eitaa logo
قصه های مذهبی
8.4هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
790 فایل
در این کانال سعی شده قصه های مذهبی اعم از قصه های قرانی وداستان ها و سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام قرار داده شود، به همراه رنگ آمیزی های جدید و شعرها ،سوره مدیر کانال @yazahra267 آیدی پاسخگویی و ادمینهای بارگذاری مطالب @Yass_94
مشاهده در ایتا
دانلود
چند نفر بودند می خواستند با هم بروند به مشهد، زیارت امام رضا(علیه السلام): اولی گفت: دیلینگ دیلینگ، زنگ زد و ما بیدار شدیم دومی گفت: تلق تولوق، همه سوار قطار شدیم (سریع باید گفته شود) سومی گفت: شکر خدا، داریم میریم زیارت امام رضا(علیه السلام) چهارمی گفت: نبات و زرشک و زعفرون، دعا واسه بچه هامون انگشت شست گفت: چه کنم، چی کار کنم؟ (بچگونه و غمگین) چون که بلیط ندارم (سریع گفته شود)، به این سفر نمی رم؟؟ (دست به بالا، حالت نمیروم) کاشکی کبوتر بودم، پر و پر و پر میپریدم می رفتم تو حرم امام رضا انگشت شست چشم هاشو بست، رفت تو حرم امام رضا(علیه السلام)  بیا ما هم چشمامون رو ببندیم؛ ببینیم رفتیم تو حرم امام رضا(علیه السلام) 🏴🏴🏴🏴🏴🏴 @ghesehmazhbi
پنج نفر توی یک خانه زندگی می کردند. یک روز... اولی گفت: وقت نماز بچه ها، وقت دعا؛  دومی گفت: برای چی ؟ چرا نماز، دعا چرا؟؛  سومی گفت: برای تشکر از خدا؛  چهارمی گفت: خدای مهربونی که دست و دهان و چشم و پا داده به ما؛  انگشت شست  خم شد و سجده کرد و گفت خدایا دوست داریم  تو خیلی مهربونی،  ما بچه ها مثل گلیم تو مثل باغبونی. بعد از اجرای این بازی دستهای کودک را به حالت قنوت نگه دارید و از نعمتهای خدا سپاسگزاری کنید. 🏴🏴🏴🏴🏴 @ghesehmazhbi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنج نفر توی یک خانه زندگی می کردند. یک روز... اولی گفت: وقت نماز بچه ها، وقت دعا؛  دومی گفت: برای چی ؟ چرا نماز، دعا چرا؟؛  سومی گفت: برای تشکر از خدا؛  چهارمی گفت: خدای مهربونی که دست و دهان و چشم و پا داده به ما؛  انگشت شست  خم شد و سجده کرد و گفت خدایا دوست داریم  تو خیلی مهربونی،  ما بچه ها مثل گلیم تو مثل باغبونی. بعد از اجرای این بازی دستهای کودک را به حالت قنوت نگه دارید و از نعمتهای خدا سپاسگزاری کنید. 🏴🏴🏴🏴🏴 @ghesehmazhbi
شعر انگشتی زیارت.m4a
1.44M
چند تا انگشت می خواستند با هم بروند به مشهد، زیارت اقاامام رضا(علیه السلام): اولی گفت: دیلینگ دیلینگ، زنگ زد و ما بیدار شدیم💚💚 دومی گفت: تلق تولوق، همه سوار قطار شدیم 💚💚 سومی گفت: شکر خدا، داریم میریم زیارت امام رضا(علیه السلام)💚💚 چهارمی گفت: نبات و زرشک و زعفرون، دعا واسه بچه هامون💚💚 انگشت شست گفت: چه کنم، چی کار کنم؟😢 چون که بلیط ندارم، به این سفر نمی رم؟؟ 😢 کاشکی کبوتر بودم، پر و پر و پر میپریدم می رفتم تو حرم امام رضا🌟🌟🌟 انگشت شست چشم هاشو بست، رفت تو حرم امام رضا(علیه السلام) رو گنبد طلا نشست. 🕊🕌  🌸🌸🌸🌸🌸 @ghesehmazhbi