eitaa logo
قصه های مذهبی
7.6هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
737 فایل
در این کانال سعی شده قصه های مذهبی اعم از قصه های قرانی وداستان ها و سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام قرار داده شود، به همراه رنگ آمیزی های جدید و شعرها ،سوره مدیر کانال @yazahra267 آیدی پاسخگویی و ادمینهای بارگذاری مطالب @Yass_94
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴در باغ ‌البلاغه🌴 🍁علی ‌اکبر حائری بخشنده باش؛ اما... زینگ زینگ زینگ زینگ زینگ... این صدای زنگ تفریح اول بود. بچه‌ها هر کدام خوراکی‌هایی را که مادرشان حاضر کرده بود، برمی‌داشتند و با شادی به حیاط مدرسه می‌رفتند. یکی کیک داشت، یکی سیب قرمز و یکی بیسکویت موزی. همه صبحانه‌ی خود را خورده بودند؛ اما برای این‌که تا ظهر ضعف نکنند، چیزی به همراه خود می‌آوردند. مجید که بدون خوردن صبحانه به مدرسه آمده بود، لقمه‌اش را برداشت. هر یک دقیقه، صدای آقای محسنی ناظم مدرسه در بلندگوهای حیاط می‌پیچید: - دانش‌آموز کاظمی یواش‌تر. علی حسینی دانش‌آموز کلاس سوم ج بیاد دفتر. اون‌جا چه خبره؟ ناصری و امینی دعوا نکنید. بابای مدرسه که یک شال سبز دور گردنش می‌انداخت و همه‌ی بچه‌ها او را آقاسید صدا می‌زدند، یک گوشه مشغول جاروزدن بود. مجید کنار آب‌خوری رفت و آبی به صورتش زد. کمی که سر حال آمد، با چشمش دنبال جایی برای نشستن گشت. صندلی سنگی تماشاچیان زمین فوتبال را انتخاب کرد. همین که خواست اولین گاز را به لقمه‌اش بزند، نگاهش به دوستش محمدرضا افتاد که تنها نشسته بود و چیزی نمی‌خورد. تا کنارش رفت، فهمید که مثل بقیه صبحانه‌اش را خورده؛ اما چیزی برای خوردن همراه خودش نیاورده است. مجید نگاهی به لقمه‌اش کرد و آن را به زور به محمدرضا داد. دو زنگ دیگر هم گذشت و مجید هر لحظه گرسنه‌تر می‌شد. زنگ آخر علوم داشتند. درس درباره‌ی قورباغه‌ها بود؛ ولی او از تمام درس فقط صدای قاروقور شکمش را که ضعف کرده بود می‌شنید. کلاس که تمام شد، به خانه رفت و بعد از خوردن غذا، فهمید هیچ چیزی از درس زنگ آخر متوجه نشده است. وقتی ماجرا را برای مادرش تعریف کرد، مادر به او گفت: «پسرم! این‌که تو لقمه‌ات را به دوستت می‌دهی تا گرسنه نباشد، خیلی کار خوبی است؛ اما نباید آن‌قدر زیاده‌روی کنی که خودت به خاطر گرسنگی، درس را متوجه نشوی و ضرر کنی. ✅امیرالمؤمنین(ع) فرموده‌اند: بخشنده باش؛ اما زیاده‌روی نکن.» ، حکمت 33 مجله پوپک شماره 240 @ghesehmazhbi