eitaa logo
کتابخانه مسجد قبا
216 دنبال‌کننده
729 عکس
81 ویدیو
42 فایل
اینجا فضاییست برای تنفس لابلای ورق های خیال انگیز کتاب ارتباط با مدیر و تمدید کتابها ازطریق آیدی: @Sarbaaazevelaayat ⏰ساعات کاری کتابخانه: روزهای زوج از ساعت ۱۷ تا ۱۹ لینک کانال برای معرفی به هم محله ای هامون .
مشاهده در ایتا
دانلود
📚حیدر (امام علی علیه السلام از زبان خودش) ✍نویسنده: آزاده اسکندری 📄 ۳۱۴ صفحه ✂️برشی از کتاب: حارث برادر مرحب جلو آمد، نعره ای کشید که سرباز های پشت سرم بی اختیار عقب کشیدند پا بر زمین محکم تر کردم، درگیر شدیم بعد از زد و خوردی جسد بی جانش را جلوی چشم برادرش زمین زدم مرحب قهرمان نامدار یهود برای انتقام روبرویم ایستاد. زره آهنی یمنی اش به قد بلندش می آمد. رجز خواند: من مرحبم، اهل خیبر همه من را می شناسند. قهرمانی هستم که شمشیر تیزش همه را به حیرت انداخته است. مبارزی کارآزموده و باتجربه ام 💚رجز خواندم: مادرم من را حیدر نامیده است من مثل شیرهای بیشه شجاعم شما را با پیمانه شمشیرم برانداز می کنم بر خاک هلاکت می‌اندازم حمله ورشدیم... در یک فرصت مناسب چنان ضربه ای به سرش زدم که کلاه خود شکست.شمشیرم سرش را شکافت... پیش چشم نیروهای وحشت زده اش، بی جان روی زمین یله شد. مثل شیر هر کس که جلوی من می‌آمد را زمین گیر می کردم زیر فشار ناامیدی به قلعه پناه بردند و در را بستند. چاره ای نبود باید قدرت اسلام را نشانشان میدادم. با همین دست هایم در خیبر را از جا کندم و از آن به عنوان سپر استفاده کردم در آن لحظات جز خدا کسی یاورم نبود. به تنهایی داخل رفتم هرکس جلو آمد کشته شد و بقیه به اسارت در آمدند لحظه‌ای بعد قلعه را فتح کردم در را پشت سرم انداختم تا بقیه هم به این طرف گودال بیایند👏 تعداد شهدا از ۲۰ نفر تجاوز نمی کرد با پیروزی که نصیب لشکر اسلام شده بود به اردوگاه برگشتم پیامبر گرم به استقبالم آمدند و بغلم کردند... ❤️ ✳️کتابخانه محله قبا @ghobalib📚
کتب موجود در قفسه جهت شرکت در مسابقه
📚حیدر (امام علی علیه السلام از زبان خودش) ✍نویسنده: آزاده اسکندری 📄 ۳۱۴ صفحه ✂️برشی از کتاب: حارث برادر مرحب جلو آمد، نعره ای کشید که سرباز های پشت سرم بی اختیار عقب کشیدند پا بر زمین محکم تر کردم، درگیر شدیم بعد از زد و خوردی جسد بی جانش را جلوی چشم برادرش زمین زدم مرحب قهرمان نامدار یهود برای انتقام روبرویم ایستاد. زره آهنی یمنی اش به قد بلندش می آمد. رجز خواند: من مرحبم، اهل خیبر همه من را می شناسند. قهرمانی هستم که شمشیر تیزش همه را به حیرت انداخته است. مبارزی کارآزموده و باتجربه ام 💚رجز خواندم: مادرم من را حیدر نامیده است من مثل شیرهای بیشه شجاعم شما را با پیمانه شمشیرم برانداز می کنم بر خاک هلاکت می‌اندازم حمله ورشدیم... در یک فرصت مناسب چنان ضربه ای به سرش زدم که کلاه خود شکست.شمشیرم سرش را شکافت... پیش چشم نیروهای وحشت زده اش، بی جان روی زمین یله شد. مثل شیر هر کس که جلوی من می‌آمد را زمین گیر می کردم زیر فشار ناامیدی به قلعه پناه بردند و در را بستند. چاره ای نبود باید قدرت اسلام را نشانشان میدادم. با همین دست هایم در خیبر را از جا کندم و از آن به عنوان سپر استفاده کردم در آن لحظات جز خدا کسی یاورم نبود. به تنهایی داخل رفتم هرکس جلو آمد کشته شد و بقیه به اسارت در آمدند لحظه‌ای بعد قلعه را فتح کردم در را پشت سرم انداختم تا بقیه هم به این طرف گودال بیایند👏 تعداد شهدا از ۲۰ نفر تجاوز نمی کرد با پیروزی که نصیب لشکر اسلام شده بود به اردوگاه برگشتم پیامبر گرم به استقبالم آمدند و بغلم کردند... ❤️ ✳️کتابخانه محله قبا @ghobalib📚