eitaa logo
🌹دختران چادری 🌹
132 دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
4.7هزار ویدیو
486 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀درمان با خرما: 🔹پيامبر اكرم (ص) فرمود: خرما را ناشتا بخوريد كه كرم هاى شكم را مى كشد. 🔹امام صادق (ع) فرمود: زنانتان را در حاملگى خرما بدهيد، تا فرزندانتان زيبا شوند. 🔸داروخانه معنوی - ص ۲۲٠ - ۲۱۷
ان شاءالله امشب به وقت حاج قاسم (۱:۲۰) پیروزی جام جهانی رو جشن خواهیم گرفت ✌️🇮🇷
مداحی آنلاین - آنکه نامش کرده عالم را مسخر زینب است - بنی فاطمه.mp3
3.52M
🌸 (س) 💐آن که نامش کرده عالم را مسخر زینب است 💐آن که وصفش می‌رباید هوش از سر زینب است 🎤
❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣ ❣❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤❣❤❣❤ ❤❣❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤❣❤ ❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤ به نام خداوند ❣عشق❣ #5 رمان🌸عشق ناگهانی🌸 کلافه دفتر و بستم و تکیه اَم و دادم به تاج تخت . اَه ، از ریاضی متنفرم . تو یه سوال گیر کرده بودم . نیم ساعته دارم روش فکر میکنم نمیتونم حلش کنم😢 آها! حتما نیما بلده . بلند داد زدم : دادااااش؟ جوابی نشنیدم ‌ . خواستم دوباره داد بزنم که صدای نیما از اتاقش که کنار اتاق من بود ، اومد : - جانم؟ + داداش یه لحظه میای ؟ _الان میام بعد از چند دقیقه بالاخره اومد . _چی کارم داری نیم وجبی؟ لبخندی زدم + داداش میشه این سوال و واسم توضیح بدی؟ خواست چیزی بگه که همون لحظه گوشیش زنگ خورد ... ادامه دارد.... کپی ❌ راضی نیستم ❌ نویسنده : پلاک خاکی..... ❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣ ❣❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤❣❤❣❤ ❤❣❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤❣❤ ❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤ ❣❤❣❤
❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣ ❣❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤❣❤❣❤ ❤❣❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤❣❤ ❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤ به نام خداوند ❣عشق❣ #6 رمان 🌸عشق ناگهانی 🌸 از جیب شلوار ورزشیش گوشی رو در آورد و به صفحه اَش که نگاه انداخت چشم هاش برق زد 😍 حدس زدم که نیایش باشه چشم از صفحه گوشی گرفت و رو به من گفت _خواهر گلم بعدا واست توضیح میدم الان نیایش زنگ زده 😊 تک خنده کردم + باشه زن ذلیل 😉 سلام ما رو هم به زن داداش گرامی برسون (میدونستم از کلمه زن ذلیل متنفره به همین دلیل ازش استفاده میکردم 😁) بلافاصله اخماش رفت تو هم _ مسخره لبخند دندون نمایی زدم 😁 +پسرخاله کفتره 😜 یهو نیشش تا ته باز شد ! _پسرخاله ندارم مهندس! یعنی قشنگ بادم خالی شد هااا مِن مِن کنان گفتم : ام.‌.. خب دخترخالت کفتره ! خواست چیزی بگه که انگار یادش افتاد اون گوشی داره خودشو می کشه که گفت _ادامه کل کل هامون برای بعد . و رفت ..... ادامه دارد.... کپی❌ راضی نیستم ❌ نویسنده : پلاک خاکی.... ❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣ ❣❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤❣❤❣❤ ❤❣❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤❣❤ ❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤ ❣❤❣❤
❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣ ❣❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤❣❤❣❤ ❤❣❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤❣❤ ❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤ به نام خداوند ❣عشق❣ #7 رمان 🌸عشق ناگهانی 🌸 یاد نیایش افتادم خیلی دختر خوبیه . اصلا همه چی تمومه ‌ . با نیما دو ماهه که عقد کردند هم سن هستن یعنی هر دو شون با من ۶ سال تفاوت سنی دارن ! (چه قدر زیاد😂) تو افکار خودم غرق بودم که مامان صدام زد برای ناهار بلند شدم و بعد از جمع کردن کتاب و اینا .‌‌.... رفتم پایین خونمون کلا ۱۰۰ متر بود. خیلی قشنگه . شغل بابام وکالته😌 مامانم که خانه داره نیما هم توی شرکت با دوستش مشغول به کاره و داره درسش رو هم ادامه میده ... با صدای مامانم از فکر کردن دست کشیدم و گفتم + جانم مامان؟ _جانت سلامت گلم . یادت نره ببری پرده رو ! تک خنده ای کردم و گفتم + مامان جان یادم نمیره. _مامان جان ببین ! میری میدی این همسایه بغلی که درِشون قهوه ای هست . باشه؟ +چشممممم _زبون نریز بچه جان . بخور . بعد از خورون غذا مامانم سریع بلند شد _ نیلا ظرف ها رو بشور من میرم خونه خالت! تا خواستم جیغ بزنم رفت .... واااای خدایا از ظرف شستن متنفرم 😢 ای کاش ماشین ظرف شویی داشتیم چون مامانم عاشق ظرف شستن بود نمیذاشت بابام ماشین ظرف شویی بگیره ! عجب گیری کردیم هااا بلند شدم و دستکش به دست مشغول شدم .... ادامه دارد .... کپی ❌ راضی نیستم ❌ نویسنده : پلاک خاکی.... . ❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣ ❣❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤❣❤❣❤ ❤❣❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤❣❤ ❤❣❤❣❤❣ ❤❣❤❣❤ ❣❤❣❤
ما🇮🇷 مثل شما🇺🇸 نیستیم @estadeh_ta_zohour
زیــنــب اگـر نبود مسـلــمان نـداشـتـیـم باور کنید ذکر❤حسین جان❤نداشتیم