فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋✨
✍️سخنرانی استاد عالی
🎬موضوع: اگر آدم یک کلمه رو باور کنه همه جا میتونه به خدا توکل کنه
╔═.🌿.════╗
@gholch👈🌹
╚════.🌿.═╝
💫گلچیــــ🌸ــــن شده ها💫
🦋✨ ✍️سخنرانی استاد عالی 🎬موضوع: اگر آدم یک کلمه رو باور کنه همه جا میتونه به خدا توکل کنه ╔═.🌿.═══
🦋✨
به خدا که وصل شوی
آرامشی وجودت را فرا می گیرد
که نه به راحتی میرنجی،
و نه به آسانی میرنجانی….
آرامش👇👇
سهم دلهایی ست
که نگاهشان به سمت خداست…
╔═.🌿.════╗
@gholch👈🌹
╚════.🌿.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋✨
الحمدالله رب العالمین🤲
╔═.🌿.════╗
@gholch👈🌹
╚════.🌿.═╝
💖✨
زندگی...
ریاضیات است
خوبی ها را جمع کنید
دعواها را کم کنید
شادیها را ضرب کنید
دردها را تقسیم کنید
و از نفرت جذر بگیرید ...
عصرتون بخیییییییر ☕️🍩☺️
╔═.🌿.════╗
@gholch👈🌹
╚════.🌿.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖✨
ز عشقت
بند بندِ این دلِ دیوانه
می لرزد
خرابم میکنی اما
خرابی با تو می ارزد...
هوشنگ ابتهاج
╔═.🌿.════╗
@gholch👈🌹
╚════.🌿.═╝
🎄☃🎄
ضرب المثل
نه خانی آمده ، نه خانی رفته است
از کجا آمده...!؟؟
@gholch
وقتی که کسی بعد از چند بار تلاش و کوشش از آرزویش صرف نظر می کند و آن را کنار می گذارد می گویند نه خانی آمده نه خانی رفته است .
داستان از این قرار است که مرد ساده ولی به اسم صفر قلی که خیلی دوست داشت مثل رئیس قبیله باشد ولی زندگی خیلی ساده ای داشت ، سعی می کرد خودش را مال دار و زورمند نشان بدهد . بعضی وقت ها در بعضی کارها هم زیاده روی می کرد تا مردم بگویند که او خیلی دست و دل باز است و مثل آدم های ثروتمند زندگی می کند . مردم هم این را فهمیده بودند و او را صفر قلی خان ، صدا می زدند .
یک روز از یک دِه به سمت دِه دیگر می رفت ، می خواست چیزی بخرد و توی راه بخورد که دید پولش کم است .
تا به میدان رفت که یک خربزه ی کوچک بخرد ، مردم آن قدر صفر قلی خان می کردند که مجبور شد یک خربزه ی بزرگ بخرد تا آبرویش نرود ! بعد هم خربزه را برداشت و به سفر خود ادامه داد .
وقت ظهر که دید خیلی گرسنه است . زیر درختی نشست و خربزه را قاچ کرد و شروع به خوردن آن کرد . بعد با خود گفت , من که نمی توانم بقیه ی آن را با خودم ببرم بهتر است پوست آن را به همراه کمی گوشتش باقی بگذارم تا اگر کسی دید بگوید که آدم چشم و دل سیری از این جا رد شده است . بعد چشمهایش را بست تا کمی استراحت کند وقتی بیدار شد احساس گرسنگی کرد ، تمام گوشتهای خربزه را خورد و پوست نازکی از آن باقی گذاشت ، با خودش گفت : باز هم سیر نشدم ، بهتر است که پوست ها را هم بخورم و تخمه ها را بگذارم . هر کس هم به اینجا برسد می گوید خان اسب داشت ، خودش خربزه را خورد و اسبش هم پوست آن را خورده است . ولی باز هم احساس گرسنگی کرد ، تخم ها را خورد و گفت : اصلاً چه کسی خبر داشته که من از این راه آمده ام ، اصلاً نه خانی آمده ، نه خانی رفته است!
╔═.🌿.═════╗
@gholch👈🌹
╚═════.🌿.═╝
💖✨
یه نشدن هایی هست که اولش ناراحت میشی
ولی؛
بعدا میفهمی خدا چه رحمی بهت کرد که نشد!!!
╔═.🌿.═════╗
@gholch👈🌹
╚═════.🌿.═╝