eitaa logo
قصه های زندگی
127 دنبال‌کننده
19 عکس
47 ویدیو
0 فایل
ارتباط با ادمین کانال @smohammad43
مشاهده در ایتا
دانلود
📌تفاوت قصه و داستان: از زمان های قدیم قصه و قصه گویی در بین انسان ها متداول بوده است. کمتر کسی هست که با قصه های شب و قصه های شب های بلند زمستان و قصه های شب چله در زیر کرسی،( میز چوبی پایه دار که درزمستان وسیله ای حرارتی درزیر آن می اندازند و روی آن یک لحاف انداخته و برای گرم شدن به زیر آن می روند) آشنا نباشد. این قصه ها خاطرات شیرینی را از کودکی به یاد ما می آورد. اما آیا دراین زمانه هم کسی به دنبال خواندن، شنیدن و نوشتن قصه هست؟! آیا زمان قصه گویی به پایان رسیده است؟ در زمانه امروزی به دلیل پیدا شدن تکنولوژی و سرعت انتقال علم، کم کم داستان ها پیداشدند و رشد فزاینده ای پیدا کردند. داستان ها همینطور با سرعت به پیش می روند به طوری که حتی وارد دنیای تجارت و خرید و فروش هم شده اند. درزمان های قدیم مردم خیلی زودباور بودند و هر داستانی را قبول می کردند مثل داستان شاه پریان یا غول چراغ جادو، هانسل و گرتل، سیندرلا، زیبای خفته و… اما امروزه اینطور نیست. همه به دنبال واقعیت هستند و برای اثبات چیزهایی که می شنوند و می خوانند به دنبال دلیل و منطق می گردند. نمی توان گفت که دنیای قصه گویی به پایان رسیده است. هنوز هم قصه خوانی و قصه گویی خواهان مخصوص به خودش را دارد. ولی باید باور کنیم که کاربرد داستان روز به روز بیشتر می شود. حال این سوال پیش می آید که تفاوت بین داستان و قصه درچیست؟ با ما همراه باشید تا این مسئله را بررسی کنی 🌼 ویژگی های قصه: 1- قصه محصول جمع است و خالق مشخصی ندارد، بلکه درجوامعی به وجود آمده و به مرور زمان براثر نقل شدن های پی در پی تغییراتی در ساختار آن داده شده است. 2- ساختار قصه معمولا ساده و روان است. 3- قصه در چارچوب خاصی بیان می شود. 4- زبان قصه معمولا شفاهی است و ماهیت گفتاری دارد. 5- قصه معمولا زمان و مکان خاصی ندارد. یکی بود و یکی نبود، اژدهایی بود… 6- قصه رابطه علت و معلولی ندارد بلکه یک سری رابطه های پشت سر هم است که از زبان قصه گو خارج می شود. 7- درقصه محور ماجرا معمولا حوادث غیر منتظره هستند. 8- قصه ها بارها و بارها درزمان ها و مکان های مختلف تکرار می شوند. 9- قصه ها معمولا برای کودکان گفته می شود. 10- قصه ها معمولا پایان خوشی دارند و در نهایت سپیدی برسیاهی پیروز می شود. قصه ها درقدیم بسیار محبوب بودند. زیرا درقدیم مانند امروزه وسایل ارتباط جمعی وجود نداشت. مردم ساده تر و خوش باور بودند. اوقات فراغت زیاد بود. مخصوصا درشب نشینی های خانوادگی، که زمانی برای قصه گویی را ایجاد می کرد. خانواده ها، منسجم و پر جمعیت بودند. اما امروزه مردم و مخصوصا کودکان، تمایل زیادی برای گوش دادن و خواندن قصه ندارند. 🌼ویژگی های داستان: 1- داستان معمولا ساخته و پرداخته ذهن فعال و هنرمند یک نویسنده خلاق است. 2- در داستان سلسله وقایع حقیقی و یا غیر حقیقی که توسط نویسنده نوشته شده است، وجود دارد که خواننده یا مستمع می تواند آن را تجسم کند. گاهی هر نویسنده یک سبک منحصر به فرد به خودش را به وجود می آورد که افراد با خواندن آثار او پی به نویسنده و خالق اثر، می برند. 3- شخصیت درداستان دارای نوعی فردیت است که می تواند براثر تحولاتی که به وجود می آید تغییر کند. 4- ساختار داستان نوعی اثر مکتوب است. درداستان، دست نویسنده باز است که همان طور که می خواهد به جزیئات بپردازد. 5- زبان داستان ادبی است و تمام ملاحظات زیبا شناسی زبان در آن به کار رفته است. 6- داستان های امروزی دارای زمان و مکان مشخص هستند. 7- داستان ساختار علت و معلولی دارد. 8- داستان ها می توانند برای هرگروه سنی اعم از کودک و نوجوان و بزرگسال، نوشته شوند. به هرحال نتیجه می گیریم که خواندن و شنیدن قصه و داستان، به زیباتر شدن لحظه های زندگی ما کمک شایانی می کنند. از آن غافل نشویم. 🖋 زهرا شهراد لینک عضویت در کانال 👇👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
🌼 قصه درمانی بزرگسالان 💢 قصه ها و داستان ها ابزار منحصر به فرد و ویژه ای برای استفاده از روان درمانی اند چرا که آن ها با همه مردم در هر سن و سالی ارتباط برقرار می کنند و دلیل دیگر آن که ما انسان ها غالبا به شکل قصه و داستان می اندیشیم. 🔅مهم ترین نقشی که قصه یا اسطوره در درمان ایفا می کند ، همگانی و جهانی جلوه دادن مشکلاتی است که افراد با آن ها دست و پنجه نرم می کنند، بنابراین فرد احساس نمی کند تنها است و مشکلش خاص ، منحصر به فرد و غیرقابل حل است. 🔅اینکه فرد مسئله و مشکل خود را به صورت داستان و با قصه از زبان کس دیگری بشنود در وهله اول به فرد این را می گوید که او تنها نیست و کسان دیگری هم بوده اند که این گونه مشکلات را تجربه کرده و چنین احساسی دارند . دانستن این مسئله اغلب درد و ناراحتی را به طور معناداری برای فرد کاهش داده و به فرد کمک می کند تا همانند دیگران برای یافتن راه حلی برای مشکل خود تلاش نماید و او را سوق می دهد که برای مشکل خود حل مسئله کند . 📌 به طور کلی قصه و تمثیل چهار قلمرو از وجود انسان را تحت تاثیر قرار می دهد: 1. قلمرو شناختی: توانایی قصه در انتقال دانش و کمک به فرایند حل مسئله 2. قلمرو عاطفی: قصه باعث پالایش عاطفی-هیجانی و امید آفرینی می شود 3. قلمرو بین فردی: قصه باعث ایجاد و خلق پیوستگی و رابطه انسانی -اجتماعی افراد با یکدیگر می شود 4. قلمرو شخصی: قصه باعث بصیرت و بینش می شود چرا که فرد خودش و مسائل مبتلا به زندگی اش را در روایت دیگران ملاحظه و مشاهده کرده و درک بهتری از خود و مشکل اش پیدا می کند. 🔅با یک قصه خوب می توان برای فرد به روشنی توضیح داد که افکار ناسازگار( خطاهای فکری) اساسا چگونه شکل می گیرند و چگونه تعمیم یافته اند .قصه ها معنای هر رویداد را چارچوب فکری و باور ما تعیین می کند، وقتی که ما چارچوب و باور ذهنیمان را تغییر می دهیم معنای آن رویداد نیز به تبع آن تغییر می کند. ⭐️ مثلا یک انسان گوژپشت که از دیگران متفاوت به نظر میرسد ، تبدیل میشود به انسانی زشت ، اما در قالب و چارچوب دیگری همین انسان زشت در رمان «گوژ پشت نتردام» به یک انسان فداکار و دوست داشتنی تبدیل میشود ، بسیار ارزشمندتر از انسان های دیگری که او همواره خودش را با آن ها مقایسه می کرده است. “منبع: کتاب قصه درمانی” نوشته: دکتر علی صاحبی لینک عضویت در کانال 👇👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
🌼 قصه درمانی چیست؟ قصه درمانی یک روش درمانی “فردمحور” است که به افراد کمک می کند زندگی خود را بشناسند و متخصص زندگی خود بشوند. در این روش تاکید بر قصه هایی است که افراد درمورد خود می سازند و در تمام طول زندگی آن ها را همراه خودشان حمل می کنند. افراد به تجاربی که در زندگی داشته اند معنا می دهند و بعد این قصه ها روی دیدگاه آن ها به زندگی و خودشان تاثیر می گذارند. افراد ممکن است در هرلحظه یی به قصه های متعدد درمورد خود باور داشته باشند. داستان هایی درمورد عزت نفس، روابط، توانمندی ها و شغل و… 💢 تکنیک های قصه درمانی 📌 تکنیک های متعددی در این روش استفاده می شوند که به اشخاص کمک می کنند بهبود یابند و یک قصه ی مشکل ساز را پشت سر بگذارند. مهم ترین این تکنیک ها عبارتند از: ۱- کنار هم گذاشتن اجزای قصه: با بررسی و تحلیل اتفاقات زندگی فرد و معنای داده شده به آن، مراجع و درمانگر قصه زندگی فرد را باز می شناسند و سپس او درکنار درمانگر به آن می نگرد و می فهمد چگونه روی زندگیش تاثیر گذاشته و می گذارد. ۲-بیرونی سازی کردن(Externalization): ساختن قصه به فرد این امکان را می دهد که با ریزبینی خود را تحت نظر قرار دهد. این کمک می کند فاصله یی بین خودش و مشکلاتشبگذارد و آنان را بیرون از خودش قرار دهد. به این شکل فرد خودش را جدا از مشکلاتش می بیند و سرزنش را متوجه خودش نمی کند، درنتیجه بهتر می تواند روی تغییر رفتارهای نامطلوب تمرکز کند. ۳-دوباره سازی(Deconstruction): وقتی که یک داستان مشکل ساز برای مدت زیادی در جریان زندگی فرد باشد، او شروع می کند به اینکه جملات کلی درمورد خودش بسازد. مثل اینکه من “قربانی” یا “شکست خورده” هستم. درمانگر کمک می کند داستان به قطعات کوچک تر و قابل اصلاحی تقسیم شود تا بتوان راحت تر برای آن راهکار داد. 🌼 قصه درمانی در چه مواردی کمک کننده است؟ این روش درمانی جدید در درمان موارد زیادی از اختلالات از جمله اضطراب، افسردگی، سوگ، اختلال استرس بعد سانحه(PTSD) و اختلالات خوردن مفید بوده است. این روش همچنین برای افرادی مفید است که حس می کنند با افکار، احساسات و تجربیات منفی احاطه شده اند. با کمک این روش آن ها می توانند زندگی خود را تغییر دهند و آن را در جهت رسیدن به اهداف خود دوباره بسازند. 🌼 مزایای قصه درمانی ۱- احترام: در این روش به خواسته ها و خصوصیات مراجع احترام گذاشته می شود و اهداف درمان با کمک خود او تنظیم می شود. 2-عدم سرزنش: در این روش مشکلات جدا از فرد دیده می شود و سرزنشی متوجه خود او نیست. همچنین او تشویق می شود دیگران را هم به خاطر مشکلاتش سرزنش نکند و به جای آن بر تغییر قصه های ناکارآمد درمورد خود و دیگران تمرکز کند. ۳-در نظر گرفتن مراجع به عنوان متخصص: قصه درمانگر خود را در مرجع قدرتی که نصیحت می کند قرار نمی دهد، بلکه بیشتر یک همکار است که به مراجع کمک می کند رشد کند و بهبود یابد. دکتر نسیبه افتخاری روانپزشک و‌رواندرمانگر تحلیلی لینک عضویت در کانال 👇👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
🔰 آموزش داستان نویسی 💠(قسمت اول) 📌 راهنمای کامل زاویه دید در داستان + مثال 🔅 یکی از مشکلات بزرگ قبل از شروع به نوشتن داستان نداشن اطلاعات کافی در مورد انتخاب بهترین زاویه دید در داستان است. هر کدام از زاویه های دید مزایایی دارند و اختیاراتی به شما می دهند. اگر این مزایا و اختیارات را بدانید راحت تر می توانید بهترین زاویه دید را برای داستانتان انتخاب کنید. 🔅 انتخاب زاویه دید اولین انتخاب مهمی است که نویسنده باید قبل از نگارش داستان درمورد آن تصمیم‌گیری کند. این تصمیمی است که تقریبا تمام جنبه‌های داستان نویسی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. برای بیان یک داستان تاثیرگذار شما می‌توانید انواع زاویه دید را انتخاب کنید ولی همه آن‌ها برای داستان شما مناسب نیستند. در این نوشتار من به انواع زاویه دید در داستان می پردازم و مثال‌هایی می‌آورم تا آن‌ها را بهتر متوجه شوید. در آخر به جواب این سوال می رسید: چه زاویه دیدی برای داستان انتخاب کنم؟ 💢 زاویه دید چیست؟ زاویه دید بیانگر این است که چه کسی داستان را نقل می‌کند و اطلاعات چگونه به دست مخاطب می‌رسد. 🌼 انواع زاویه دید: • زاویه دید اول شخص از نقطه نظر ضمایر من و ما نقل می‌شود • زاویه دید دوم شخص از نقطه نظر ضمیر تو یا شما بیان می‌شود • زاویه دید سوم شخص از ضمایر او و آن‌ها استفاده می‌کند حسام معینی ادامه دارد. 💢 قصه های زندگی👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
🔰 آموزش داستان نویسی 💠(قسمت دوم) 📌چرا زاویه دید مهم است؟ در کلاس های داستان نویسی معمولا زاویه دید جزء اولین موضوعاتی است که به داستان نویس ها آموزش داده می شود. دلیلش هم مشخص است: تا وقتی که ندانیم داستان دارد از زبان چه کسی روایت می شود نمی‌توانیم به خود داستان توجه کنیم. جدا از این، زاویه دید جزء یکی از مهمترین بخش‌های عناصر داستان است. همچنین رایج بودن برخی زوایای دید در یک نوع ژانر هیچوقت بی‌دلیل نیست. مثلا رمان‌های کاراگاهی به ندرت از زاویه دید دانای کل بیان می‌شوند چون تمام جذابیت این رمان‌ها به این است که سعی کنید همراه نقش اصلی راز داستان را کشف کنید. رمان‌های بزرگسالان اغلب از زاویه دید اول شخص بیان می‌شوند: این زاویه دید کمک می‌کند خودتان را جای شخصیت اصلی بگذارید. ⭐️ انواع پرطرفدار زاویه دید در داستان عبارت است از: ⚡️داستان بزرگسال جوان: بیشتر اول شخص و تا حدودی سوم شخص محدود ⚡️حماسه: سوم شخص دانای کل یا محدود ⚡️رمزآلود و هیجان‌انگیز: سوم شخص محدود ⚡️رمانتیک: اول شخص و سوم شخص محدود حسام معینی ادامه دارد. 💢 قصه های زندگی👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
🔰 آموزش داستان نویسی: حسام معینی 💠 قسمت سوم ✔️ در اینجا به نقاط قوت و ضعف انواع زاویه دید می‌پردازیم. 1.زاویه دید اول شخص چیست؟ این زاویه دید همان شیوه‌ای است که وقایع روزانه را تعریف می‌کنیم و اغلب راوی شخصیت اصلی است مثل شخصیت "تیتولار" در "زندگی پای" یا می‌تواند شخصیت فرعی باشد مانند "نیک" در "گتسبی بزرگ". مثال: مادر را صدا زدم. استفاده از اول شخص از گذشته بسیار پرطرفدار بوده و زاویه دید غالب در تاریخ داستان نویسی است. 2.زاویه دید دوم شخص چیست؟ در این روش، زاویه دید در داستان به مخاطب بخشیده می‌شود و آن‌ها باید خود را مستقیما به جای شخصیت اصلی یا فرعی در داستان تصور کنند. در این زاویه دید از ضمیر تو و شما استفاده می‌شود. مثل: میراث آن مرحوم حق تو بود. البته از میان انواع زاویه دید، این زاویه دید در داستان محبوبیت کمتری دارد چون باعث بلاتکلیفی و ناباوری مخاطب می‌شود. راب اسپیلمن ویراستار "خانه حلبی" می‌گوید: زاویه دید دوم شخص آزار‌دهنده است، مثلا می‌گوید تو داری از خیابان عبور می‌کنی ولی نه! من که عبور نمی‌کنم. ولی خب یک نویسنده ماهر می‌تواند چیز خوبی از این قضیه دربیاورد. جی مک اینرنی یکی از نویسندگان این سبک، زاویه دید دوم شخص را دعوتی بی‌کلام می‌نامد: بیا تو! 3. زاویه دید سوم شخص چیست؟ در این زاویه دید از ضمیر "او" استفاده می‌شود. مثل: او گفت: زندانی را بیاورید. زاویه دید سوم شخص به دو بخش تقسیم می‌شود: 1. زاویه دید سوم شخص محدود : در این زاویه دید راوی فقط می‌تواند افکار، احساسات و ادراک یک شخصیت را در یک زمان بیان کند و مخاطب محدود به ذهن آن شخصیت است. مثلا: او نمی‌دانست شوهرش دروغ می‌گوید یا نه. 2. زاویه دید سوم شخص دانای کل : این زاویه دید بر همه چیز واقف است یعنی می‌تواند بگوید در دنیای داستان چه اتفاقی می‌افتد، افتاده است یا خواهد افتاد و درنتیجه مخاطب به همه چیزهایی که این راوی خدامانند می‌گوید دسترسی دارد. مثلا: او عاشق سارا بود ولی سارا چنین حسی نسبت به او نداشت. لینک عضویت در کانال قصه های زندگی 👇👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
🔰 آموزش داستان نویسی: حسام معینی 💠 قسمت چهارم ✔️ مثال‌ انواع زایه دید، و دلیل انتخاب هرکدام 📌 مزایای استفاده از زاویه دید اول شخص: 1. غرق کردن مخاطب در داستان اول شخص بعنوان صمیمی‌ترین زاویه دید شناخته می‌شود یعنی خواننده را به اتفاق نزدیک کرده و کمک می‌کند انگیزه شخصیت را به سادگی درک کنند و با او ارتباط برقرار کنند. 2. ایجاد یک راوی غیرقابل اعتماد اول شخص همیشه دارای زاویه دید جانبدارانه است. آن‌ها فقط اطلاعاتی را که می‌خواهند به مخاطب می‌گویند و به همین دلیل به آن زاویه دید غیرقابل اعتماد می‌گویند. یعنی راوی ممکن است فراموشکار، جانبدار یا حتی فریبکار باشد. نویسندگان ماهری مانند چارلز دیکنز از این زاویه دید برای پنهان‌سازی های عمیق در داستان استفاده می‌کنند. 3. ایجاد سبک و لحن مشخص هر شخصیتی منحصر به فرد است و هیچ زاویه دیدی بهتر از اول شخص نمی‌تواند این را نشان دهد. وقتی مخاطب وارد ذهن شخصتی می‌شود علاوه بر احساسات آن شخصیت، سبک حرف زدن و تفکر او را نیز تجربه می‌کند. مثلا از چه لغاتی استفاده می‌کند؟ آیا با جملات بلند فکر می‌کند یا جملات کوتاه؟ با زاویه دید اول شخص می‌توانید همه این‌ها را بفهمید. 4. برجسته کردن شخصیت در پیچ و خم طرح یک داستان، راوی اول شخص مانند آینه‌ای شخصیت اصلی واقعی داستان را برای مخاطبان نمایان می کند. مثلا "آرتور" در سری کتاب‌های "شرلوک هولمز" احتمالا معروف‌ترین نمونه این تکنیک است. 🔅 نمونه‌هایی از استفاده از زاویه دید اول شخص در داستان: "جین ایر از شارلوت برونته" و "خورشید همچنان می‌دمد از ارنست همینگوی" لینک عضویت در کانال قصه های زندگی 👇👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
🔰 آموزش داستان نویسی حسام معینی 💠 قسمت پنجم 📌 مزایای استفاده از زاویه دید دوم شخص: 1. خواننده را به داستان نزدیک‌تر می‌کند بهتر است این زاویه دید را هجوم حواس بنامیم. وقتی خوانندگان با لفظ "تو" مخاطب قرار می‌گیرند، در نقش عضوی فعال از داستان فرو می‌روند و به آن‌ها گفته می‌شود که باید چه عواطف، افکار، بو و لامسه‌ای را حس کنند یا چه چیزی ببینند. این بالاترین حد صمیمیت را با داستان ایجاد می‌کند. به جای تعریف کردن داستان برای خوانندگان، آن‌ها می‌توانند مستقیما داستان را تجربه کنند. 2. تقویت ایده و درون‌مایه داستان برای رساندن منظور داستان چه راهی بهتر از این که اجازه دهید خوانندگان آن را زندگی کنند؟ نمونه‌هایی از استفاده از زاویه دید دوم شخص: کتاب "خودیاری" از لوری مور، "نیمه خواب در پیژامه قورباغه‌ای اثر تام رابینز" 📌 مزایای استفاده از زاویه دید سوم شخص محدود: 1. جلب اعتماد خواننده از آن‌جایی که زاویه دید سوم شخص خواننده را نزدیک مغز شخصیت داستانی و نه دقیقا درون آن قرار می‌دهد، تقریبا همان مزایای جلب اعتماد زاویه دید اول شخص را دارد و حتی بهتر از آن است چون کمتر پیش می‌آید که راوی سوم شخصی غیر قابل اعتماد باشد. 2. دور و نزدیک کردن خواننده با افکار درونی یک شخصیت با سوم شخص محدود شما می‌توانید زاویه دوربین را انتخاب کنید! آیا می‌خواهید روایت درست نزدیک ذهن شخصیت باشد یا کمی از آن دورتر شده و از چشم‌انداز بازتری مسائل را آشکار کند؟ برخلاف زاویه دید اول شخص، زاویه دید سوم شخص لزوما داخل ذهن یک شخصیت نمی‌ماند بلکه آزاد هستید براساس نیاز داستان در هر زمان، چشم‌انداز خواننده را تغییر دهید. 3. جابجایی بین چند زاویه دید سوم شخص محدود برحسب ضرورت اگر ماندن با یک شخصیت در طول داستان برایتان جذاب نیست، نوشتن با چند زاویه دید سوم شخص محدود را امتحان کنید. این تکنیک برای طرح شخصیت‌های زیاد در داستان عالی است و به پیچیده و درهم کردن داستان در هر فصل کمک می‌کند. 🖌 یادداشتی ویژه درمورد سوم شخص محدود: اگرچه این تکنیک کمتر در داستان‌ها دیده می‌شود، زاویه دید سوم شخص در داستان به روایت بی‌طرف داستان کمک می‌کند. درواقع راوی بی‌طرف وقایع را درست همان‌طور که اتفاق می‌افتند نقل می‌کند و به خوانندگان اجازه می‌دهد که خودشان آن‌ها را تفسیر کرده و منظور را دریابند. ارنست همینگوی معروف‌ترین مثال در استفاده از این تکنیک است. داستان کوتاه او به نام "تپه‌هایی مانند فیل‌های سفید" و رمان او به نام "زنگ‌ها برای که به صدا درمی‌آیند" در نزدیک‌ترین حالت ممکن، به زاویه دید یک راوی خنثی و بی‌طرف نوشته شده‌اند. 📌 مزایای استفاده از زاویه دید دانای کل: 1. بررسی چندین شخصیت انواع زاویه دید اول شخص و سوم شخص محدود تاثیرگذار بود؟ حالا همان‌ها را گسترش دهید و این‌گونه به زاویه دید راوی دانای کل می‌رسید. قدرت این زاویه دید طوری است که راوی می‌تواند به ذهن چندین شخصیت نفوذ کند. این نه تنها به نویسنده فضای بیشتری برای هدایت داستان می‌دهد بلکه فرصت منحصر‌به‌ فرد بررسی روانشناختی چند شخصیت مختلف را هم فراهم می‌کند. 2. عمیق‌تر کردن جهان‌سازی از آنجایی‌که مخاطبان ناخودآگاه قبول می‌کنند که راوی همه چیز را می‌داند، راوی راحت‌تر به ساخت پس‌زمینه و شرح داستان می‌پردازد. نویسندگان داستان‌های فانتزی از این ویژگی هنگام ترسیم جهانی تخیلی به نفع خود استفاده می‌کنند. 3. ایجاد لحن نویسندگی مشخص راویان دانای کل از این جهت منحصر به فرد هستند که لحنی متمایز از لحن بقیه شخصیت‌های داستان دارند. در گذشته نویسندگان این ویژگی را در جهات خلاقانه متعددی گسترش می‌دادند. گاهی راوی لحنی جدی و مشاهده‌گر دارد و گاهی لحن او مانند خود مرگ است! نمونه‌هایی از استفاده از زاویه دید دانای کل: "اتاقی با یک چشم‌انداز" نوشته فاستر، "غریبه‌ای در غربت" نوشته رابرت ای هینلین. 🌷 سخن آخر: یکی از مشکلات بزرگ قبل از شروع به نوشتن داستان نداشن اطلاعات کافی در مورد انتخاب بهترین زاویه دید در داستان است. هر کدام از زاویه های دید مزایایی دارند و اختیاراتی به شما می دهند. اگر این مزایا و اختیارات را بدانید راحت تر می توانید بهترین زاویه دید را برای داستانتان انتخاب کنید. لینک عضویت در کانال قصه های زندگی: 👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
🔰 آموزش داستان نویسی حسام معینی 💠 قسمت ششم 📌 فضا سازی در داستان: اگه ازتون بخوام فرق بین نوشتن یه رمان عاشقانه و یه رمان ترسناک رو بگید، حتما به مواردی مثل اتفاق‌ها، کاراکترها اشاره می‌کنید. موردی که شاید کمتر به عنوان یه فاکتور متمایز کننده در نظر گرفته میشه، بحث فضاسازی در داستان هستش. فضاسازی رمان عاشقانه با یه رمان ترسناک فرق می‌کنه. مثلا اگه یه رمان عاشقانه در جنگل اتفاق بیفته، جنگل برای ما احساس لطیف، آروم و لذت بخش رو داره. حالا اگه همین جنگل موقعیت یه داستان ترسناک باشه، باید از خطراتش و خلوت مرگبارش تاثیر بگیریم. تمام اتفاق‌های داستان، رفتار کاراکترها، در مکانی اتفاق می‌افته که این موقعیت یه فرصت کاربردی برای پررنگ کردن اتفاقات و رفتار کاراکتر‌هاست. برای شروع اول باید متوجه بشیم که فضاسازی چیه و در مرحله بعدی به نحوه فضاسازی در داستان بپردازیم. ▪️ فضاسازی در داستان چیست؟ فضا در داستان احساسیه که از زمان و مکانی که صحنه‌ها و اتفاق‌ها در داستان میفته می‌گیریم. همونطور که در مثال قبلی اشاره کردم وقتی شما در یه رمان عاشقانه مکان یکی از صحنه‌های خودتون رو جنگل قرار می‌دید، توصیف‌های شما از فضای جنگل، احساسی رو به خواننده منتقل می‌کنه. به این احساس، جو یا فضا ( atmosphere) گفته میشه. شاید وقتی به کلمه فضاسازی فکر می‌کنیم، بیشتر به نظر میاد که منطورمون ساخت فضایی هستش که داستان در اون اتفاق می‌افته ولی این تصور با اینکه از لحاظ کلمه‌ای منطقی به نظر می‌رسه ولی تعریف درستی از فضاسازی نیست و بیشتر به خلق دنیای داستان (world building) مرتبطه. اینکه بگیم مثلا داستان در جنگل‌های شمال در سال 1352 اتفاق می‌افته فقط زمان و مکان دنیای داستان رو کشیدیم و فضایی (جوی) در ذهن خواننده نساختیم. وقتی در مورد فضاسازی در داستان صحبت می‌کنیم، یعنی همزمان طوری زمان و مکانی که داستان در اون اتفاق می‌افته ( دنیای داستان) رو برای خواننده تصویر بکشیم که احساس خاصی در ذهنش ساخته بشه. پس تا انتهای این مقاله وقتی در مورد فضاسازی در داستان صحبت می‌کنم، منظورم احساسیه که در ذهن خواننده از موقعیت صحنه‌ها شکل می‌گیره. ✔️ حالا که فهمیدیم فضاسازی چیه و چه کارکردی داره، بریم سراغ اینکه چطور می‌تونیم فضاسازی انجام بدیم. ادامه دارد لینک عضویت در کانال قصه های زندگی 👇👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
🔰 آموزش داستان نویسی حسام معینی 💠 قسمت هفتم 📌 فضاسازی در داستان چطور انجام میشه؟ قبل از اینکه فضاسازی در داستان رو شروع کنیم، باید حال و هوای کلی حاکم بر داستان یا نوشتتون رو مشخص کنید ( حال و هوای کلی به انگلیسی میشه mood). بعد از اینکه خواننده کل نوشتتون رو خوند قراره چه حسی از کل نوشته بگیره؟ مثلا اگه دارید یه داستان ترسناک می‌نویسید خب احساس کلی یا مودی که خواننده ممکنه از داستانتون بگیره، ترس و اضطراب و دلهره می‌تونه باشه. اگه دارید یه داستان عاشقانه می‌نویسید، دوست داشتن، دلتنگی یا تنهایی. حال و هوای کلی داستان مثل یه چتر می‌مونه که سایش روی تموم نوشته شما حاکمه. احساسی که از پیرنگ، رفتار کاراکترها، واکنش‌هاشون و فضای داستان برداشت می‌کنیم همگی حال و هوای کلی داستان رو برامون می‌سازه. حالا فضاسازی هم زیرمجموعه حال و هوای کلی داستانه که باید باهاش هارمونی داشته باشه. پس قبل شروع فضاسازی در داستان، اول حال و هوای کلی داستانمون رو مشخص می‌کنیم. که یه موقع وسط یه داستان عاشقانه، به اشتباه فضاسازیمون احساس ترس به خواننده منتقل نکنه! بعد از اینکه حال و هوای کلی داستان و نوشتمون مشخص شد، حالا می‌تونیم بریم سراغ فضاسازی داستان. 1. خلق تصویر موقعیت: یه نویسنده قبل از شروع نوشتن هر چیزی، اول باید یه تصویر از چیزی که می‌خواهد بنویسه رو در ذهن خودش بکشه. این کار معمولا قبل از شروع به نگارش شروع میشه و پیش نیاز فضاسازی در داستان هستش. اگه تصمیم دارید موقعیت صحنه خودتون رو در جنگل بذارید و خیلی تصویر خاصی در ذهنتون نمی‌بینید، در گوگل جنگل‌های مختلف رو سرچ کنید و عکس‌هارو ببینید. گاهی اوقات نیازه اون تصویری که دوست دارید صحنتون در اونجا اتفاق بیفته رو ذخیره کنید و کنار دستتون داشته باشید. گاهی اوقات هم تصویر واضحی از صحنه داستانتون در ذهنتون دارید و خب در این صورت خیلی نیازی نیست که از تصاویر دیگه استفاده کنید. مثلا اگه ساکن شمال کشور باشید، به احتمال زیاد در ذهنتون تصویرهای بیشتری از کسی دارید که در شهرهای جنوبی زندگی می‌کنه. ۲. جزئیات تصویر به تصویری که دارید دقت کنید، این تصویر چه فاکتوری داره که اون رو با سایر تصاویر مشابه متمایز می‌کنه؟ این جزئیات باعث میشه که زودتر به هدفتون که تصویر کردن در ذهن خوانندس برسید. مثلا اگه بگید: «جنگلی متراکم، با درخت‌های بلند و دره‌ای در نزدیکیش که از آن صدای جریان آب به گوش می‌رسید» شما تصویری خلق کردید که شبیه تمام جنگل‌های دنیاست و نتونستید خواننده رو ببرید به موقعیتی متمایز که در ذهنش بمونه. ولی اگه همزمان به کلیاتی که خواننده از جنگل داره اشاره کنید و همراهش کنید با جزئیات، تصویر دقیق‌تری برای خواننده می‌سازید. مثلا بگید: «با فاصله‌ی چند ثانیه صدای قورباغه‌‌ها از برکه به گوش می رسید. نزدیک برکه که می‌شدی بوی نم با انعکاس تصویر درختان بلند با تنه سبزشان در آب بی حرکت برکه، همچون یک سمفونی می‌نواخت.» در این مثال، با اشاره به صدای قورباغه و بوی نم برکه، آب بی حرکت برکه و تنه سبز درختان، جنگل خاصی که در ذهن داریم رو با تصویر عمومی که خواننده‌ها از جنگل دارن کمی متمایز کردیم. ادامه دارد لینک عضویت در کانال قصه های زندگی 👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
🔰 آموزش داستان نویسی حسام معینی 💠 قسمت هشتم ادامه مبحث فضاسازی ۳. استفاده از حواس پنج گانه وقتی از بیشتر نویسنده‌های تازه کار می‌خوای یه موقعیت رو توصیف کنن، برای توصیف جزئیات فقط به حس بینایی اکتفا می‌کنن و دور سایر حواس رو خط می‌کشن. اگه بتونیم خواننده رو با همه حواسش درگیر موقعیت خودمون بکنیم، اجازه می‌دیم که خودش اون موقعیت رو دوباره تجربه کنه. وقتی خواننده چیزی رو با حواسش خودش تجربه می‌کنه، همزمان احساسش هم درگیر میشه و در ذهنش تصویری ساخته میشه که نمود احساسی هم براش داره. برمی‌گردم به مثال قبلی که زدم: «با فاصله‌ی چند ثانیه صدای قورباغه‌‌ها از برکه به گوش می رسید. نزدیک برکه که می‌شدی بوی نم با انعکاس تصویر درختان بلند با تنه سبزشان در آب بی حرکت برکه، همچون یک سمفونی می‌نواخت.» در این مثال از حس شنوایی در توصیف صدای قورباغه‌ها، از حس بینایی در توصیف درختان و حس بویایی در توصیف اطراف برکه استفاده کردم. الان اگه هر اتفاقی در نزدیکی برکه بین کاراکترها اتفاق بیفته، به صورت پیش فرض در ذهن خواننده صدای قورباغه‌ها و بوی نم برکه در پس زمینه قرار می‌گیره. شاید جالب باشه براتون ولی تا اینجای کار ما هنوز فضاسازی داستانی انجام ندادیم و فقط تونستیم تصویری که در ذهنمون داریم رو طوری برای خواننده بکشیم که بتونه تجربش کنه. ۴. ارتباط موقعیت با اتفاقی که قرار است در آن بیفتد یادتونه اول مقاله در مورد ارتباط حال و هوای داستان (mood) با صحنه گفتم؟ در این مرحله باید حال و هوای داستان و اتفاقی که قراره در صحنه بیفته رو در فضاسازیمون جا بدیم. به عنوان مثال اگه قراره اتفاقی که کنار برکه می‌افته لحظه جدایی یا خداحافظی دو تا رفیق باشه، باید این احساس جدایی در فضاسازی که از صحنه می‌کنیم هم وجود داشته باشه. «انتظار و سکوت مابین صدای قورباغه‌ها بیشتر از هر چیز دیگری از برکه به گوش می‌رسید. در آن لحظات، انعکاس کدر و مبهم تصویر درختان بلند با تنه سبزشان در آب ساکن برکه، سمفونی خالی از هیاهویی می‌نواخت. انگار که از غرق شدن کسی در آن برکه سال‌هاست که می‌گذرد» تمرکز روی کلماتی مثل سکوت، انتظار، کدر، مبهم، ساکن و غرق شدن ذهن خواننده رو هم سو با احساسی می‌کنه که قراره در اتفاق برکه تجربه کنه. وقتی فردی جدایی رو تجربه می‌کنه، همزمان قراره چنین احساس‌هایی هم تجربه کنه. پس با فضاسازی، زمینه رو برای چیزی که در انتظار کاراکترهاست آماده می‌کنیم. فراموش نکنید که زمینه چینی و توصیف نباید به صورت مستقیم باشه و به طور کامل لو بده که قراره چه اتفاقی بیفته. 📌 چند نکته ضروری هنگام فضاسازی در داستان: حالا که با کلیات فضاسازی آشنا شدید و یاد گرفتید که برای فضاسازی در داستان باید چیکار کنید، این چند نکته بهتون در بهبود کیفیت فضاسازی در داستان کمک می‌کنه. ادامه دارد لینک عضویت در کانال قصه های زندگی 👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
🔰 آموزش داستان نویسی حسام معینی 💠 قسمت نهم ادامه مبحث فضاسازی 1. انتخاب کلمه برای من یکی از وقت‌گیرترین مراحل فضاسازی در داستان، انتخاب کلمه مناسبه. چرا حالا اینطوریه؟ هر کلمه‌ای جدای از اینکه اسم، فعل یا صفت باشه، در دلش یه بار معنایی خاصی داره. بین کلماتی که انتخاب می‌کنیم و حال و هوای صحنه باید هارمونی وجود داشته باشه. به عنوان مثال به این جمله نگاه کنید: «انگار که از غرق شدن کسی در آن برکه سال‌هاست که می‌گذرد» در اینجا من به جای فعل «غرق شدن» می‌تونم کلمات دیگه‌ای جایگزین کنم. مثلا می‌تونم بگم افتادن یا مردن. ولی کلمه‌ی «افتادن» احساس متمایزی در خودش نداره و بیشتر ازش در صحبت‌های روزمره استفاده می‌کنیم. مثلا می‌گیم فلان چیز افتاد زمین. پس خیلی از لحاظ احساسی، معنای خاصی پشتش نیست. کلمه مرگ شاید انتخاب بهتری باشه ولی مرگ هم خیلی کلمه‌ی عمومیه و فقط به احساس مبهم از ازدست دادن اشاره می‌کنه. ولی کلمه‌ی غرق شدن برای من تصویر دقیق‌تری می‌کشه، نشون دهنده‌ی اینه که یه نفر داشته تلاش می‌کرده که زنده بمونه ولی نتونسته. علاوه بر این، ارتباط بهتری هم با سایر قسمت‌های نوشته داره. اون سیر تدریجی و گذر زمان که در فاصله بین صداهای قورباغه گفتم و تلاش برای جدا نشدن رو که حال هوای کلی نوشته هم هستش رو بهتر تکمیل می‌کنه. برای اینکه کلمات بهتری برای فضاسازی‌ در داستان به ذهنتون برسه باید در مرحله اول دایره لغات خودتون رو گسترش بدید و در مرحله بعد به احساس ضمنی و معانی بیرونی که کلمات در ذهن خواننده دارن توجه کنید. تفاوت بین یه فضاسازی خوب با یه فضاسازی شاهکار در تلاشیه که شما در تکمیل کردن پازل کلمات دارید. اینجا جاییه که باید به عنوان یه نویسنده تمام عیار خودتون رو نشون بدید و کلمه‌‌ای انتخاب کنید که دم دستی نیست. ۲. ساختار جملات معمولا وقتی از بعضی نویسنده‌ها می‌پرسی که چرا در این قسمت داستان جملاتت کوتاهه و در یه قسمت دیگه جملات بلند‌تر استفاده کردی، معمولا یا جوابی ندارن و بدون قصد قبلی این کار رو انجام دادن یا اینکه بهتون می‌گن که سبک نگارشی من اینطوریه. بگذریم که خود همینگوی هم هیچ وقت جرئت نکرد همچین جمله‌ای بگه. حالا این حرف ها به کنار. ساختار جملات این امکان رو برای نویسنده فراهم می‌کنه که در جهت فضاسازی داستانش ازش استفاده کنه. طول جملات رابطه مستقیمی با فضای صحنتون داره. به طور پیش فرض خواننده با خوندن جملات کوتاه، احساس عجله و تنش می‌کنه و با جملات بلندتر احساس فراغ و راحتی. نویسنده‌ای که از این موضوع آگاهه از این فرصت استفاده می‌کنه که طول جملات رو با فضاسازی داستانش همسو کنه. به عنوان مثال وقتی دارید اتفاقی رو در شلوغی مترو توصیف می‌کنید و کاراکتر عجله داره که به جایی برسه، بهتره از جملات کوتاه‌تر استفاده کنید. حالا اگه کاراکترتون قراره یه شام رمانتیک با معشوقش در کلبه‌ی جنگلی بخوره، اگه از جملات طولانی‌تر استفاده کنید احساس راحتی و فراغ بال رو متناسب با فضای صحنه به خواننده منتقل می‌کنید. ممکنه داستانتون در مورد دختری باشه که داره از دست یه سری از آدما فرار می‌کنه و بعد کش و قوس‌های فراوان به جنگل می‌رسه، که به نظر میاد امنیت بیشتری داره. فکر می‌کنم دیگه الان بتونید تشخیص بدید که طول جملات باید در هر کدوم از صحنه‌ها به کدوم سمت میل کنه. گاهی اوقات در فضاسازی یه صحنه می‌تونیم از ترکیب جملات کوتاه و بلند استفاده کنیم. همون‌کاری که من تو مثال قبلی انجام دادم. «انتظار و سکوت مابین صدای قور قور قورباغه‌ها بیشتر از هر صدای دیگری از برکه به گوش می‌رسید. در آن لحظات، انعکاس کدر و مبهم تصویر درختان بلند با تنه سبزشان در آب ساکن برکه، سمفونی خالی از هیاهویی می‌نواخت. انگار که از غرق شدن کسی در آن برکه سال‌هاست که می‌گذرد» قسمتی که در مورد انتظار و توصیف برکه هستش، جملات طولانی‌تری نسبت به قسمتی که در مورد غرق شدنه داره. دلیلش هم اینه که با کوتاه کردن جمله آخر انگار اون کشش ابتدایی از بین میره و کمی دلهره در خواننده ایجاد میشه. که می‌تونم از این دلهره استفاده کنم تا خواننده منتظر بمونه که قراره چه اتفاقی بیفته. وقتی از ترکیب جملات کوتاه و بلند در فضاسازی استفاده می‌کنیم باید به فضایی که هر جمله داره می‌سازه بیشتر توجه کنیم تا حال و هوای کلی صحنه و ساختار جملمون رو متناسب با اون تنظیم کنیم. ۳. منابع الهام این مورد به محیط نویسنده هنگام فضاسازی برمی‌گرده. خیلی ترجیح نمی‌دم در مطالب آموزشی در مورد وضعیت نوشتن نویسنده صحبت کنم چون فکر می‌‌کنم برای هرکسی روتین نوشتن متفاوته و همه نویسنده‌ها شبیه هم نیستن. ولی این مورد تجربه شخصی منه، اگه دیدید کاربردیه می‌تونید شما هم استفاده کنید.(باقیمانده مطالب در پست بعدی) لینک عضویت در کانال قصه های زندگی 👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
ادامه از پست قبل برای من موسیقی بی کلام و متن فیلم منبع الهام خوبی برای فضاسازی داستان‌هامه. مثلا اگه بخوام صحنه‌ای که دلهره داره رو بنویسم، موسیقی متن یه فیلم ترسناک رو می‌ذارم و بعد شروع به نوشتن می‌کنم. بعضی وقت‌ها هم قسمت روایت رو روش می‌خونم. به سری نویسنده‌های دیگه هم ترجیح می‌دن محیطشون رو با محیط داستان هم جهت کنن. مثلا اگه بشینید وسط یه کافه که تولد داره برگزار میشه و بخواهید در مورد طبیعت بکر بنویسید شاید کارتون سخت بشه. پس بهتره برای فضاسازی این قسمت یه محیط آروم‌تر برای نوشتن انتخاب کنید. لینک عضویت در کانال قصه های زندگی 👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
🔰 آموزش داستان نویسی 💠 قسمت دهم درون مایه در داستان چیست و چطور بنویسیم؟ حسام معینی همه‌ی ما در زندگی اتفاق‌های متفاوتی رو تجربه می‌کنیم، از دست می‌دیم، به دست میاریم، ولی وقتی این لحظات رو زندگی می‌کنیم، چه موقعی که خوشحالیم و چه موقعی که ناراحتیم، انگار معنای خاصی برامون نداره، هربار فقط با کلی احساس روبرو می‌شیم که باید صبر کنیم تا با گذر زمان کم‌رنگ بشه. اگه در کنار احساساتی که در برهه‌های زمانی مختلف تجربه می‌کنیم، پس از گذر از اون کمی هم نسبت بهش فکر کنیم، از خودمون بپرسیم من از این اتفاق چی یاد گرفتم یا این اتفاق چه دید تازه‌ای به من داد، انگار به اون قسمت از زندگیمون و تجربه‌ای که داشتیم معنی خاصی می‌دیم. زندگیمون صرفا از یکنواختی و فقط سوار سرسره شدن احساسات خارج میشه. گاهی دیدگاه و جهان‌بینی که به دست میاریم، خیلی واضحه و گاهی هم انقدر در عمقه که باید بیشتر روی زندگیمون عمیق بشیم. دنیای داستان‌ هم مثل برشی از زندگی، تجربیات احساسی انسان‌هارو به تصویر می‌کشه با این تفاوت که پشت اون نویسنده‌ای وجود داره که برای خواننده سرنخ‌های بیشتری قرار میده تا مخاطبین راحت‌تر بتونن اون حقیقت و معنا رو از پس اتفاقات برداشت کنن. حقیقتی که در داستان باهاش روبرو می‌شیم، طوری در لایه‌های اتفاقات داستانی مخفی شده که لذت اکتشاف رو برای هر نوع خواننده‌ای فارغ از سطح دانش شخصی باز میذاره. کسی که در سطح دنبالش بگرده به یک حقیقت سطحی می‌رسه و کسی هم که بیشتر عمیق بشه به معناهای ضمنی بیشتری دست پیدا می‌کنه. البته داستان خوب اینطوریه! ⚡️شاید بگید من اومدم در مورد درون مایه در داستان بخونم و اینا چه ربطی به درون مایه داره! اگه همراه باشی نه تنها یاد میگیری درون مایه چیه، می‌تونی با درون مایه، داستان هم بنویسی! 🌷 درون مایه در داستان چیست؟ درون مایه یکی از عناصر داستان نویسیه. درون مایه یه مفهوم، نقطه نظر، دیدگاه یا پیام ضمنیه که در بطن داستان جریان داره و اجزای داستان رو به هم پیوند میده. این تعریف تئوریک درون مایه در داستان نویسیه. درون مایه در داستان حقیقتیه که در قسمتی از داستان، کاراکتر و خواننده نسبت به وجودش آگاه میشه. برخلاف قسمت‌های مختلف داستان که شاید دروغ باشه و از خیال پردازی بیاد، درون مایه خود واقعیته و حقیقتیه که در زندگی می‌تونیم ببینیمش. شاید هیچ کدوم از کاراکترهای داستان‌ها و مکان‌های داستانی که خوندیم در دنیای واقعی وجود خارجی نداشته باشه، ولی حقیقتی که از پس این دروغ‌ها به ما می‌رسه از دل زندگی بیرون میاد و به دل خواننده می‌شینه. با بستن داستان انگار حقیقتی به نگاه خواننده اضافه میشه که زندگیش قبل از خوندن داستان ازش بی‌بهره بوده. این حقیقت، همون درون مایه داستانه. 📌 ویژگی‌های درون مایه در داستان درون مایه در داستان چند تا ویژگی برجسته داره: ۱. بی حد و مرز بودن محدود نبودن به موقعیت جغرافیا و زمان و مکان یکی از ویژگی‌های اصلی درون مایه در داستانه. با یه نگاه به داستان‌هایی که تو کتابخونه ها می‌بینیم می‌تونیم به راحتی متوجه این ویژگی بشیم. پیامی که به کمک درون مایه منتقل میشه انسانی و زمینیه و برای همین به راحتی به دل هر خواننده‌ای با هر پیشینه فرهنگی و تاریخی می‌نشینه. ۲. اشاره ضمنی به درون مایه همونطور که در مقدمه اشاره کردم، درون مایه در لایه‌های داستانی پنهان شده و به صورت مستقیم در متن داستان بهش اشاره نمی‌شه. که اگه مستقیم بهش اشاره بشه، جنبه شعاری و نتیجه گیری می‌گیره و دیگه برای خواننده جذابیتی نداره. حقیقت داستانی یا درون مایه فقط با عمیق شدن خواننده در لایه‌های زیرین داستان و بر اساس اتفاق‌ها، کاراکترها و کشمکش‌ها فهمیده میشه. شاید بهتر باشه اینطوری بگیم که انگار درون مایه همه جا در داستان هست ولی همزمان در هیچ جای داستان هم نیست. ۳. اشاره سمبلیک و استعاری نویسنده برای اینکه به خواننده کمک کنه تا به درون مایه داستان نزدیک بشه، از سر نخ استفاده می‌کنه. این سرنخ‌ها بعضی وقت‌ها می‌تونه استفاده از سمبل یا استعاره باشه، مثل ابرهای سیاه یا گل‌های رزی که در صحنه‌های داستان حضور داره. استفاده از سمبل و استعاره بیشتر در فضاسازی در داستان جا می‌گیره. جایی که شاید خیلی از نویسنده‌های تازه کار فکر کنن فقط برای توصیف فضا و خلق صحنه برای خوانندس، فضاسازی می‌تونه رگه‌هایی از درون مایه رو هم به کمک سمبل و استعاره نشون بده. ۴. پویایی و تکامل ممکنه کاراکترها با پیشرفت داستان رشد فردی و تغییر رو تجربه کنن و یا اتفاق‌ها و چالش‌های جدیدی پیش بیاد. این تغییرات باعث میشه که درون مایه هم متناسب با اونا تغییر کنه. ادامه در پست بعدی
به عنوان مثال ممکنه یه داستان با این درون مایه که آزادی ارزش بزرگیه شروع بشه و کاراکتر در تلاش باشه که از زیر فشارهای قدرت خودش رو نجات بده. حالا شاید جلوتر بریم و اتفاق‌هایی بیفته که تعریف کاراکتر از آزادی تغییر کنه و درون مایه داستان به این تغییر کنه که آزادی عواقبی داره و فرد باید مسئولیت انتخاب‌های آزادش رو بپذیره. یا اینکه بریم سمت مفاهیمی مثل تقابل آزادی فردی و آزادی جمعی. وقتی از تکامل درون مایه با پیشرفت داستان صحبت می‌کنیم منظورمون این نیستش که به یه درون مایه کاملا متفاوت برسیم ( که اون بحثش جداس و در قسمت بعدی راجع بهش می‌گم) ، منظور اینه که جنبه‌های مختلف درون مایه به چشم خواننده بیاد و به درک کامل‌تری از درون مایه برسه. ۵. تنوع درون مایه‌ها همونطور که در زندگی وقتی ما تجربه‌ای جدیدی می‌کنیم، ممکنه معانی مختلفی در پشت اون تصمیمات یا اتفاق‌ها باشه، در داستان هم به همین شکله و در بیشتر داستان‌ها فقط با یه درون مایه روبرو نیستیم. این درون مایه‌ها می‌تونن به هم ارتباط داشته باشن یا اینکه کمی از هم فاصله داشته باشن. ولی بیشتر اوقات قرابت معنایی دارن. یه مثال می زنم. فکر کنید در یه داستان با کاراکتری روبرو هستیم که در دنیای آخرالزمان سیر می‌کنه و داره تلاش می‌کنه که جلوی آخرالزمان رو بگیره. تلاشی که برای بقا و نجات می‌کنه درون مایه‌ اهمیت تلاش برای زنده موندن رو تداعی می‌کنه. تلاشی که برای نجات خانوادش قبل از سایر انسان‌ها می‌کنه، درون مایه اهمیت خانواده رو پررنگ می‌کنه و … درون مایه‌های متفاوت داستان رو از یکنواختی معنایی خارج می‌کنه، ولی باید توجه کنید که اگه دارید یه داستان کوتاه می‌نویسید و هنوز در اول راه داستان نویسی هستید، اشاره به درون مایه‌های متنوع ممکنه براتون چالش برانگیز باشه. بهتره برای شروع از داستان‌هایی با درون مایه‌ی واحد شروع کنید. ادامه دارد. لینک عضویت در کانال قصه های زندگی 👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
🔰 آموزش داستان نویسی 💠 قسمت یازدهم حسام معینی 📌 چطور با درون مایه داستان بنویسیم؟ همیشه اینطوری نیست که ما یه کاراکتر یا اتفاق مرکزی داشته باشیم و بخواهیم براش داستان بنویسیم، بعضی وقت‌ها هم میشه که از یه اتفاقی تو زندگیمون یه دیدگاه یا نگرشی به دست آوردیم (یا اصلا جایی با این دیدگاه آشنا شدیم) و الان می‌خواهیم براش داستان بنویسیم. داستان نویسی با داشتن درون مایه هم ممکنه. یه روش مرحله به مرحله هستش که می‌تونید ازش استفاده کنید: ۱. کشف حقیقت خب این مساله شاید سوالی بوده که سال‌ها انسان‌ها در پی جواب دادن بهش بودن. از دانشمند‌ها بگیر تا فیلسوف‌ها و … اگه بخواهید درون مایه داستانتون رو در کتاب‌های علمی جستجو کنید که خب فقط کافیه با تحقیق به جواب درست برسید و برید سراغ عنوان بعدی. ولی اگه می‌خواهید از زندگیتون به این حقیقت برسید… به زندگی خودتون رجوع کنید، اتفاق‌هارو دوباره مرور کنید و تصمیمات خودتون رو مورد بررسی قرار بدین. در این حین سوال‌هایی از خودتون بپرسید که با «چرا» و «چطور» شروع بشه. مثلا «چطور شد که من از یه رابطه ۱۰ ساله خارج شدم» یا اینکه «چرا از این رابطه خارج شدم؟» به این سوال‌ها جواب بدید و به هر جوابی که رسیدید سعی کنید به ضدش هم فکر کنید و مقایسه کنید. در مرحله بعدی (که معمولا توسط بیشتر نویسنده‌ها فراموش میشه) باید حقیقت رو راستی آزمایی کنید. اینکه شما فکر می‌کنید جوابتون درسته یا اینطوری احساس می‌‌کنید، تموم ماجرا نیست. کتاب‌های مرتبط رو بخونید و ویدیوهای مرتبط رو ببینید. حتما افرادی هستند که سال‌ها روی این موضوع در آزمایشگاه تحقیقاتی انجام دادن و می‌تونن بهتون کمک کنن تا دیدگاهتون رو راستی آزمایی کنید. علاوه بر این، بررسی این منابع، می‌تونه در ادامه مسیر داستان نویسی ( در دیدگاه کاراکترها و ..) هم بهتون کمک‌ می‌کنه. یا از کجا معلوم شاید اصلا ایده‌ی یه داستان جدید با این نظرات به ذهنتون رسید! در این مرحله شما باید بتونید یه جمله یه خطی بنویسید. این جمله میشه درون مایه‌ی داستان شما. برای اینکه به صورت عملی مرحله به مرحله با مثال پیش بریم، من این درون مایه رو انتخاب می‌کنم: «من با ارزشم!» ۲. حقیقت رو برعکس کن تضاد و کشمکش یکی از اصلی‌ترین ابزارهای داستانیه، مسیر داستانی رو می‌سازه و کاراکترها رو درگیر چالش‌هایی می‌کنه که خواننده رو تا انتهای داستان نگه می‌داره. ما هم برای اینکه برای داستانمون تضاد و کشمکش بسازیم، از درون مایمون کمک می‌گیریم. تضاد درون مایه‌ای که داشتم میشه: «‌من بی ارزش هستم». در این مرحله ۲ تا مسیر رو می‌تونیم انتخاب کنیم برای ساخت داستان: 1. کاراکتر در ابتدا به ضد حقیقت باور داشته باشه ( فکر کنه بی ارزشه) و بعد به درک ناگهانی یا لحظه ( آهان فهمیدم) برسه ( بفهمه با ارزشه)! 2. کاراکتر به حقیقت باور داشته باشه ولی محیطش ضد حقیقت باشه و باعث بشه بجنگه و تلاش کنه برای حقیقتی که دنبالشه. ابتدا به مورد اول می‌پردازم و در ادامه مقاله سراغ روش دوم هم می‌رم. الان با یه کاراکتری روبرو هستم که فکر می‌کنه آدم بی ارزشیه. چرا اینطوری فکر می‌کنه؟‌ خب باید دلایلش رو در گذشتش جستجو کنم. مجموعه‌ای از اتفاق‌ها حتما براش افتاده. مثلا ممکنه پدر مادرش در کودکی رهاش کرده باشن. خب این موضوع می‌‌تونه دلیل خوبی باشه که در وجودت احساس کنی که آدم بی ارزشی هستی. حتما یه سری کارها هم خودش در گذشته انجام داده که به این قضیه دامن زده، مثلا با دختری آشنا شده که وضع مالی بهتری داشته و بعد اینکه ازش جدا شده این احساس بی ارزشی براش بیشتر شده. در مرحله بعدی باید روی تاثیر این ضد حقیقت در رفتار و کنش‌های کاراکتر متمرکز بشیم. در این قسمت ما باید تاثیر این ضد حقیقت رو روی انتخاب‌ها و تجربیات کاراکتر در طول داستان ببینیم. یعنی مثلا کاراکتر به خاطر اینکه فکر می‌کنه آدم بی ارزشیه، اعتماد به نفسش میاد پایین و وقتی یه موسیقی میسازه یا یه چیزی می‌نویسه، نمی‌تونه اون رو با بقیه به اشتراک بذاره. اشاره به این تاثیر‌ها و نمودش در رفتار کاراکتر خواننده رو به اعماق ناامیدی می‌بره و این فرصت رو فراهم می‌کنه که با یه تغییر جهت ناگهانی در مسیر داستان، به یکباره بازی رو عوض کنیم.(ادامه درپست بعد)
۳. لحظه آهان فهمیدم! لحظه آهان فهمیدم، ترجمه کلمه aha moment به انگلیسیه. همه ما چه در داستان و چه در زندگی این لحظه رو تجربه کردیم، لحظه‌ای که به یکباره پرده‌ها از جلوی چشمامون کنار میره و حقیقت رو می‌بینیم. متوجه می‌شیم که تموم این مدت داشتیم اشتباه می‌کردیم.برای اینکه چنین لحظه‌ای بسازیم باید کاراکتر رو در موقعیتی قرار بدیم که متوجه بشه اشتباه می‌کرده. در مثالی که داشتیم کاراکتر موسیقی که ساخته رو بین سایر موسیقی‌ها به اشتباه برای یکی از دوستاش کپی می‌کنه و دوستش بدون اینکه بفهمه این موسیقی رو رفیقش ساخته، همینطوری آهنگ رو دست به دست می‌چرخونه تا به دست یه تهیه کننده رادیویی می‌‌رسه و این آهنگ رو در رادیو پخش می‌کنه. کاراکتر ما وقتی در تاکسی هستش این آهنگ رو از رادیو می‌شنوه و در ادامه نظر مثبت افرادی که در تاکسی هستن رو در مورد آهنگش می‌شنوه. همه‌ی این اتفاق‌ها دست به دست هم میدن تا در یک لحظه کاراکتر ما و خواننده با حقیقت روبرو بشه و لحظه‌ی آهان فهمیدم شکل بگیره. روش جنگیدن برای حقیقت اگه یادتون نرفته باشه در مرحله دوم که تضاد حقیقت بود در مورد یه راه دیگه هم صحبت کردیم. اینکه کاراکتر به حقیقت باور داشته باشه ولی محیطش ضد حقیقت باشه و باعث بشه بجنگه و تلاش کنه برای حقیقتی که دنبالشه. در این روش باید روی قدرت اراده کاراکتر اصلی و موانع سر راهش تمرکز کنیم. تا یه رابطه‌ی دو سویه بین این دو شکل بگیره و کشمکش بینشون مسیر داستانی رو شکل بده و در نهایت منجر بشه به پیروزی حقیقت. اینکه هر کدوم از دو طرف نیرو ( حقیقت یا خواسته کاراکتر و ضد حقیقت یا موانع) رو چطور در داستان نشون بدیم اهمیت پیدا می‌کنه. ۱. خواسته کاراکتر باید به گذشته کاراکتر برگردیم و جستجو کنیم که چه چیزی در گذشتش وجود داره که فکر می‌کنه باید برای حقیقت تلاش کنه. برخلاف مثال قبلی که خانوادش کاراکتر رو رها کردن، اینجا می‌تونیم یه خانواده‌ی حمایت‌گر داشته باشیم که با حمایت‌هاشون باعث شدن کاراکتر فکر کنه که آدم با ارزشیه. این حقیقت نه فقط در گذشته کاراکتر بلکه باید در سایر رفتارهای کاراکتر هم خودش رو نشون بده، مثلا این با ارزش بودن باعث شده کاراکتر اعتماد به نفس داشته باشه و با علاقه موسیقی‌هایی که ساخته رو منتشر کنه و از مردم بخواد که اون رو با بقیه به اشتراک بذارن. ۲. موانع موانعی که در مسیر راه خواسته کاراکتر قرار می‌گیره می‌تونه: • یا خارج از اراده کاراکترها باشه که بهش می‌گیم جبر • یا توسط اراده سایر کاراکترها ایجاد بشه چیزی که مهمه اینه که موانعی که در مسیر کاراکتر قرار می‌گیره باید بیانگر ضد حقیقت باشه. مثلا تو آخرین مثال، می‌تونه یه تهیه کننده باشه که نخواد آهنگ کاراکتر توسط پخش کننده‌ها منتشر بشه چون فکر می‌‌کنه کاراکتر ما آدم بی‌ارزشه و هر مانعی می‌تراشه که کاراکتر به این خواسته نرسه. در اینجا ضد حقیقت و مانع در دل یه کاراکتر دیگه قرار گرفته. در مورد کاراکترهای مانع باید به این توجه کنید که اونا هم باید خواسته‌ای داشته باشن و همینطوری الکی ساز مخالف نزنن. می‌تونه منافعشون به خطر بیفته یا اینکه تجربه‌ای داشتن که باعث شده طرفدار ضد حقیقت باشن. همونطور که قبل‌تر گفتم، همه موانع به کاراکترها محدود نمیشه. می‌شه فقر و ویژگی‌های ظاهری کاراکتر بهش اجازه نده که در مهمونی‌های هنرمندها طوری حاضر بشه که مورد توجه قرار بگیره. این فقر و ویژگی‌های ظاهری به عنوان یه فاکتور که از دست کاراکتر خارجه جلوی پیشرفت و اثبات حقیقت کاراکتر رو می‌گیره. ۳. غلبه بر موانع حقیقت انقدر برای کاراکتر پررنگه که هیچ کدوم از این موانع نمی‌تونه شکستش بده و در آخر یه راهی پیدا می‌کنه که به تمام این ضدیت‌ها غلبه کنه و به خواننده و خودش ثابت کنه که انسان با ارزشیه. کاراکتر ما از ابتدا تا انتهای مسیر، همش ثابت قدم و سوپرمن نیست. بعضی جاها انقدر بار موانع روی دوشش سنگینی می‌کنه که از ادامه دادن ناامید میشه و با خودش کشمکش‌های درونی پیدا می‌کنه. ولی دوباره ارزشش رو پیدا می‌کنه و یادش میاد داره برای چی می‌جنگه و ادامه می‌ده. پایان لینک عضویت در کانال قصه های زندگی 👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
اشکالات رایج نویسندگان.mp3
3.1M
🔰 اشکالات رایج نویسندگان تازه کار حسام معینی 📌 منبع:https://hesammoeini.com/ لینک عضویت در کانال قصه های زندگی 👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
🔰 آموزش داستان نویسی 💠 قسمت دوازدهم 📌 دیالوگ نویسی ▪️ قسمت اول حسام معینی فکر می‌کنم هم عقیده باشیم که ما داستان‌ می‌خونیم تا به زندگی هایی سفر کنیم که شاید به صورت شخصی مجال تجربه کردنش رو نداشته باشیم. با وجود اینکه می‌دونیم داستان‌ها از خیال نویسنده جاری میشن ولی چون پوسته‌ای از واقعیت دارن و به تجربیات ملموس و انسانی می‌پردازن به خیالمون خوش میان و با گوش جان می‌پذیریمشون. حالا دیالوگ نویسی اگه در خدمت این ملموس بودن و انسانی بودن نباشه، خواننده رو از فضای تخیلی داستان خارج می‌کنه و با وجود اینکه خواننده می‌دونه داره یه داستان خیالی می‌خونه ولی احساس می‌کنه داستان براش واقعی نیست. وقتی کاراکترها شروع می‌کنن به صحبت با همدیگه، داستان به نزدیک‌ترین فاصله اش با دنیای واقعی می‌رسه و کوچکترین اشتباهی در واقعی بودن دیالوگ‌ها در داستان باعث میشه تمام زحماتی که کشیدید به باد بره. علاوه بر اینکه دیالوگ‌ها باید به دنیای واقعی نزدیک باشه، باید به صحنه پردازی، پیشبرد داستان و شخصیت پردازی هم کمک کنه. کلماتی که کاراکتر استفاده می‌کنه و طوری که بحث می‌کنه از پروفایل خصوصیات رفتاری کاراکتر میاد. یعنی اگه در جهت پرداخت و برجسته کردن این خصوصیات نباشه، از تمام ظرفیت‌های دیالوگ نویسی برای شخصیت پردازی استفاده نشده. تمام این بحث‌هارو گفتیم تا اهمیت موضوع دیالوگ نویسی در داستان نویسی مشخص بشه. فکر می‌کنم الان دیگه وقتش باشه بریم سراغ اینکه چطوری دیالوگ بنویسیم. ۱. صدای کاراکتر خودتون رو پیدا کنید وقتی که یه کاراکتر دیالوگ می‌گه، در ذهن خواننده یه صدا شنیده میشه، مثل بقیه آدم‌ها. شما به عنوان نویسنده باید این صدارو پیدا کنید. حالا چطوری؟ اول از همه باید ویژگی‌های ظاهری صدای کاراکتر رو بسازید. اینکه مثلا آروم صحبت می‌کنه یا بلند. صدای لطیفی داره یا خشن. نوع صحبت کردنش چطوریه: اینکه مثلا خیلی روون و بدون وقفه صحبت می‌کنه یا تیکه تیکه و با من من. لحن صحبت کردنش چطور: وقتی خشمگین میشه چطوری صحبت می‌کنه؟ وقتی احساسیه یا وقتی ناراحته چه فرقی تو صحبت کردنش می‌شنوید؟ تسلطش روی زبان چطوریه: دایره واژگانش زیاده و به راحتی می‌تونه منظورش رو برسونه یا هزارتا مثلا میگه تا بتونه پیامش رو برسونه. برای اینکه بتونید راحت‌تر صدای کاراکتر رو شکل بدید، بهتره به پروفایل کاراکتر رجوع کنید ( منظورم جاییه که تمام خصوصیات کاراکتر و گذشته اش در اون نوشته شده) و بعد دوباره این سوال‌هارو از خودتون بپرسید و به هر کدومش جواب بدید. به عنوان مثال برای جواد که یه پسر ۲۵ سالس که از ۱۰ سالگی در مکانیکی کار کرده تا خرج خونوادش رو بده و الان مادر پیرش مریضه، انتظار میره که تسلط خوبی روی زبان نداشته باشه، اونقدر روون و کتابی صحبت نکنه و تن صداش بالا باشه. حالا اگه جواد استاد دانشگاه باشه این موارد شاید متفاوت باشه. در این دو مثال صدایی که از کاراکتر جواد ساختیم در راستای انتظار خوانندس. حالا اگه قرار باشه که یه کاراکتر متفاوت و خاص بسازیم که از انتظار خواننده فاصله داشته باشه باید بتونیم که اون خصوصیت رو در پروفایل شخصیتیش جا بدیم. در غیر اینصورت داستانمون باورپذیر نمیشه. ۲. بینش کاراکتر رو در دیالوگ‌ها نشان بدید بینش کاراکتر یکی از بخش‌های مهم در پروفایل کاراکتره. اینکه کاراکتر چه درکی از زندگی و اتفاق‌ها اطرافش داره. نظرش در مورد مفاهیم انسانی چیه. ایدئولوژی کاراکتر چیه. ایدئولوژی و بینش کاراکتر نسبت به موقعیتی که در اون قرار داده شده باید در دیالوگ‌هاش منعکس بشه. به عنوان مثال اگه جواد معتقده که آدم باید برای خانوادش نون حلال بیاره، وقتی تو موقعیتی قرار میگیره که متوجه میشه به صورت ناخواسته وسط یه کار خلاف گیر کرده، باید این ایدئولوژی در دیالوگش با صاحب کارش که داره ترغیبش می‌کنه عیب نداره برای داروی مادرت داری این کارو می‌کنی، نشون داده بشه. ما باید از این دیالوگ‌ها جهت گیری فکری جواد رو نسبت به اتفاقی که در اون قرار داره متوجه بشیم. اگه بخوایم این قسمت رو در یه جمله خلاصه کنیم باید بگیم: دیالوگ باید نشون بده کاراکتر اصلی کیه و داره برای چه عقیده، نظر یا خواسته‌ای می‌جنگه. این نقص در خیلی از داستان‌های نویسنده‌های تازه کار دیده میشه که اغلب دیالوگ‌های کاراکتر‌ها خنثی هستن. اصلا انگار ما داریم یک سری کلمه از یه فردی می‌شنویم که اگه اسم و توضیحات ظاهریش رو ندونیم برامون فرقی با یه رهگذر در خیابون که هیچی ازش نمی‌دونیم نداره. ما باید به کمک انعکاس بینش کاراکتر در دیالوگ‌ها به کاراکتر نزدیک بشیم. دقیقا مثل همون موقعی که یه رهگذر در خیابون می‌بینیم و بعد از چند کلمه صحبت کردن باهاش متوجه کاراکترش می‌شیم. ادامه دارد لینک عضویت در کانال قصه های زندگی 👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
📌 توجه: مواردی که گفتیم به شما در نوشتن دیالوگ در فیلمنامه و داستان کمک می‌کنه. اگه هنوز احساس می‌کنید نوشتن دیالوگ براتون سخته، یه داستان باز کنید و با مطالبی که گفتیم اونارو آنالیز کنید. مطمئنا بعد چند دور تمرین و آزمون و خطا و رعایت نکاتی که گفتیم می‌تونید دیالوگ بنویسید. پایان لینک عضویت در کانال قصه های زندگی 👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
صوت نهایی دیالوگ.mp3
4.91M
🔰 آموزش داستان نویسی 📌 چالش دیالوگ نویسی حسام معینی لینک عضویت در کانال قصه های زندگی 👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
🔰 آموزش داستان نویسی 💠 قسمت چهاردهم 📌 ۱۵ مرحله برای نوشتن رمان(داستان بلند) حسام معینی ▪️ بخش اول 15 مرحله برای نوشتن رمان ( داستان بلند) درست است که یادگیری نوشتن رمان با خواندن یک مقاله امکان پذیر نیست، ولی نکاتی که در این مقاله گفته می‌شود، شما را در مسیر درست نوشتن رمان قرار می‌دهد. و تنها چیزی که می‌ماند فقط تمرین است و خواندن نمونه‌های برتر. درست همانند یادگیری دوچرخه سواری، بهترین شیوه برای اینکه یاد بگیریم چگونه رمان بنویسیم، نوشتن آن است. با این حال، برخلاف راندن یک دوچرخه برای اولین بار، نوشتن یک رمان در روز گرمی تابستانی انجام‌پذیر نیست. این کار تعهد و پشتکار مناسبی را می‌طلبد. طبق گفته اکتاویا باتلر: «در شروع، شما مطالب خوبی نمی‌نویسید. مهملاتی را می‌نویسید که به خیالتان نوشته‌های خوبی هستند؛ سپس به تدریج در آن پیشرفت می‌کنید. به این دلیل می‌گویم، پشتکار یکی از با ارزش‌ترین صفات است.» مثال کلیشه‌ایِ خوبی وجود دارد: کار رمان نویسی یک ماراتن است نه یک دو سرعت. هرچه بیشتر خود را قبل از نوشتن آماده کنید، شانس بیشتری برای اتمام آن دارید. مراحل زیر به شما برای ساختن زرهی مقاوم، در برابر بن‌بست‌های ناگهانی‌ای که ممکن است برای نویسنده رخ دهد، کمک می‌کنند. زمانی که برای نوشتن رمان خود برنامه ریزی می‌کنید، باید بتوانید چنین پاراگرافی را برای خود بنویسید: داستان من در ژانر{} و تم {} خواهد بود. با زاویه دید {} و در موقعیت مکانی و زمانی {} نوشته می‌شود. این داستان روایتگر قهرمانی به اسم {} بوده که با انگیزه {} در پی هدف {} می‌باشد. اما تضادهایی همچون {} کار را برای او دشوار کرده و خطراتی به مانند {} را برایش به همراه دارند. برای نوشتن رمان از کجا شروع کنیم؟ از همین‌جا! 1. تولید ایده داستان ممکن است برای اینکه ایده پردازی نکنید، بدیهی‌ترین کارها را بکنید. مانند: پیدا کردن مکانی مناسب برای نوشتن، خرید مجموعه لوازم التحریر با کیفیت و کارهایی از این قبیل برای یک نویسندگی خلاقانه. در حالی که تمامی این موارد نیز ممکن است به شما در مسیر نوشتن رمان کمک کنند؛ اما بدون صرف زمان برای استحکام آنچه که بنا به نوشتنش دارید، نوشتن رمان به نتیجه‌ای نمی‌رسد. اگر ایده داستانی را در سر می‌پرورانید اما در ارائه آن مشکل دارید، سعی کنید یک یا دو سطر در مورد پیام آن بنویسید. وقتی قصد نوشتن رمانی را دارید، احتمالاً می‌خواهید پیامی را در دنیا منتشر کنید. پیامی که برخاسته از پسِ کتاب شماست، همان تم است که در کل داستان به آن تاکید خواهد شد. سعی کنید با فکر کردن به این پیام در مسیر ایده پردازی قدم بردارید. به عنوان مثال رمان نوزده هشتاد و چهار، روایتگر مردی عاشق در جهانی است که فردیت و اندیشیدن در آنجا، نه تنها گناه بلکه جرم محسوب می‌شود. اما محتوای اصلی کتاب، در باب حقوق بشر برای آزادی حریم شخصی است. در مقاله موضوع داستان نویسی، ایده هایی برای داستان نویسی وجود دارد که به شما کمک می‌کند. 2. مطالعه کتاب‌هایی در ژانرِ مرتبط با شما جان چیور نویسنده آمریکایی می‌گوید: «بدون خواندن نویسنده نمی‌شوید. نوشتن، درست مانند یک بوسه است. به تنهایی قادر به انجامش نخواهید بود.» اگر می‌خواهید رمان شما در آینده برای خوانندگان جذاب باشد، نخست باید مثل یک خواننده بیاندیشید. راه حلش این است: خواندن! دلایل زیادی برای ترغیب نویسنده‌ها به داستان خواندن وجود دارد: • شما به درک درستی از نوشته‌های پیشین خواهید رسید و خود را برای ارائه موضوعاتی جدید در آن ژانر آماده خواهید کرد. • از طرفی دیگر، با شناخت المان‌های محبوب خوانندگان، انتظارات مخاطبان را درک می‌کنید. • لذت می‌برید! اگر علاقه‌ای به خواندن ندارید، چرا می‌خواهید بنویسید؟ 3. انتخاب زاویه دید در کتاب‌تان می‌دانید چرا هرچه شایعات از فردی به فرد دیگر برسند، بیشتر از حقیقت دور می‌شوند؟ زیرا هر راوی، ناگزیر تعصبات و دیدگاههای خود را به ماجرا اضافه می‌کند. به همین دلیل، انتخاب زاویه دید رمان شما ، گام بسیار مهمی در شروع نوشتن داستان بلند شماست و تاثیرات زیادی بر خود داستان واقعی خواهد داشت. چند زاویه دید: اول شخص: داستان از منظر نویسنده اصلی قصه روایت می‌شود. ضمیر اصلی در این گونه روایت داستانی، «من» است. دوم شخص: خواننده به شکل مستقیم مورد خطاب قرار می‌گیرد و از او خواسته می‌شود که خودش را در قالب شخصیت داستان قرار دهد. ضمیر اصلی در این گونه روایت داستانی، «تو» است. ادامه دارد. لینک عضویت در کانال قصه های زندگی 👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi
🔰 آموزش داستان نویسی 💠 قسمت پانزدهم 📌 ۱۵ مرحله برای نوشتن رمان(داستان بلند) حسام معینی ▪️ بخش دوم سوم شخص حاضر: راوی فقط افکار و احساسات یک شخصیت در زمانی معین را دارد. ضمایر اصلی در این گونه از روایت داستانی، «او» یا «آنها» است. سوم شخص غایب (دانای کل): راوی فردی آگاه به تمام احوالات شخصیت‌ها بوده و می‌تواند هر اتفاقی را برای هر شخصیتی در هر نقطه از داستان، فاش کند. ضمایر اصلی در این گونه از روایت داستانی، همانند سوم شخص حاضر است. 4. تعیین مکان و زمان این جمله از «غرور و تعصب» را در نظر بگیرید: "مردها در برابر صخره‌ها و کوه‌ها چه ارزشی دارند؟" هنگامی که الیزابت بنت به منطقه پیک انگلستان در عصر گرجی سفر می‌کند، این خط در آن صفحه معنا می‌گیرد. اما اگر این کتاب در تگزاس امروزی روایت می‌شد و الیزابت بنت بیست ساله این واژه‌ها را به زبان می‌آورد، وصله‌ای ناجور به حساب می‌آمد. نکته کلیدی این بحث، «متن» است. متن یک داستان، همه چیز را از شخصیت‌پردازی تا طرح، تضاد و نکاتی فراتر دیکته می‌کند. اگر قصد نوشتن رمان در مورد محیط یا فرهنگی خارج از اقلیم زیسته خود دارید، از تحقیقات کافیِ خودتان مطمئن شوید. در این شرایط، نوشته خود را در اختیار خوانندگان حساس و جزئی‌نگر قرار دهید. 5. پرورش شخصیت‌های اصلی اگر تاکنون یک شام چند وعده‌ای خورده باشید، می‌دانید که ابتدا باید از کارد و چنگال‌ها (که بیرون هستند) شروع کنید و سپس به سمت داخل حرکت کنید. این قضیه در مورد پرورش شخصیت‌های شما صدق نمی‌کند. هرچند تصویر کردن شخصیت‌ها و اشاره به ویژگی‌های ظاهری برای یک نویسنده مهم است، اما شروع از درونیات شخصیت‌ها رویکردی بهتر است. برای شروع شخصیت پردازی در داستان از اینجا شروع کنید: هدف: شخصیت شما چه هدفی دارد؟ به عنوان مثال، هدف هری پاتر شکست لرد ولدمورت است. انگیزه: چرا شخصیت شما این هدف را دنبال می‌کند؟ هری پاتر باید لرد ولدرمورت را شکست داده تا امنیت جهان جادوگران را تضمین کند و انتقام والدینش را بگیرد. پویا یا ایستا: آیا شخصیت شما در طول داستان دچار تحولات اساسی خواهد شد یا تا حد زیادی، بی تغییر خواهد ماند؟ پس از ایجاد این عناصر مهم، می‌توانید به کنکاش در سایر جنبه‌های شخصیت‌های خود بپردازید: ۱. برای هر شخصیت فایلی مجزا درست کنید که تمام خصوصیاتش، از ظاهر تا خلقیات و خانواده‌اش را در بر بگیرد. ۲. با استفاده از این موارد پیشینه شخصیت‌هایتان را در نظر داشته باشید. ۳. اسمی مناسب برای شخصیت‌های خود انتخاب کنید. 6. ایجاد تضاد و تهدیدها طبق گفته کرت وانه‌گت، جهان شمول‌ترین گونه داستانی، داستان «مردی در حفره» است: مشکلی برای شخصی پیش می‌آید و سپس سعی می‌کند خودش را از آن خارج کند. نمونه دوم، داستان «از دست دادن معشوقه» است: شخصی داشته‌ای را از دست می‌دهد و سپس برای بازگرداندن آن تلاش می‌کند. در هر دو مثال، تضادی وجود دارد که داستان را پیش می‌برد. در صورت عدم وجود تضاد، رمان فقط یک گزارش طولانی می‌شود. تضاد همان مجموعه موانعی است که قهرمانِ داستان در طول مسیرش با آنها مواجه می‌شود و باعث جذابیت مسیر پیروزی یا شکست کاراکتر می‌شود. در نوشتن رمان دو دسته کلی از تضاد وجود دارد که برای جذابیت، بهتر است هر دو مورد استفاده قرار بگیرند: تضاد درونی: شامل ویژگی یا اختلالات درونی شخصیت‌های داستان می‌شود که مانع رسیدن آسان به اهدافشان می‌شود. به عنوان مثال، تضاد درونی فرودو در «ارباب حلقه‌ها»، تلاش برای ممانعت از گمراه شدنش در برابر حلقه است. تضاد بیرونی: چه شرایط و موانعی خارج از کنترل قهرمان داستان، سد راه رسیدن او به هدفش هستند؟ سائورون، راه رسیدن به کوه (نابودی حلقه) را تقریباً غیر ممکن کرده است. هنگامی که تضادهای اصلی رمانِ خود را معین کردید، باید تهدیدها را نیز مشخص کنید: اگر تضاد بر شخصیت غلبه کند و مانع رسیدن او به هدفش شود، چه اتفاقی می‌افتد؟ به عنوان مثال، اینکه فرودو می‌خواهد حلقه را نابود کند، امری خوشایند است. اما چرا باید پیروزی او برای ما حائز اهمیت باشد؟ به این علت که سرنوشت تعادل سرزمین میانی مطرح است. ادامه دارد لینک عضویت در کانال قصه های زندگی 👇 https://eitaa.com/ghessehayezendegi