
لالایی ای گل زیبای مادر 🌸
لالایی ای همه دنیای مادر🌸
لا لا کن تا که خوابت در رباید 🌸
که مادر عقده دل را گشاید🌸
لالالالا لالا لالا لالایی🌸
لالالالا لالا لالا لالایی🌸
بگویم آخرین فرزند زهرا🌸
بود مهدی امام آخر ما🌸
بدان آن منجی و صاحب زمان است 🌸
امیده جامع ما شیعیان است🌸
بود غائب حق آل احمد 🌸
بود هم نام با نام محمد🌸
لالاکن تا که مادر گوید این را 🌸
که نرجس بوده مامان پاک مولا🌸
9.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸سلام همراهان عزیز🌸
🔅نماهنگ امام زمان علیه السلام
🔅تقدیم به شما عزیزان
http://eitaa.com/joinchat/1409548311C9b1650259b
🌸کپی لطفا با لینک🌸
🦋🚑 اجازه گرفتن 🚑🦋
شاپرک، فکر می کنه خیلی زرنگه. هر کجا خبری باشه زود می پره می ره اونجا تا ببینه چه خبره. بعضی وقتها بزرگترها بهش می گن شاپرک جان هر کجا که دلت می خواد نباید بری. شاید اونجا خطری وجود داشته باشه. اما شاپرک فکر می کنه خیلی زرنگه و اگه خطری هم وجود داشته باشه زود می تونه فرار کنه. فکر می کنه هیچ وقت براش مشکلی پیش نمی یاد.
دیروز توی کوچه شلوغ شده بود و سرو صداش تا خونه ی شاپرکها می رسید. شاپرک زود پرید بره ببینه چه خبره. پرید و رفت وسط شلوغی و فهمید که تصادف شده. شاپرک هی پرید این طرف و پرید اون طرف تا بالاخره یه جای خوب پیدا کرد و همونجا نشست. جای شاپرک آنقدر عالی بود که می تونست از اونجا همه چیز رو خوب تماشا کنه. شاپرک از زرنگیه خودش بیشتر خوشش اومده بود. با خودش گفت از بس که زرنگم همیشه بهترین جا مال من می شه. ولی همین طور که داشت به خودش افتخار می کرد یک دفعه دید وسط آمبولانسه و داره می ره بیمارستان.
آخه شاپرک نشسته بود روی لامپ آمبولانس و از اونجا داشت همه چیز رو تماشا می کرد. حالا که آمبولانس راه افتاده بود تا مریض رو ببره بیمارستان ،شاپرک هم توی آمبولانس جا مونده بود و داشت با آمبولانس می رفت . این جوری حتما حتما شاپرک گم می شد و دیگه نمی تونست برگرده خونه.
شاپرک ترسید و شروع کرد به جیغ کشیدن و این طرف و اون طرف پریدن. اما همه ی درها بسته بود و حتی یه سوراخ کوچیک هم وجود نداشت تا شاپرک از اونجا فرار کنه. شاپرک هم از ترس غش کرد و افتاد کف آمبولانس.
وقتی به هوش اومد ....
به جای اینکه تو بیمارستان باشه توی خونه پیش مامان شاپرکه بود. شاپرک از خوشحالی گریه اش گرفت و پرید تو بغل مامان و گفت مامان جون من چجوری اومدم خونه؟
مامان، شاپرک رو بوسید و گفت بابات تمام راه دنبال آمبولانس پرید تا تو رو پیدا کرد و با هزار سختی به خونه آورد ...
شاپرک خجالت کشید و معذرت خواهی کرد.
مامان خندید و گفت یادت باشه دیگه بی اجازه جایی نری.
#قصه_متنی
╲\╭┓
╭🦋🚑 @ghesehayemadarane
┗╯\╲