eitaa logo
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
719 دنبال‌کننده
334 عکس
89 ویدیو
15 فایل
🔺 کانال اختصاصی اطلاع رسانی برنامه‌ها و نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی 🔺 کانال اطلاع رسانی دکتر قاسم کاکایی در تلگرام: https://t.me/ghkakaie ارتباط با مدیر کانال : @Admin_ghkakaie
مشاهده در ایتا
دانلود
اِخبارِ حضرت استاد که می‌فهمی، در واقع، انشا و عنایت ایشان در فهمیدن بنده بود. هرچه را می‌خواندم به راحتی می‌فهمیدم و عنایت لحظه به لحظه استاد را حس می‌کردم. ۴- سه فرزندم به ترتیب در سال‌های ۱۳۶۴، ۶۵، و ۶۶ به دنیا آمدند. حضرت استاد در گوش هر سه اذان و اقامه گفتند و برای هر سه دعا کردند. بحمدالله، دعای حضرت استاد در حق هر سه، مستجاب شد. قبلاً حضرت استاد نه تنها در حوزه درسی برایم نمی‌گذاشتند، بلکه اجازهٔ تدریس بیرون حوزه هم به من نمی‌دادند. تنگی معیشت واقعاً فشاری مضاعف بر سایر فشارها بود. اما با تولد هر یک از فرزندانم، یک تدریس جدید در خارج از حوزه برایم پیدا شد و مختصر کمک مالی برایم رخ داد‌. تدریس دروس عربی در دبیرستان توحید (دبیرستان دانشگاه شیراز)، تدریس دروس دینی، کلام و فلسفه در مرکز تربیت معلم شیراز و تدریس دروس عقیدتی و سیاسی در صنایع الکترونیک شیراز. البته ترتیب این‌طور بود که مسئولان آن مرکز به حضرت استاد رجوع می‌کردند و تقاضای استاد می‌نمودند. در این موارد حضرت استاد حقیر را برای تدریس معرفی می‌کردند. ۵- در سال ۱۳۶۵، حضرت استاد عازم سفر حج بودند. جمع زیادی از دوستان و رفقای استاد نیز هر طور بود در همان کاروان حضرت استاد به نحوی کارشان جور شده بود و در کاروان حضرت استاد ثبت نام کرده بودند. بنده خیلی مشتاق بودم که بتوانم همراه حضرت استاد به حج مشرف شوم. اما دیگر خیلی دیر شده بود و هیچ امیدی نداشتم که بتوانم خدمتشان باشم. ناگهان یک روز حضرت استاد صدایم زدند. گفتند: «مثل این‌که شوقت به حج زیاد است» از شرم سرم را به زیر انداختم. ایشان جناب آقای قطمیری که نماینده مجلس بودند را صدا زدند و گفتند: «هر طور شده برای فلانی، فیش حج جور کن». بنده مدت‌ها مسئول دفتر آقای قطمیری در شیراز بودم. هفته‌ای سه روز بعد از ظهرها، به دفتر می‌رفتم. هیچ وجهی از ایشان دریافت نمی‌کردم حتی کرایهٔ تاکسی رفت و برگشت را! انتظاری هم نداشتم. بین رفقا معروف بود که آقای قطمیری اصلاً اهل سفارش نیست‌. هیچ قدمی خارج از روال معمول برای هیچ‌کس برنمی‌دارد! اما این دیگر دستور حضرت استاد بود! به علاوه فیش‌های حجی به عنوان سهمیهٔ رزمندگان، ایثارگران و خانوادهٔ شهدا وجود داشت. از نظر حضرت استاد بنده به علت سابقهٔ زیاد رزمندگی و ایثارگری، استحقاق دریافت فیش حج به مبلغ ۲۷ هزار تومان را داشتم. در آن زمان، جناب آقای کروبی هم امیرالحاج بود، هم نمایندهٔ مجلس و هم رئیس بنیاد شهید. آقای قطمیری می‌گفتند: «نامه‌ای به سازمان حج و زیارت نوشته بودم. فقط امضا و تایید آقای کروبی را لازم داشت. اصلاً نمی‌دانستم چگونه به ایشان بگویم‌. در مجلس داشتم پشت سر آقای کروبی راه می‌رفتم که ناگهان آقای کروبی برگشت و نگاه به منِ قطمیری کرد و گفت: "آقای قطمیری چیزی برای امضا کردن لازم داری؟" باورم نمی‌شد. خوشحال شدم. نامه را به ایشان دادم و توضیح لازم را هم دادم. ایشان هم نامه را امضا کرد». بدین ترتیب با عنایت حضرت استاد، فیش حج نصیب بنده شد! یادم نیست که بیست و هفت هزار تومان را هم خدا چگونه فراهم کرد! آن سال در معیت استاد به حج مشرف شدم. سال بعد، یعنی در سال ۱۳۶۶ هم، با عنایت استاد باز هم در معیت ایشان به حج مشرف شدم؛ لیکن این‌بار به عنوان ناظر کاروان پایم به حج باز شده بود. و از آن به بعد، سال‌ها به عنوان روحانی کاروان، نزدیک ده سفر به حج تمتع و حدود هفت یا هشت بار هم به عمره مشرف شدم خاطرات آن‌ها باید جداگانه نگاشته شود. ۶- بنده از دورهٔ دبیرستان، زبان انگلیسی‌ام خوب بود. غیر از دروس دبیرستان، پس از گذراندن دوازده پایه، دیپلم انگلیسی تخصصی را از انجمن ایران و آمریکا، قبل از انقلاب، دریافت کرده بودم. در دانشگاه پهلوی هم که زبان اصلی‌اش انگلیسی بود و به جز دروسِ فارسی ۱۰۱ و فارسی ۱۰۲، بقیهٔ درس‌ها همه به انگلیسی تدریس می‌شد. همهٔ متون درسی نیز انگلیسی بودند. بنده در این دانشگاه با گذراندن هجده واحد انگلیسی، پروفشنسی را گرفته بودم. اما از انقلاب فرهنگی به بعد، یعنی از سال ۱۳۵۹ به بعد، دیگر انگلیسی را رها کرده بودم؛ به خصوص در حوزه. در سفر حج ۱۳۶۵، یک روز در مدینهٔ منوره پس از نماز ظهر و عصر در مسجدالنبی(ص)، در خدمت حضرت استاد و فرزند بزرگوار ایشان، جناب حاج علی‌نقی نجابت، سه نفره، از حرم حضرت ختمی مرتبت به هتل برمی‌گشتیم. ماه مرداد بود و هوا بسیار گرم. ناگهان یکی از زائرانی که یادم نیست اهل کدام کشور بود، جلو آمد و به زبان انگلیسی از ما سوالی کرد. بنده جوابش را دادم. خوش‌حال شد. وقتی که فهمید ایرانی هستیم، سؤالات دیگری هم مطرح کرد. با توجه به این‌که حضرت استاد هم‌راه ما بودند، بنده شرم می‌کردم که جوابش را بدهم و یا جواب را طولانی کنم و باعث معطلی استاد شوم. اما حضرت استاد با خوش‌حالی و با روی گشاده، ایستادند و اشاره کردند که جوابش را بدهم. همین‌طور سوال و جواب ادامه پیدا کرد.
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
استاد کاملاً از این امر استقبال کردند. احساس کردم که برای این نوع تبلیغ اهمیت قائلند. بلکه دعایم کردند و با این دعا و عنایت، توفیق این نوع تبلیغ را برای بنده فراهم کردند. بعدها سفرهای خارجی مختلفی داشتم که دعوت شدم برای تدریس، ارائهٔ مقاله در کنفرانس‌ها، تبلیغ و یا فرصت مطالعاتی. از جمله به آمریکا، آلمان، انگلستان، اتریش، ایتالیا، یونان، بوسنی و هرزگوین، نیوزیلند، مالزی، اندونزی، آذربایجان، سوریه و ترکیه؛ و همه به خرج و هزینه از جانب کشور میزبان. حکایت این سفرها هم باید در جای خودش گفته شود. ۷- حضرت آیت‌الله حاج سید علی‌محمد دستغیب حفظه الله تعالی، نمایندهٔ قائم مقام رهبری، مرحوم آیت‌الله منتظری، در دو دانشگاه شیراز و علوم پزشکی شیراز بودند. این نمایندگی بعد از مسائلی که برای حضرت آیت‌الله منتظری در سال ۶۷ پیش آمد، به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها تغییر نام داد. در سال ۱۳۶۶، حضرت آیت‌الله دستغیب به حضرت آیت‌الله نجابت رجوع کردند که: «کار من در دو دانشگاه سنگین است‌. یکی از رفقا را لازم دارم که کمک‌کارم باشد و مسئولیت نمایندگی را به نیابت از من، در یکی از این دو دانشگاه به عهده بگیرد و دروس معارف اسلامی را نیز به جای من، تدریس کند». حضرت استاد بنده را فرا خواندند، لبخندی به چهره‌ام زدند و فرمودند که برای کمک به آقای حاج سید علی‌محمد این مسئولیت را قبول کن. با اطاعت از حضرت استاد و با رغبت تمام، قبول کردم. و همین امر باعث شد که دوباره پایم به دانشگاه شیراز باز شود؛ و اکنون نزدیک به ۴۰ سال است که توفیق حضور دوباره‌ام با کسوت و غایتی دیگر، در دانشگاه شیراز ادامه پیدا کرده است. در این مدت مسئولیت‌های متعددی در دانشگاه شیراز داشته‌ام و پانزده سال است که مرتبهٔ استاد تمامی این دانشگاه را دارم. ۸- دوستان بنده در دوران دانشجویی و یا در ارگان‌های انقلابی، همه، یا به مهندسان طراز اول کشور تبدیل شده بودند و یا به مسئولان رده بالای ارگان‌های انقلابی مثل سپاه پاسداران‌. بنده چون راهم را کاملاً جدا کرده و طلبگی را برگزیده بودم، با ترسیمی که حضرت استاد از طلبگی کرده بودند آماده پذیرفتن هر سختی بودم و هیچ‌گاه خودم و وضعیت رفاهی خودم را با دوستان سابقم مقایسه نمی‌کردم، اما در سال ۱۳۶۴، استاد فکر ایجاد سرپناه برای ما افتاده بودند. از طرف سازمان زمین شهری زمین‌هایی به ایثارگران و طلاب تعلق می‌گرفت‌. با عنایت حضرت استاد، یک قطعه زمین هم به حقیر تعلق گرفت تا سرپناهی برای خانواده‌ام باشد. از اول کار، حضرت استاد مرحله به مرحله، پی‌گیرِ به انجام رسیدن این مهم بودند. هرجور بود، با قرض، حق التدریس، و پولِ تبلیغ و نیز با کمک استاد و وام گرفتن، زمین آماده شد و خانه هم ظرف ۴ سال ساخته شد. البته اقساط وام‌ها را حضرت استاد پرداخت می‌کردند! اولین کلنگ شالودهٔ خانه را هم خود ایشان به دست مبارکشان زدند‌. نقشهٔ خانه نیز با عنایت ایشان تهیه شد! حتی در این‌که چه مصالحی در خانه به کار ببریم نظر ایشان برایمان خیلی مغتنم بود. معمار و بنّای خانه هم یکی از اقوام و ارادت‌مندان حضرت استاد بود. فراهم شدن این زمین و ساخته شدن خانه نیز، داستان عجیبی دارد که جای پرداختن به آن در این‌جا نیست. البته تمام شدن آن، پس از رحلت حضرت استاد اتفاق افتاد‌؛ در نوروز ۱۳۶۹، هرچند که خانه رنگ، نما و تزیینات نداشت، به آن‌جا نقل مکان کردیم. این همه عنایت از استاد، برایم غیر قابل تصور بود. خود آن عنایت به اندازه تمام دنیا برایم ارزش داشت. خانه و گشایش مادی از اهمیت ثانوی برخوردار بود. این معنویت و عشقی که از عنایت استاد حس می‌کردم، مرا به یاد این ابیات سعدی می‌انداخت: گرت قربتی هست در بارگاه به خلعت مشو غافل از پادشاه گر از دوست چشمت به احسانِ اوست تو در بند خویشی نه در بند دوست! همهٔ آن سختی‌ها و رنج‌ها و فشارهای تربیتی و همهٔ این گشایش‌ها در محضر آن ولی خدا، همه و همه، جز نعمت الهی نبود و مرا با حافظ هم‌نوا می‌کرد: زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت کان که شد کشتهٔ او نیک سرانجام افتاد هر دَمَش با منِ دل سوخته لطفی دگر است این گدا بین که چه شایستهٔ اِنعام افتاد ۹- با برادرم هاشم، هفت سال و با دیگر برادرم نادر، نُه سال اختلاف سنی داشتم. با توجه به بی‌سوادی پدرم و وضعیت چشمان مادرم، عملا بنده الگوی دو برادرم قرار گرفته بودم و آن دو را همه جا دنبال سر خود می‌کشیدم. از دبستان عدالت گرفته تا مدرسهٔ راهنمایی قائمِ حاج آقای سیف و تا دبیرستان صالح و دبیرستان رازی؛ بعد هم در تشکل‌های مختلف قبل و بعد از انقلاب، و سرانجام در خدمت مرحوم آیت الله نجابت‌ برادرم، هاشم، پس از اتمامِ دبیرستان به توصیهٔ بنده، طلبه شد‌؛ در خدمت حضرت آیت الله سید علی‌محمد دستغیب.
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
هم‌چنین ادبیات عرب و صرف و نحو را خدمت مرحوم سید احمد آیت‌اللهی، خیلی خوب فرا گرفته بود و سرانجام خدمت حضرت آیت الله نجابت رسید‌. چند روز قبل از رحلت حضرت استاد در حجرهٔ ایشان خدمتشان رسیدم، بحث اخوی، هاشم‌آقا، پیش آمد. فرمودند که هاشم آقا فضلش از همهٔ اقرانش بیش‌تر و تقوایش نیز کم‌نظیر است. یعنی از همهٔ کسانی که با او طلبه شدند و یا درسشان در سطح او بود، فضلش بیش‌تر است. به علت باسوادی‌اش، به فرمودهٔ حضرت استاد، در دروس مختلف در حوزه با او مباحثه می‌کردم. در یکی از روزها در ضمن مباحثهٔ طلبگی، کار ما به جدل و مراء کشید. بنده کمی نسبت به اخوی تند شدم و صدایم را بلند کردم. بنده ازدواج کرده بودم و به خانه می‌رفتم ولی هاشم آقا در حوزه حجره داشت. خود هاشم آقا نقل کرد که: «اصلاً انتظار نداشتم که تو آن‌طور سرم داد بزنی. دلم شکسته بود و حالم تا یکی دو روز اصلاً خوب نبود. در حجره نشسته بودم و در افکار خودم غرق بودم که دیدم کسی درِ حجره را می‌زند. رفتم در را باز کردم‌ ناگهان با حضرت استاد مواجه شدم! چشم در چشم من دوخته و شروع کردند به دل‌داری دادنم. من خیلی تعجب کردم که آقا چگونه در مباحثه دو نفرهٔ ما حاضر بودند و حال مرا از کجا فهمیدند! و بعد به منِ هاشم فرمودند که: « از اخوی‌ات هیچ به دل نگیر! او تکیه‌گاه تو، بازوی تو و مددکار تو در همه امور است». بدین ترتیب حضرت استاد آن نقار را از بین بردند. و حدود ۴۰ سال است که پس از آن واقعه، ایشان ما را یار و پشتیبان یک‌دیگر قرار داده‌اند. به خصوص وقتی حکایت توجه حضرت استاد و مواظبتشان نسبت به نفس خودم و نفس برادرم به گوش حقیر رسید، همتم را در جهت این پشتیبانی، بیش از پیش کردم. این هم نعمت و هدیهٔ دیگری بود از جانب استاد. رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَئُوفٌ رَحِيمٌ@ghkakaie
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
📣 انجمن علمی - دانشجویی دانشکده الهیات دانشگاه شیراز برگزار می کند:📣 💠 دوره شرح مثنوی معنوی💠 ✅ با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی جلسهٔ ۱۰۹ ⏳زمان برگزاری : سه‌شنبه، ۲۳ مرداد ۱۴۰۳ _ ساعت ۱۷ 🖇️لینک شرکت آنلاین در دوره : https://vroom.shirazu.ac.ir/elmi23 📌(شرکت برای عموم آزاد است ) ✅ @ghkakaie
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
شرح مثنوی معنوی جلسه ۱۰۹_حجت الاسلام و المسلمین دکتر کاکایی.mp3
13.87M
🎙| فایل صوتی کامل | جلسه۱۰۹ (دفتر اول) ⬜️با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاسم کاکایی 🗓تاریخ جلسه : سه شنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۳ 🕝 مدت زمان: ۵۷ دقیقه و ۴۹ ثانیه @ghkakaie
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙| فایل صوتی کامل | جلسه۱۰۹ #شرح_مثنوی_معنوی (دفتر اول) ⬜️با ارائه حجت الاسلام والمسلمین دکتر قاس
درسگفتار شرح مثنوی معنوی جلسه۱۰۹،ابیات ۳۰۷۶تا۳۱۲۳
بخش ۱۴۵ - 
در صفت 
توحید
گفت یارش کاندر آ ای جمله من نی مخالف چون گل و خار چمن رشته یکتا شد غلط کم شو کنون گر دوتا بینی حروف کاف و نون کاف و نون همچون کمند آمد جذوب تا کشاند مر عدم را در خطوب پس دوتا باید کمند اندر صور گرچه یکتا باشد آن دو در اثر گر دو پا گر چار پا ره را برد همچو مقراض دو تا یکتا برد آن دو همبازان گازر را ببین هست در ظاهر خلافی زان و زین آن یکی کرباس را در آب زد وان دگر همباز خشکش می‌کند باز او آن خشک را تر می‌کند گوییا ز استیزه ضد بر می‌تند لیک این دو ضد استیزه‌نما یک‌دل و یک‌کار باشد در رضا هر نبی و هر ولی را مسلکیست لیک تا حق می‌برد جمله یکیست چونک جمع مستمع را خواب برد سنگهای آسیا را آب برد رفتن این آب فوق آسیاست رفتنش در آسیا بهر شماست چون شما را حاجت طاحون نماند آب را در جوی اصلی باز راند ناطقه سوی دهان تعلیم راست ورنه خود آن نطق را جویی جداست می‌رود بی بانگ و بی تکرارها تحتها الانهار تا گلزارها ای خدا جان را تو بنما آن مقام کاندرو بی‌حرف می‌روید کلام تا که سازد جان پاک از سر قدم سوی عرصهٔ دور و پنهای عدم عرصه‌ای بس با گشاد و با فضا وین خیال و هست یابد زو نوا تنگ‌تر آمد خیالات از عدم زان سبب باشد خیال اسباب غم باز هستی تنگ‌تر بود از خیال زان شود در وی قمر همچون هلال باز هستی جهان حس و رنگ تنگ‌تر آمد که زندانیست تنگ علت تنگیست ترکیب و عدد جانب ترکیب حسها می‌کشد زان سوی حس عالم توحید دان گر یکی خواهی بدان جانب بران امرِ کن یک فعل بود و نون و کاف در سخن افتاد و معنی بود صاف این سخن پایان ندارد باز گرد تا چه شد احوال گرگ اندر نبرد بخش ۱۴۶ - ادب کردن شیر گرگ را کی در قسمت بی‌ادبی کرده بود گرگ را بر کند سر، آن سرفراز تا نماند دوسری و امتیاز فانتقمنا منهم است ای گرگ پیر چون نبودی مرده در پیش امیر بعد از آن رو شیر با روباه کرد گفت این را بخش کن از بهر خورد سجده کرد و گفت کین گاو سمین چاشت‌خوردت باشد ای شاه گزین وان بز از بهر میان روز را یخنیی باشد شه پیروز را و آن دگر خرگوش بهر شام هم شب‌چرهٔ این شاه با لطف و کرم گفت ای روبه تو عدل افروختی این چنین قسمت ز کی آموختی از کجا آموختی این ای بزرگ گفت ای شاه جهان از حال گرگ گفت چون در عشق ما گشتی گرو هر سه را بر گیر و بستان و برو روبها چون جملگی ما را شدی چونت آزاریم چون تو ما شدی ما ترا و جمله اشکاران ترا پای بر گردون هفتم نه بر آ چون گرفتی عبرت از گرگ دنی پس تو روبه نیستی شیر منی عاقل آن باشد که عبرت گیرد از مرگ یاران در بلای محترز روبه آن دم بر زبان صد شکر راند که مرا شیر از پی آن گرگ خواند گر مرا اول بفرمودی که تو بخش کن این را، که بردی جان ازو پس سپاس او را که ما را در جهان کرد پیدا از پس پیشینیان تا شنیدیم آن سیاستهای حق بر قرون ماضیه اندر سبق تا که ما از حال آن گرگان پیش همچو روبه پاس خود داریم بیش امت مرحومه زین رو خواندمان آن رسول حق و صادق در بیان استخوان و پشم آن گرگان عیان بنگرید و پند گیرید ای مهان عاقل از سر بنهد این هستی و باد چون شنید انجام فرعونان و عاد ور بننهد دیگران از حال او عبرتی گیرند از اضلال او ✅ @ghkakaie
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
📢اعلام برنامه 💡 سلسله نشست هایِ (طلب و اخلاق طلبگی) 🎤حجت الاسلام و المسلمین دکتر قاسم کاکایی 🎥بستر های پخش از فضای مجازی : ۱ http://Dastgheibqoba.info/live ۲ https://www.aparat.com/dastgheib/live 🗓️زمان : پنجشنبه ها هر دو هفته یک بار پس از نماز مغرب و عشاء جلسهٔ چهل و ششم ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ 🕌مکان : شیراز_ مسجد قبا (آتشیها)@ghkakaie
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
شرح‌الاسماء_الحسنی_جلسه_۱۰۷_حجت‌الاسلام_والمسلمین_دکتر_کاکایی.mp3
36.43M
🎙️|فایل صوتی کامل | ▶️ جلسه : ۱۰۷ 🌍 محل تدریس : شیراز ، حوزه علمیه شهید محمد حسین نجابت ( ره ) 📅 تاریخ : ۹ اردیبهشت ۱۳۹۲ 🕝مدت زمان صوت : ۳۳ دقیقه و ۴۴ ثانیه ✅ @ghkakaie
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
کانال اختصاصی قاسم کاکایی
🎙️|فایل صوتی کامل | ▶️#درسگفتار_شرح_الاسماء_الحسنی جلسه : ۱۰۷ 🌍 محل تدریس : شیراز ، حوزه علمیه شه
درسگفتار شرح الاسماءالحسنی، جلسهٔ ۱۰۷ یا مانع یا جامع یا واسع ثم هذا العدد صورته الرقمية ستة فإذا اسقطت منه بقى مأة وثمانية وهو عدد اسمه الحق وفى هذا ايماء لطيف إلى ان صور القيود إذا زهقت ومحقت لم يبق في دار الوجود غير الحق ديار ثم صورة هذا العدد تسعة وهى معنى اطوار ادم حيث ان عدد ادم خمسة واربعون وجمع واحد إلى تسعه ايض هذا العدد وهو عدد مساحة المثلث المتعلق بادم كما ان ضلعه عدد حوا يا شافع حيث لا شفيع غيره وقد ورد ان اخر من يشفع هو ارحم الراحمين يا واسع وسعت رحمته كلشيئ كما ان اسمه تعالى المانع اشارة إلى جهة الضيق والغيبة المطلقة كذلك اسمه تعالى الواسع عبارة عن جهة السعة والظهور المطلق والاول مرتبة الخفاء والثانى مقام المعروفية المشار اليهما في الحديث القدسي كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكى اعرف وما في القران الكريم من امثال قوله تعالى ولا يحيطون به علما رموز إلى الاول وامثال قوله اينما تولوا فثم وجه الله شهود على الثاني فمن يقنطه الاحاديث الشريفه من امثال قوله (ع) احتجب عن العقول كما احتجب عن الابصار وقوله كلما ميزتموه باوهامكم الحديث فليرجه نظاير قوله (ع) لو ادليتم إلى الارض السفلى لهبط على الله وما رايت شيئا الا ورايت الله فيه ولهذا قال على (ع) لم اعبد ربا لم اره ولو كشف الغطاء ما ازددت يقينا فبالاعتبار الاول لا يعلم ما هو الا هو وبالاعتبار الثاني لا يعرف الا هو فان قرع سمعك ما ترنم به عندليب حديقة التقديس من قوله تبارك الله وارت ذاته حجب فليس يعرف الا الله ما الله فقم واصدع بما غرد حمامة التأنيس في حرم كعبة الوداد من قوله لا تقل دارها بشرقي نجد كل نجد لعامرية دار ولها منزل على كل ماء و علی کل دمغة اثار ✅ @ghkakaie
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
طلب و اخلاق طلبگی ۴6.mp3
14.32M
🎙️|فایل صوتی کامل| 💡 🎤حجت الاسلام و المسلمین دکتر قاسم کاکایی جلسهٔ ۴۶ 🗓️تاریخ برگزاری : ۲۵ مرداد ۱۴۰۳ ⏳ مدت زمان : ۳۹ دقیقه و ۴۶ ثانیه ✅ @ghkakaie
۲۵ مرداد ۱۴۰۳