گنجشکک اشی مشی🐦🐦🐦
رقیه ی سه ساله رو تو می شناسی؟
تو کاروان اُسَرا 🥀 کوچکترین بود بچه ها
وقتی که جنگ تموم شد 🥀دلِ رقیه شاد شد
با شادی گفت به عمه🥀 دیگه بابا برمی گرده
دلش برای بابا 🥀 دیگه شده بود یه ذره
رقیه نمی دونه 🥀 بابا حسین شهیده
رفته پیش خدا اُ 🥀 اون دیگه پر کشیده
از کربلا تا به شام 🥀 رقیه رفت بی کلامه
به این امید که اونجا 🥀 ببینه روی بابا
وقتی رسیدن به شام🥀 یه گوشه بود ویرانه
همونجا خیمه زدن🥀 موندن توی خرابه
یه شب دل کوچیکش🥀 بی صبر و بی طاقت شد
دنیا دیگه تو فکرش 🥀 خیلی خیلی کوچَک شد
رقیه با خودش گفت 🥀 بابا دیگه نمی یاد
دنیای بی بابا رو 🥀کدوم بچه ای می خواد؟
رقیه گفت خداجون 🥀 ای خدای مهربون
می دونم که می تونی🥀 منو به بابا برسون
بچه ها جون رقیه 🥀 به آرزوش رسیده
رفته پیش خدا اُ 🥀 اونجا بابا رو دیده
خب گلهای مهربون و با خدا
اسمش چی بود کوچکترین، تو کاروان اُسَرا؟
رقیه ی سه ساله...رقیه ی سه ساله🥀🥀🥀
#کودکانه
#حضرت_رقیهسلاماللهعلیها
🏴🏴🏴
@ghesehmazhbi
گنجشکک اشی مشی🐦🐦🐦
رقیه ی سه ساله رو تو می شناسی؟
تو کاروان اُسَرا 🥀 کوچکترین بود بچه ها
وقتی که جنگ تموم شد 🥀دلِ رقیه شاد شد
با شادی گفت به عمه🥀 دیگه بابا برمی گرده
دلش برای بابا 🥀 دیگه شده بود یه ذره
رقیه نمی دونه 🥀 بابا حسین شهیده
رفته پیش خدا اُ 🥀 اون دیگه پر کشیده
از کربلا تا به شام 🥀 رقیه رفت بی کلام
به این امید که اونجا 🥀 ببینه روی بابا
وقتی رسیدن به شام🥀 یه گوشه بود ویرانه
همونجا خیمه زدن🥀 موندن توی خرابه
یه شب دل کوچیکش🥀 بی صبر و بی طاقت شد
دنیا دیگه تو فکرش 🥀 خیلی خیلی کوچَک شد
رقیه با خودش گفت 🥀 بابا دیگه نمی یاد
دنیای بی بابا رو 🥀کدوم بچه ای می خواد؟
رقیه گفت خداجون 🥀 ای خدای مهربون
می دونم که می تونی🥀 منو به بابا برسون
بچه ها جون رقیه 🥀 به آرزوش رسیده
رفته پیش خدا اُ 🥀 اونجا بابا رو دیده
خب گلهای مهربون و با خدا
اسمش چی بود کوچکترین، تو کاروان اُسَرا؟
رقیه ی سه ساله...رقیه ی سه ساله🥀🥀🥀
#کودکانه
#حضرت_رقیهسلاماللهعلیها
🏴🏴🏴
@ghesehmazhbi
گنجشکک اشی مشی🐦🐦🐦
رقیه ی سه ساله رو تو می شناسی؟
تو کاروان اُسَرا 🥀 کوچکترین بود بچه ها
وقتی که جنگ تموم شد 🥀دلِ رقیه شاد شد
با شادی گفت به عمه🥀 دیگه بابا برمی گرده
دلش برای بابا 🥀 دیگه شده بود یه ذره
رقیه نمی دونه 🥀 بابا حسین شهیده
رفته پیش خدا اُ 🥀 اون دیگه پر کشیده
از کربلا تا به شام 🥀 رقیه رفت بی کلام
به این امید که اونجا 🥀 ببینه روی بابا
وقتی رسیدن به شام🥀 یه گوشه بود ویرانه
همونجا خیمه زدن🥀 موندن توی خرابه
یه شب دل کوچیکش🥀 بی صبر و بی طاقت شد
دنیا دیگه تو فکرش 🥀 خیلی خیلی کوچَک شد
رقیه با خودش گفت 🥀 بابا دیگه نمی یاد
دنیای بی بابا رو 🥀کدوم بچه ای می خواد؟
رقیه گفت خداجون 🥀 ای خدای مهربون
می دونم که می تونی🥀 منو به بابا برسون
بچه ها جون رقیه 🥀 به آرزوش رسیده
رفته پیش خدا اُ 🥀 اونجا بابا رو دیده
خب گلهای مهربون و با خدا
اسمش چی بود کوچکترین، تو کاروان اُسَرا؟
رقیه ی سه ساله...رقیه ی سه ساله🥀🥀🥀
#کودکانه
#حضرت_رقیهسلاماللهعلیها
🏴🏴🏴
@ghesehmazhbi