eitaa logo
قصه های مذهبی
7.6هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
737 فایل
در این کانال سعی شده قصه های مذهبی اعم از قصه های قرانی وداستان ها و سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام قرار داده شود، به همراه رنگ آمیزی های جدید و شعرها ،سوره مدیر کانال @yazahra267 آیدی پاسخگویی و ادمینهای بارگذاری مطالب @Yass_94
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸شعر ﴿ مشهدُالرضا 🌸امامِ هشتمِ ما 🌱علیِ موسی‌الرضا 🌸رئوف و مهربونن 🌱دردامون و می­دونن 🌸داریم یه رسم و عادت 🌱هرسال میریم زیارت 🌸یعنی میریم به پابوس 🌱به شهرِ مشهد و توس 🌸صحن و سراش چه ماهه 🌱خوشکل و باصفاهه 🌸پُر شده از فرشته 🌱یه تیکه از بهشته 🌸فرشتگانِ زیبا 🌱از اون جهانِ بالا 🌸به نیتِ زیارت 🌱با عشقِ بی نهایت 🌸کنارِ ضامنْ آهو 🌸میشن‌خوش‌عطروخوشبو 🌸بعد از زیارت آنها 🌱میرن به آسمانها 🌸ما جمعِ نوجوانان 🌱بر درگهت رضاجان 🌸همراهِ اشک وآهیم 🌱پشیمون از گناهیم 🌸ایستاده‌ایم به درگاه 🌱اجازه خواهیم ای شاه 🌸یه عده نوجوونیم 🌱اِذنِ دخول‌میخونیم 🌸رسمِ ادب چنینه 🌱یه دست به رویِ سینه 🌸باهر دو چشمِ گریان 🌱میگیم سلام رضاجان 🌸امام رضا یا سلطان 🌱شما بخواه برامان 🌸قبولیِ دعامان 🌱آرامشِ دل و جان 🌸ظهورِ مهدی مولا 🌱بهبودیِ مریضا 🌸شما بکن شفاعت 🌱با لطف و با عنایت 🌸تا از دعایت آقا 🌱حاجت روا بشیم ما 🌸یا رب به حق مولا 🌱نصیبِ ما بفرما 🌸نجف وَ کربلا را 🌱هم مشهدُالرضا را 🌸🌼🍃🌼🌸 شاعر : سلمان آتشی https://eitaa.com/ghesehmazhbi
15 namaaze-kaamel_81187.mp3
2.77M
✍قرائت کامل نماز 🔴آموزش قرائت نماز؛ قرائت کامل نماز @ghesehmazhbi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام حسن (علیه السلام) تنها هفت سال داشتند. مادرش فاطمه زهرا (علیهاالسلام) او را به مسجد می­ فرستادند. امام حسن (علیه السلام) آنچه را از پیامبر می­ شنیدند به خاطر می ­سپردند و وقتی به خانه باز می ­گشتند شنیده ­های خود را برای مادر بازگو می­ کردند. در آن روزها هر وقت حضرت علی (علیه السلام) به خانه باز می ­گشتند، می­ دیدند حضرت زهرا (علیهاالسلام) آیاتی از قرآن را که تازه بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نازل شده بود از حفظ می ­خواندند. از او می ­پرسیدند این آیات و علوم را از کجا آموختی؟حضرت زهرا (علیهاالسلام) پاسخ می­ دادند از پسرم حسن (علیه السلام) آموختم. یک روز امام علی (علیه السلام) در خانه مخفی شدند تا ببیند پسرشان حسن (علیه السلام) چگونه سخنان پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را برای حضرت زهرا (علیهاالسلام) بازگو می­ کند. امام حسن (علیه السلام) طبق معمول وارد خانه شدند تا آنچه از پیامبر شنیده بودند برای مادر تعریف کنند. ولی این بار هنگام سخن گقتن زبانشان گیر می ­کرد. حضرت فاطمه تعجب کردند ولی امام حسن (علیه السلام) پرده از راز برداشتند و به مادر گفتند: تعجب نکن! شخص بزرگی سخنم را می ­شنود از این­ رو زبانم گیر می ­کند. در همین لحظه حضرت علی (علیه السلام) از مخفیگاه خارج شدند و حسن (علیه السلام) را در آغوش گرفته و بوسیدند. منبع:بحار ج 43 ص 285 ع @ghesehmazhbi
دعوت كودكان روزي گروهي از كودكان مشغول بازي بودند. تا چشم آنان به امامحسن مجتبي (علیه السلام) افتاد، آن حضرت را به مهماني خود دعوت نمودند. امام حسن(علیه السلام) نيز به جمع كودكان پيوست و با آنان غذا خورد. بعد هم آن بچه ها را به خانه خود دعوت كرد و به آنان غذا و لباس نو هديه داد.با اين همه محبت، امام (علیه السلام) فرمود:بخشش اين بچه­ ها بيشتر از من بود.آنان هرچه داشتند به من دادند، درحالي كه من بخشي از آنچه را داشتم، به آنان دادم. ع @ghesehmazhbi
دعوت كودكان روزي گروهي از كودكان مشغول بازي بودند. تا چشم آنان به امامحسن مجتبي (علیه السلام) افتاد، آن حضرت را به مهماني خود دعوت نمودند. امام حسن(علیه السلام) نيز به جمع كودكان پيوست و با آنان غذا خورد. بعد هم آن بچه ها را به خانه خود دعوت كرد و به آنان غذا و لباس نو هديه داد.با اين همه محبت، امام (علیه السلام) فرمود:بخشش اين بچه­ ها بيشتر از من بود.آنان هرچه داشتند به من دادند، درحالي كه من بخشي از آنچه را داشتم، به آنان دادم. منبع:مجموعه داستان دوستان(مهدي وحيدي صدر) ع @ghesehmazhbi
یکی از شب­ های جمعه امام حسن (علیه السلام) بیدار شد و مادرش حضرت زهرا (علیهاالسلام) را دید که در حال نماز است و برای همه همسایه­ ها با ذکر نام دعا می­ کند. امام حسن (علیه السلام) از مادرش پرسید: مادرجان چرا برای خود دعا نمی­ کنید؟ حضرت زهرا (علیهاالسلام) فرمودند: اول همسایه بعد اهل خانه.(الجارثم الدار) ع س @ghesehmazhbi
امام حسن مجتبی (علیه السلام) در مکانی نشسته بود و غذا می­ خورد. در این موقع، سگی جلو آمد و پیش روی حضرت ایستاد. در این هنگام امام حسن (علیه السلام) یک لقمه غذا می­ خورد و یک لقمه هم به سگ می­ داد. یکی از دوستان حضرت گفت: اجازه بدهید این سگ را از اینجا دور کنم. امام (علیه السلام) به او فرمود: نه! هرگز این کار را نکن! چون دوست ندارم در حالی که غذا می­ خورم جانداری به من نگاه کند و چیزی به او ندهم. بگذار باشد، وقتی که سیر شد خودش می­ رود. ع @ghesehmazhbi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰🔰🔰🔰 محتوای مربوط دهه ی آخر صفر ص ع 👆👆👆
ص 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلامُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ اَلْسلامُ عَلیکَ یَا اَبا مُحمّد یا حَسنَ بنَ عَلی، اَیُّها الْمُجْتبی عالم امروز پر از ماتم و رنج و محن است گرد غم بر سر هر محفل و هر انجمن است این چه شور است که بر پا شده در ارض و سماء این چه سوز است که در سینه هر مرد و زن است بانگ وفریاد به گوش آید از افلاک مگر رحلت ختم رسولان و عزای حسن است 🏴 سالروز رحلت پیامبر مهربانی و رحمت، نگین و خاتم نبوت، حضرت محمد مصطفی (ص) و شهادت دومین نور ولایت امام حسن مجتبى (ع) بر شما تسلیت باد 🥀🖤 ━━━━🖤🖤🖤━━━ https://eitaa.com/ghesehmazhbi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از قصه های مذهبی
. ⚜ قصه زندگی پیامبر مهربانی ها⚜ 💚حضرت محمد(ص)💚 ♦️دوران کودکی♦️ 👌مخصوص کودکان 5 تا 12 سال👦🏻👧🏻 @ghesehmazhbi
داستان زندگی حضرت محمد ص ص 👆👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک رویداد واقعی ، خاطره‌ای ازیک معلم و درس زیبایی که او ازیک راننده گرفت. بعد از فراغت از تربیت معلم سهمیه استان فارس شدم اداره کل فارس ابلاغم را زد شهرستان لار آخر شهریور بود و باید هرچه سریعتر خودم را به اموزش وپرورش لار معرفی می کردم عصر جمعه ای رفتم ترمینال تا بلیط بگیرم. جنب و جوش شروع سال تحصیلی بود مسافرتها زیاد و ترمینال مملو از مسافر بود. به چند تا تعاونی مراجعه کردم بلیط گیرم نیامد . یک نفر راهنماییم کرد گفت اتوبوس لار داره مسافر سوار می کنه برو با راننده ش صحبت کن بگو معلم هستم شاید سوارت کرد. رفتم طرف جایگاهی که اتوبوس ایستاده بود. شلوغی مسافرها را که دیدم با خودم فکر کردم معلمی که برای مردم جایگاهی نداره و اگر بفهمه معلم هستم ممکنه سوارم نکنه یه فکری به نظرم رسید. آمدم کنار راننده ایستادم سلام کردم پرسیدم ببخشید راننده این اتوبوس شمائید گفت بله. گفتم من آقای ... هستم قاضی دادگاهم ابلاغم را زدن برای دادگاه لار و باید فردا خودم را به آنجا معرفی کنم لطف کنید یه صندلی برام درنظر بگیرید. اگر یک وقت گذارت به دادگاه افتاد بیا پیشم هر کاری داشتی برات انجام میدم. آقای راننده با احترام دستم را گرفت آمدیم جلو در اتوبوس گفت: برو صندلی پشت سر راننده بنشین. تو مسیر هم نهایت احترام را بهم گذاشت و چند بار ازم پذیرایی کرد. رسیدیم لار پیاده شدم مبلغی پول گرفتم جلوش هرچه اصرار کردم کرایه هم نگرفت. موقع رفتن تاکید کردم حتما بیا دادگاه و سری بهم بزن . خداحافظی کردم و هنوز چند قدم بیشتر نرفته بودم که صدام زد. ایستادم آهسته بهم نزدیک شد. گفت ببخشید یه خواهشی ازت دارم دلم هری ریخت پایین فکر کردم همین اول کار مشکلی تو دادگاه داره میخواهد براش حل کنم. نگاهی بهم انداخت گفت ،،ان شالله از این به بعد که میری سر کلاس مواظب باش هیچ وقت دروغ گفتن یاد دانش آموزات ندی . یادت هم باشه به احترام‌ معلمیت سوارت کردم گفتم شما از کجا میدانی که من معلمم. گفت اونی که راهنمای ات کرد و فرستادت پیش من ، بهم گفت. خلاصه،،درسی که آن روز یک راننده بیسواد در ابتدای کارم و در دو جمله به من یاد داد تاثیرش بیشتر از تمام دروسی بود که دو سال در تربیت معلم خوانده بودم. https://eitaa.com/ghesehmazhbi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زیبایی برای رحلت پیامبر اسلام(ص) 🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷 یاران کوچک امام زمان عجل الله فرجه نام پیامبر اسلام محمد است .نام پدر ایشان عبدالله و نام مادر ایشان آمنه بود. حضرت محمد صل الله علیه و آله در چهل سالگی به پیامبری رسیدند و برای دین اسلام بسیار تلاش کردند. 🌷ما همیشه به یاد پیامبر هستیم و هر جا نام مبارک ایشان بیاید صلوات می فرستیم. ص @ghesehmazhbi