🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۳۶)
#انتشارات_عهدمانا
واضح بود که آنها به دنبال کتاب بودند ؛ پس دست از سر او هم برنمیداشتند .
ستوان پرسید : « چه شده پدر ؟ حالتان خوب نیست ؟ » کشیش آهسته جواب داد : « چیزی نیست ؛ احتمالا باید فشار خونم بالا رفته باشد. » ستوان گفت : به هرحال ما پس از بررسی کامل موضوع ، مسأله را صورت جلسه می کنیم. امیدوارم بتوانیم سارق یا سارقان را دستگیر کنیم. »
ستوان که داشت با گوشهٔ سبيل بورش ور میرفت ، گفت : « امیدوارم که حالتان خوب شده باشد پدر ! » کشیش گفت : « بله بهترم ، باید قرص فشارم را زودتر می خوردم. » ستوان گفت : « البته حق با شماست ؛ سرقت از کلیسا و برداشتن پول امانتی که نزد شما بوده ، مسألهٔ کوچکی نیست. » ستوان شماره تلفن کشیش را یادداشت کرد . بعد دست او را به گرمی فشرد و با همکارش کلیسا را ترک کرد. حالا کشیش مانده بود با فکرو خیال هایی نگران کننده. ترسی عمیق وجودش را گرفته بود. در سال های طولانی زندگی ، هرگز درگیر ماجرای قتل و سرقت و پلیس نشده بود. به مرد تاجیک فکر کرد ؛ چهرهٔ سبزه و معصوم او را به خاطر آورد ؛ مردی که انگار مأموریت داشت کتاب را به دست او بسپارد و جان خود را در این راه از دست بدهد. پس باید با چنگ و دندان از کتاب محافظت کند ، از آن دو جوان قاتل ترسی به دل راه ندهد و توکل به خدا داشته باشد که مقدّرات بشر در دست اوست.
ادامه دارد...
لینک کانال در محضر قرآن واهل بیت (علیهم السلام)👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
🟡 @ghjariafsane 🟡
┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۳۷)
#انتشارات_عهدمانا
کشیش خسته و درمانده به منزل رفت و ماجرای سرقت را به ایرنا گفت ؛ اما هیچ اشاره ای به ماجرای قتل مرد تاجیک و آن دو جوان روس نکرد. احساس می کرد کتاب گنجی بود که نامحرمانی به دنبال آن بودند ؛ گنجی که پای آن خون انسان بی گناهی ریخته شده بود. پس باید از آن به خوبی مراقبت کند و به کنه آن پی ببرد. مضمون کتاب قطعه یک جنگ ساده در یک برهه از تاریخ نیست ؛ باید در پس آن حقایقی نهفته باشد و شاید معنویتی که بی ارتباط با رؤیای آن شب نبود . ساعت و شب ، پشت میز کارش نشست و شروع کرد به خواندن کتاب.
به نام اللّه
آنچه مرا مجبور ساخت تا بر تحرير عمروعاص از واقعهٔ صفین تحریری بنویسم ، نوشته های سراسر دروغ و خدعه و نیرنگ پسر عاص است که در کنار ملعونی چون معاویه ، آن جنایت بزرگ را مرتکب شد. امروز که عمرم به درازا کشیده و هشتاد و چهار سال در سفرهٔ خدا روزی خورده ام ، بس وقایع تلخ و بزرگ را به چشم خود دیده ام که یکی از آن ها واقعهٔ صفین بود.
من آن روزها جوانی بیست و چهار ساله بودم و در رکاب مولایم علی با سپاه معاویه روبرو شدم.
به اصرار سلیم تصمیم گرفتم پینوشتی بر نوشته های عمروعاص بنویسم ، بلکه در تاریخ بماند و مظلومیت مولایم علی آشکارتر شود. آن روز سلیم مشتی اوراق پاپیروس مصری را به دستم داد و گفت که آنها را از یک مرد شامی خریده است. نوشته ها را با تعجیل خواندم. شاید وقوع جنگ ، فرصت نوشتن ادامهٔ وقایع را به او نداده بود.
ادامه دارد...
لینک کانال در محضر قرآن واهل بیت (علیهم السلام)👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
🟡 @ghjariafsane 🟡
┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
12.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈 تعبیر خواب شنیدنی ابنسیرین
🌙 رمضان ۱۴۰۲
🏢 تهران/ حسینیه همدانیها
🔸صوت کامل سخنرانی:
erfan.ir/s16890#
لینک کانال در محضر قرآن واهل بیت (علیهم السلام👇👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
🟡 @ghjariafsane 🟡
┗━💎🍃🌷🍃💎━
من حسینی شده ی دست امام حسنم❤️
پاشو بیا دست رو دست نذار اومده امام حسن (ع)
به سینهی هیچکی دست رد نزده امام حسن (ع)
💐 میلاد باسعادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک باد.💐
لینک کانال در محضر قرآن واهل بیت (علیهم السلام👇👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
🟡 @ghjariafsane 🟡
┗━💎🍃🌷🍃💎━
فوق العاده زیباست این متن👌
در کوچه ای وارد میشدم
پیری ازکوچه درآمد
پیرگفت: نرو
بن بست است
گوش نکردم رفتم
بن بست بود،برگشتم
سرکوچه که رسیدم
پیرشده بودم !
قدر تجربه های
بزرگترهارو بدونید...
لینک کانال در محضر قرآن واهل بیت (علیهم السلام👇👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
🟡 @ghjariafsane 🟡
┗━💎🍃🌷🍃💎━
47.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ آقای مهربون💚
🎙گروه سرود نجم الثاقب تهران
ویژه ولادت کریم اهل بیت
جهان رو به پات میریزم حسن
آقای مهربون عزیزم حسن 😍
الهی که به چشم مادرش بیاد ❤️
لینک کانال در محضر قرآن واهل بیت (علیهم السلام👇👇
┏━💎🍃🌷🍃💎━┓
🟡 @ghjariafsane 🟡
┗━💎🍃🌷🍃💎━