📚یک محسن عزیز
روایتی مستند از زندگی شهید محسن وزوایی
✍ نویسنده: فائضه غفار حدادی
📄۵۵۸ صفحه
✂️ برشی از کتاب:
جمعیت به اولین در سفارت رسیدند و با سرعتی کند و یکنواخت یکی یکی درهای سفارت را رد کردند
محسن هم در میان جمعیت بود و لابد مثل بقیه فکر و خیال های مختلف از ذهنش می گذشت:
اگر موقع ورود به سفارت تفنگداران آمریکایی همه شان را به رگبار می بستند چه😨؟ اگر همین مأموران شهربانی بی خیال به سمت شان شلیک می کردند چه؟ اصلاً اینها به کنار اگر امام تایید شان نمی کردند چه😱؟لابد تا شب مأموران کمیته میریختند و آنها را کت بسته دستگیر میکردند. همان کاری که با چریک های فدایی کردند. راستی چه سرنوشتی منتظرشان بود؟!
قهرمان ملی میشدند یا از دانشگاه اخراج میشدند و زندان می رفتند؟ شهید میشدند یا کشته می شدند؟ دل امام را خوشحال می کردند یا با کارشان وجهه انقلاب را در جهان خراب می کردند😱؟ اینها و کلی سوال و ابهام و دلشوره دیگر اما باعث نشده بود که با اقتدار و پرشور شعار را تکرار نکنند:
« آمریکا نابود است
اسلام پیروز است✊»
همین یک جمله انگار دل هایشان را گرم می کرد
مگر نه اینکه برای تثبیت حکومت اسلامی می خواستند قدم بردارند؟ مگر نه این که همین ساختمان سفارت اسب تروای کفر شده بود در دل پایتخت تنها حکومت شیعه ی دنیا؟ مگر سخن مولا امیرالمومنین نبود که مؤمن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود؟🐍
انتهای جمعیت از آخرین در سفارت هم گذشت...
#دهه_فجر
#یک_محسن_عزیز
✳️کتابخانه محله قبا
@ghobalib📚