eitaa logo
قصه ♥ قصه
112 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
398 ویدیو
70 فایل
با قصه ذهن و رفتار بچه ها را جهت دهیم.بچه ها ما رو عاشق خدا میکنند.مطالب به حفظ امانت با لینک قرار میگیره.فرق این کانال با بقیه اینه که جز اندک،مطلب اضافی نداره.نیز سعی شده قصه از لحاظ محتوا بررسی بشه.آیدی ارتباط با مدیر @Omidvar_Be_Fazle_Elahi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از لالایی خدا
🌸 مژده 🍃🌸🍃 مژده 🌸 👈 آرشیو کامل برنامۀ لالایی خدا 👉 🌐 در پایگاه جدید اطلاع رسانی و فروشگاه آثار حجت الاسلام استاد محسن عباسی ولدی 👇👇👇👇👇👇 🌐www.ketabefetrat.com دانلود اپلیکیشن⬇️ https://ketabefetrat.com/app.ketabefetrat.com.apk? 🎊همزمان با سالروز امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و به مناسبت افتتاح پایگاه👇 ‼️5️⃣2️⃣ درصد تخفیف برای همۀ محصولات (تا 13 آبان) ‼️0⃣3️⃣ درصد تخفیف برای خرید مجموعۀ کامل آثار + ارسال رایگان به تمام نقاط کشور (تا 13 آبان)
کارگاه ضرورت‌ها و مراقبت‌های 💡 فرزندآوری، بارداری و زایمان در دوران کرونا سه جلسه؛ سه‌شنبه‌ها 🗓 6 و 13 و 20 آبان ماه ⏲ ساعت 15 🔰 مباحثی که در این جلسات بیان خواهد شد: 📌 مقدمه‌ای بر کرونا و شیوه ضدعفونی کردن مواد غذایی 📌 تاثیر کرونا بر تغذیه و تاثیر تغذیه بر کرونا 📌 مواد غذایی موثر بر استرس و خواب 📌 اثرات دمنوش‌ها و معرفی دمنوش‌های مجاز و ممنوع در بارداری 📌 ضرورت و اهمیت ورزش در دوران کرونا و نحوه اثر آن اطلاعات بیشتر و شرکت در این کارگاه تخصصی با دنبال کردن کانال نسل توحیدی @NasleTohidi
راز نشانه ها.mp3
5.89M
🌹راز نشانه ها🌹 👨‍👧‍👧بالای ۶ سال 🎤با اجرای:اسماعیل کریم‌نیا 🗣قرائت : 🎶 تدوین : محمد حسین مکاریان پور 📚منبع:فارسی پایه چهارم http://Eitaa.com/lalaiyehfereshteha 🔰کپی آزاد با یک صلوات🔰 2⃣9⃣8⃣
روباه و شیر.mp3
6.45M
🌹روباه و شیر🌹 👨‍👧‍👧بالای ۶ سال 🎤با اجرای:اسماعیل کریم‌نیا 🗣قرائت : 🎶 تدوین : رحیم یادگار پور 📚منبع:شب ها شیرین http://Eitaa.com/lalaiyehfereshteha 🔰کپی آزاد با یک صلوات🔰 2⃣9⃣9⃣
0162 ale_emran 61-63.mp3
9.11M
۱۶۲ آیات ۶۳ - ۶۱ «داستان مباهله» ✅ شنبه‌ها و چهارشنبه‌ها، ساعت ۹شب منبع قصّه این برنامه👇 📚 برگرفته از کتاب «بحار الانوار، ج‏لد ۲۱، صفحه ۲۸۵» اثر علامه محمد باقر مجلسی 📣 بچّه‌های لالایی خدا! رزمنده‌های جبهه مواسات! از لشگر بچّه‌های صاحب‌زمانی جا نمونید. 🔴 بچه‌های سحری لالایی خدا! کسایی که دوست دارن عمو عباسی شب جمعه بهشون زنگ بزنن و قرار بچه‌های سحری رو یادآوری کنن، اسمشون رو به همراه شماره تلفن به این آدرس ارسال کنن👇👇👇👇👇 https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSceo3c6E4RaXJp9vGI0QRANsN-vI1ufr4ieLuzLhb5gYc-IPw/viewform?usp=sf_link @lalaiekhoda
بسم الله الرحمن الرحیم یک اتفاق پاکن سرش را از توی جامدادی بیرون اورد و گفت:« این تو خفه شدم» بعد هم بیرون پرید. نگاهی به دور و برش کرد و گفت:«کی می آید با من قایم باشک بازی کند؟» مداد مشکی خمیازه ای کشید و گفت:«وای بعد یک روز پر کار و این همه نقاشی و مشق نوشتن من که فقط میخواهم بخوابم» پاکن لب و لوچه اش را جمع کرد و گفت:«شما نوشتید من که کار زیادی نکرده ام حوصله ام سر رفته» داشت از روی میز پایین می پرید که صدای تراش را شنید:«نپر! خطرناک است گم می شوی» پاکن ریز خندید و در حالی که پایین می پرید گفت:«نترس اتفاقی نمی افتد» تراش یک دور دسته اش را چرخاند و گفت:«حتما بلایی سرش می آید من می دانم» مداد آبی از توی جامدادی بیرون آمد، لبه میز ایستاد، به پاکن که دور می شد نگاه کرد و گفت:«کاش من هم با او می رفتم خیلی هیجان انگیز است» مداد قرمز از توی جامدادی گفت:«خطرناک است یادتان رفته دفعه ی پیش چه بلایی سر تراش کوچولوی قبلی آمد؟ اگر باز سرو کله ی جاروبرقی پیدا شود چه؟» همه ساکت شدند و سر جایشان نشستند. مداد مشکی تازه خوابش برده بود که در اتاق باز شد. مامان احسان بود، کمی اتاق را مرتب کرد کتاب های روی میز را توی کتابخانه چید. روتختی را صاف کرد و از اتاق بیرون رفت. تراش درحالی که می لرزید گفت:«دیدید گفتم؟ پاک کن از دست رفت» مداد آبی بلند صدا زد:«اهای پاکن کجایی؟ زود برگرد اوضاع خوب نیست» اما صدایی نشنید. تا خواست از جامدادی برود بیرون صدای در را شنید. مامان این بار با جاروبرقی برگشته بود. جارو را روشن کرد. همه جا را جارو کرد، تراش آرام گفت:«وای پاکن آن جاست کنار پایه ی تخت!» هیچ کس جرات نداشت تکان بخورد. همه چشمشان به تراش بود که گفت:«من می دانستم پاک کن از دست می رود جاروبرقی پاکن را خورد» همه ساکت و ناراحت بودند جاروبرقی یک دفعه خاموش شد. مامان گفت:«اه باز هم که چیزی توی لوله اش گیر کرد!» صدای زنگ تلفن را که شنید دسته جارو برقی را روی زمین گذاشت و از اتاق بیرون رفت. مدادها سریع از توی جامدادی بیرون آمدند. مداد قرمز گفت:«باید کاری کنیم» مداد مشکی گفت:«باید نجاتش دهیم» مدادتراش گفت:«چه طوری؟ ماهم گیر می افتیم هیچ کاری از ما ساخته نیست» مداد مشکی روی میز این طرف و آن طرف رفت، یک دفعه ایستاد و گفت:«مدادتراش برو جلوی در بایست هروقت صدای پا شنیدی بیا وبه ما خبر بده، بقیه ی مدادها هم با من بیایند» همه از روی میز سُر خوردند پایین، مداد تراش با ترس جلوی در ایستاد. مداد مشکی صدازد:«پاکن... صدای من را می شنوی؟» اما صدایی نشنید. تراش از جلوی در گفت:«حتما خفه شده» مدادسبز جلو آمد و گفت:«باید لوله را جدا کنیم تا اورا بیرون بکشیم» مدادقرمز گفت:«ما که زورمان نمی رسد» مداد مشکی دوباره صدا کرد:«پاکن منم مداد مشکی آمدیم تو را نجات بدهیم» پاکن گفت:«من حالم خوب است» با شنیدن صدای پاکن همه خوشحال شدند مداد مشکی گفت:«نترس ما تو را می آوریم بیرون» پاکن بلند خندید و گفت:«از کجا؟!» مداد قرمز به جاروبرقی نزدیک تر شد و گفت:«از توی جاروبرقی‌ دیگر» پاکن جلو پرید و گفت:«من که اینجا هستم» مداد مشکی با چشمان گرد گفت:«تو توی جاروگیر نکرده بودی؟» مداد قرمز گفت:«پس چه چیزی توی لوله گیر کرده؟» پاکن خندید و گفت:«یک تکه کاغذ باطله!» تراش درحالی که می لرزید گفت:«امد آمد مامان احسان آمد» اما دیر شده بود همه سر جای خود ماندند، مامان احسان ابرویش را بالا داد و گفت:«این ها که اینجا نبودند!» بعد هم همه ی وسایل را برداشت و سر جایشان گذاشت. پاکن توی جامدادی نشست و به تراش گفت:«حق با تو بود من نباید از خانه دور می شدم اگر جای کاغذ من آن جا گیر کرده بودم چه می شد؟!» تراش گفت:«دیگر نمی شد نجاتت داد» 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe43
غریبه سعید پول را از مادر گرفت، به مغازه علی آقا که سر کوچه بود رفت، وارد مغازه شد و گفت:«سلام علی آقا یه بستنی می خوام» بستنی اش را گرفت و پول را به علی آقا داد، خداحافظی کرد و به طرف خانه راه افتاد. خیلی از مغازه دور نشده بود که ماشینی جلوی پایش ایستاد، یک آقا از توی ماشین گفت:«سلام گل پسر، تو می دونی خونه آقای کاشیان کجاست؟» سعید کمی فکر کرد و گفت:«نه» خواست زود از آن جا برود که همان آقا گفت:«کجا می ری؟ بیا بالا برسونمت!» سعید یاد حرف مادر افتاد که گفته بود:«به کسانی که نمی شناسی اعتماد نکن» بلند گفت:«نه» و به سمت خانه دوید. اگر تو جای سعید بودی چه کار می کردی؟ 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe43
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍امام على عليه السلام: بهترين وسيله اى كه مردم با آن دلهاى دوستان خود را به دست مى آورند و كينه ها را از دلهاى دشمنانشان مى زدايند، خوشرويى هنگام برخورد با آنان است و جویای احوال آنان شدن در غیابشان و گشاده‌رویی با آنان در حضورشان 📚میزان الحکمة ج ١ ص ۵۵۵
💠 شعر یار حضرت مهدی(عج)🌷💚🌷 🌸 بچه های مهربان 🍃 یارهای امام زمان 🌸 شرط ظهور مولا 🍃 اعمال ماست بچه ها 🌸 اگر که ما خوب باشیم 🍃 یاور مهدی میشیم 🌸 باید با هم یک صدا 🍃 عهد ببندیم با آقا 🌸 در راه مولا باشیم 🍃 اهل کوفه نباشیم 🌸 با زرق و برق دنیا 🍃 نلرزه دل های ما 🌸 دور نشیم از راه دین 🍃 با وسوسه شیاطین 🌸 با بدی و گناهان 🍃 میشیم جزء گمراهان 🌸 از گناه و تاریکی 🍃 دوری کنیم با پاکی 🌸 با تهذیب و خودسازی 🍃 بریم به جنگ معاصی 🌸 تا دور بشیم از گناه 🍃 نورانی بشیم مثل ماه 🌸 دلی که پرنور باشه 🍃 عاشق مهدی میشه 🌸 حالا کنیم این دعا 🍃 برای ظهور مولا 🌸 تعجیل بفرما خدا 🍃 ظهور حجتت را...🤲💚 سروده: علی پور 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe43
💠 شعر عهد با امام زمان(عج )🌸💚🌸 🌼 آی بچه های علوی ☘ آی پیروان مهدوی 🌼 باید ببندیم عهدی ☘ برای ظهور مهدی 🌼 خود را کنیم آماده ☘ با ایمان و اراده 🌼 با دستورات الهی ☘ دل ها میشه ولایی 🌼 دور بشیم از تنبلی ☘ با ورزش و تعالی 🌼 کنیم کسب معرفت ☘ نباشیم در جهالت 🌼 با صبر و با بصیرت ☘ دور نشیم از ولایت 🌼 باید همیشه هرجا ☘ باشیم به یاد مولا 🌼 دعای فرج بخوانیم ☘ در مسیر حق بمانیم 🌼 حالا همه یکصدا ☘ دعا کنیم بچه ها 🌼 بیا یوسف زهرا ☘ بیا دوای دردها...🤲💚 سروده: علی پور 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe43
ماجراهاي_محمد_و_فاطمه  یه روز، وقتی بابا به خونه اومد، فاطمه و مامان بهش سلام کردن و خسته نباشید گفتن، ولی محمد حواسش به تلویزیون 🖥بود و سلام نکرد. مامان محمد رو صدا کرد و گفت: ندیدم پسر گلم به بابا سلام کنه، می‌دونی هرکی اول سلام کنه هم به خدا و پیامبر نزدیکتره ، هم از 70 تا ثواب 69 تا ثواب سلام مال اونه ؟. محمد از بابا معذرت خواهی کرد و پرسید: ما برای چی باید سلام کنیم؟! بابا محمد رو کنار خودش نشوند و گفت: پسرم، پیامبر مهربون ما، همیشه و به همه ، مخصوصاً به بچه‌ها، سلام می‌کردن و می‌گفتن این کار، کار خیلی خوبیه ، تازه هرکی می‌ره بهشت، وقتی بهشتیا، می‌خوان بهش خوش آمد بگن، سلام می‌کنن . می‌دونی چرا؟ چون سلام کردن مثله یه هدیه است که ما به دیگران می‌دیم . 💐 پس ما هم وقتی که دوستمون رو می‌بیبینم ، قبل از این که هیچ حرفی بزنیم، اول سلام می‌کنیم و این هدیه رو بهش می‌دیم. اونم یه سلام، با صدای بلند. چون خدا دوست داره ما با صدای بلند سلام کنیم و جواب سلام رو هم بلند بدیم .🌸 فاطمه اجازه گرفت و پرسید: پس مثله این بچه‌هایی که صدای سلامشون رو هیچ کسی نمی‌شنوه نباید باشیم؟!  بابا لبخندی زد و گفت: بله، درست می‌گی. بهترین آدما، کسایی‌ان که به همه و به هر کی می‌رسن، بلند سلام کنن و براشون فرقی نداشته باشه که به فقیر سلام می‌کنن یا به پولدار . دخترم، سلام کردن هم باعث زیادی نعمت و رزق و روزی می‌شه ، هم دوستی میاره ، هم اگه وقتی وارد خونه می‌شیم سلام کنیم «چه کسی باشه چه کسی نباشه» فرشته‌ها توی خونمون می‌یان و پیش ما می‌مونن.☺️ پس وقتی سلام کردن این همه خوبه و اینقدر ثواب داره چرا ما سلام نکنیم؟!. در ضمن کسایی که خودخواه و خسیسن به دیگران سلام نمی‌کنن، ما که خودخواه و خسیس نیستیم؟!.🤔 حرفای بابا که تموم شد، محمد از بابا و مامان به خاطر حرفای قشنگشون تشکر کرد و تصمیم گرفت از اون به بعد، همیشه اول از دیگران و با صدای بلند، به همه سلام کنه.😊 ماجراهاي_محمد_و_فاطمه  یه روز، وقتی بابا به خونه اومد، فاطمه و مامان بهش سلام کردن و خسته نباشید گفتن، ولی محمد حواسش به تلویزیون 🖥بود و سلام نکرد. مامان محمد رو صدا کرد و گفت: ندیدم پسر گلم به بابا سلام کنه، می‌دونی هرکی اول سلام کنه هم به خدا و پیامبر نزدیکتره ، هم از 70 تا ثواب 69 تا ثواب سلام مال اونه ؟. محمد از بابا معذرت خواهی کرد و پرسید: ما برای چی باید سلام کنیم؟! بابا محمد رو کنار خودش نشوند و گفت: پسرم، پیامبر مهربون ما، همیشه و به همه ، مخصوصاً به بچه‌ها، سلام می‌کردن و می‌گفتن این کار، کار خیلی خوبیه ، تازه هرکی می‌ره بهشت، وقتی بهشتیا، می‌خوان بهش خوش آمد بگن، سلام می‌کنن . می‌دونی چرا؟ چون سلام کردن مثله یه هدیه است که ما به دیگران می‌دیم . 💐 پس ما هم وقتی که دوستمون رو می‌بیبینم ، قبل از این که هیچ حرفی بزنیم، اول سلام می‌کنیم و این هدیه رو بهش می‌دیم. اونم یه سلام، با صدای بلند. چون خدا دوست داره ما با صدای بلند سلام کنیم و جواب سلام رو هم بلند بدیم .🌸 فاطمه اجازه گرفت و پرسید: پس مثله این بچه‌هایی که صدای سلامشون رو هیچ کسی نمی‌شنوه نباید باشیم؟!  بابا لبخندی زد و گفت: بله، درست می‌گی. بهترین آدما، کسایی‌ان که به همه و به هر کی می‌رسن، بلند سلام کنن و براشون فرقی نداشته باشه که به فقیر سلام می‌کنن یا به پولدار . دخترم، سلام کردن هم باعث زیادی نعمت و رزق و روزی می‌شه ، هم دوستی میاره ، هم اگه وقتی وارد خونه می‌شیم سلام کنیم «چه کسی باشه چه کسی نباشه» فرشته‌ها توی خونمون می‌یان و پیش ما می‌مونن.☺️ پس وقتی سلام کردن این همه خوبه و اینقدر ثواب داره چرا ما سلام نکنیم؟!. در ضمن کسایی که خودخواه و خسیسن به دیگران سلام نمی‌کنن، ما که خودخواه و خسیس نیستیم؟!.🤔 حرفای بابا که تموم شد، محمد از بابا و مامان به خاطر حرفای قشنگشون تشکر کرد و تصمیم گرفت از اون به بعد، همیشه اول از دیگران و با صدای بلند، به همه سلام کنه.😊 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe43