﷽ شب می‌شكافد، لبخند می‌شكفد زمين بيدار می‌شود...🌼 #صبح از سفالِ آسمان می‌تراود...🌼 #سهراب_سپهری سلاااام ☀️صــبــح و روزگارتــــون پرازعشق خدای❤️ @gholch🌹

🥀 آرام شده‌ام مثل درختی در پاییز وقتی تمام برگ‌هایش را باد برده باشد #رضا_کاظمی @gholch🌹

┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ ┊ 🍁 ┊ ┊ 🍂 ┊ 🍁 🍂 🍁ســـــــــــلام 🍂صـبح پاييزے تون بـخیر 🍁امروزتون مملو از شادے و آرامش🌺 #_روزتون_بخیر_و_نیکی🍂 #ڪانال_گلچین_شده_ها👇 @gholch🌹

بوی گل و نسیم صبا می‌توان شدن گر بگذری ز خویش، چها می‌توان شدن شبنم به آفتاب رسید از فتادگی بنگر که از کجا به کجا می‌توان شدن ... #صائب_تبریزی @gholch🌹

‌‌ ‌مرا بستری کنید ! این جوابِ آزمایش دروغ می‌گوید این خنده ‌ها ، از روی خوشحالی نیست . ضربانِ قلب خوب می‌ زند که می ‌زند ! اینکه دلیل نمی‌شود... مرا جایی ببرید که برای اثباتِ حرفهایم خونی نگیرید و بدون آزمایش و معاینه روی دفترچه ی بیمه ‌ام بنویسید هر دوازده ساعت یکبار ، شانه ‌ای برا گریستن ... @gholch🌹

اعتبار آدمها ، به حضورشان نیست... به دلهره ای است که در نبودنشان احساس میشود. بعضی از نبودنها را هیچ بودنی ، پر نمیکند... حواسمان باشد... @gholch🌹

در عجبم از کسانی که هزاران گناه می کنند و معتقدند یک قطره اشک بر حسین ضامن بهشت آنهاست… شهید دكتر چمران @gholch🌹

بزرگترین آزمون ایمان زمانی است که آنچه که می خواهید را بدست نمی آورید، با این حال قادرید بگویید: خدایا شکرت🙏 @gholch🌹

عمریه روضه برا ارباب بی سر می گیریم اشک چشمامونو از چشمه ی کوثر میگیریم😭😭😭 اول سینه زنی رخصت مادر می گیریم یا حسین میگیم و تا کرببلا پر می گیریم 😭😭😭😭 تا می بینم یه زائری راهیه کربلا میشه با زیارت نرفته ها دل من همنوا میشه اگه رفتی زیر قبه ی حسین یادم کن😭😭😭 اگه رفتی تویه بین الحرمین یادم کن😭😭 یادم کن تو دل حرم اربابم😭 یادم کنار حرم اربابم😭😭 بی خیال دنیا فقط غصه ی من شده همین نمیشه انگار امسالم کربلا باشم اربعین 😭😭😭 ✅حاج مهدی اکبری @gholch🌹🏴

@gholch🌹🏴 🌺 🌺کرامت بسیار زیبا از حضرت اباالفضل علیه السلام ﺩﻳﺸﺐ، ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻧﻪ، ﮐﻮﺭﯼ ﻣﺎﺩﺭﺯﺍﺩ ﺷﻔﺎ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺣﺠﺓﺍﻟﺎﺳﻠﺎﻡ ﻭﺍﻟﻤﺴﻠﻤﻴﻦ ﺁﻗﺎﯼ ﺣﺎﺝ ﺳﻴﺪ ﺣﺴﻦ ﺍﺑﻄﺤﯽ، ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﻣﮑﻪ (ﺹ 97 - 93) ﭼﻨﻴﻦ ﻣﯽ‌ﻧﻮﻳﺴﺪ: ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺣﺮﻡ ﻣﻄﻬﺮ ﺭﺅﻭﺱ ﺷﻬﺪﺍ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺍﻟﺼﻐﻴﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ (ﺩﺭ ﺷﺎﻡ). ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﻧﺒﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﺣﺮﻡ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺯﺍﻧﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺜﻞ ﺁﻧﮑﻪ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻡ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻣﺨﺘﺼﺮﯼ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻧﻤﺎﺯ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺷﺪﻡ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ، ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺯﺍﻧﻮﻳﺶ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎ، ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﺑﻠﮑﻪ ﺣﺘﯽ ﭼﺸﻤﻬﺎﻳﻢ ﻫﻢ ﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ﻭﻟﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺳﺮﻡ ﺭﻭﯼ ﺯﺍﻧﻮﻳﻢ ﺑﻮﺩ ﻣﯽ‌ﺩﻳﺪﻡ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻬﺪﺍﻳﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺩﻓﻦ ﺍﺳﺖ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺣﻮﺍﺋﺞ ﺯﻭﺍﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﺣﻮﺍﺋﺞ ﻣﻬﻢ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺑﻨﺎ ﺷﺪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﻳﺎ ﺑﻴﺪﺍﺭﯼ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﮔﺮ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺻﺒﺮ ﮐﻨﻴﺪ، ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﻳﺎ ﺑﻴﺪﺍﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﻃﺒﻌﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ. ﮔﻔﺖ: ﭼﻄﻮﺭ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﻣﺸﺐ ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺣﺎﺟﺖ ﻣﻬﻢ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭﺍﻟﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻳﺪ ﺧﻴﺎﻟﺎﺗﯽ ﺑﻴﺶ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻢ ﭼﻴﺰﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ، ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻧﺎﻇﺮ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺑﺎﺷﻴﺪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺘﺸﮑﺮﻡ. ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺩﺧﺘﺮﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ، ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﻮﺵ ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻨﮑﻪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻓﻠﺎﻥ ﭼﻴﺰ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻓﻠﺎﻥ ﭼﻴﺰ ﺯﺷﺖ ﺍﺳﺖ، ﻳﻌﻨﯽ ﭼﻪ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺗﻮ ﭼﻮﻥ ﭼﺸﻢ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺍﻳﻦ ﭼﻴﺰﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺑﻔﻬﻤﯽ. ﮔﻔﺖ: ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﻌﻀﯽ‌ﻫﺎ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﻌﻀﯽ‌ﻫﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺸﻢ، ﻭ ﺗﻮ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺸﻢ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ. ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﻟﺎ ﻫﻴﭻ ﺭﺍﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﭼﺸﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﺮﺍ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ، ﻳﺎ ﺧﻮﺩﺕ، ﺑﻪ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻋﺼﻤﺖ ﻭ ﻃﻬﺎﺭﺕ ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺷﻮﻳﻢ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﭼﺸﻢ ﻋﻨﺎﻳﺖ ﮐﻨﻨﺪ. ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ ﭘﺪﺭ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻦ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺷﻮﻡ، ﺷﺎﻳﺪ ﭼﺸﻢ ﺩﺍﺭ ﮔﺮﺩﻡ. ﻣﻦ ﮔﺮﻳﻪ‌ﺍﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﺒﻠﻪ ﻧﺸﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﮕﻮ ﻳﺎ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ، ﭼﺸﻤﻢ ﺭﺍ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺑﻴﺎﻳﻢ. ﺣﺎﻟﺎ ﻣﻦ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺁﻣﺪﻩ‌ﺍﻡ ﻭ ﺣﺎﺟﺘﻢ ﻫﻢ ﺷﻔﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﻳﺎ ﺑﻴﺪﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻡ. ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﻮﺏ، ﺍﻣﺸﺐ ﺍﮔﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﺕ ﭼﺸﻢ ﺩﺍﺭ ﺷﺪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﯼ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﺶ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺷﻤﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﻫﻢ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﺎ ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺧﺒﺮﯼ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ. ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺷﺎﺭﻉ ﺍﻟﺄﻣﻴﻦ ﻭ ﺳﺮ ﺭﺍﻫﻤﺎﻥ، ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺣﺮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﻗﻴﻪ ﻋﻠﻴﻬﺎﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﯽ‌ﺭﻓﺘﻴﻢ، ﺑﻮﺩ. ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﺧﺒﺮ ﮔﺮﻓﺘﻢ، ﺩﻳﺪﻡ ﺟﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ. ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺩﻳﺸﺐ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻮﺭﯼ ﺑﻪ ﺑﺮﮐﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺷﻔﺎ ﻳﺎﻓﺘﻪ. ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻡ ﺩﻳﺪﻡ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ‌ﻫﺎﯼ ﺯﻳﺒﺎﯼ ﺩﺭﺷﺖ ﻭ ﺑﻴﻨﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﭘﺪﺭﺵ ﻫﻢ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﺍﻭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎ، ﺩﻳﺪﻳﺪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺣﻘﻴﻘﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺍست! ﻣﻦ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﻧﺸﺴﺘﻢ. ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﺳﺆﺍﻟﯽ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺁﻳﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﺍﻟﻌﺒﺎﺱ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻳﺎ ﺩﺭ ﺷﺎﻡ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ، ﻧﻪ ﺩﺭ ﺷﺎﻡ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ، ﻧﻪ ﺩﺭ ﮐﺮﺑﻠﺎ. ﺯﻳﺮﺍ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻟﺎﺍﻗﻞ ﻣﺜﻞ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺰﺭﺍﺋﻴﻞ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺮﻩ ﯼ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺣﺎﻃﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﻮﺍﺋﺞ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻣﯽ‌ﮔﻴﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ. ﮔﻔﺖ: ﺁﻳﺎ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺳﺮ ﻣﻘﺪﺱ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒﺎﺱ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺍﻟﺼﻐﻴﺮ ﺩﻓﻦ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ، ﺍﻳﻦ ﻃﻮﺭ ﻣﯽ‌ﮔﻮﻳﻨﺪ. ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ ﭼﻄﻮﺭ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺷﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩﻧﺪ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺩﺧﺘﺮﺕ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺑﻮﺩﻩ، ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮﺳﻞ ﺩﺧﺘﺮﺕ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﭼﻮﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ: ﺁﻩ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺭﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺛﺮ. ﻭ ﻋﻠﺎﻭﻩ، ﻣﮕﺮ ﻣﻦ ﻧﮕﻔﺘﻢ: ﺳﺮ ﻭ ﺑﺪﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﻭ ﻳﺎ ﺩﺭ ﻫﺮ ﮐﺠﺎﯼ ﺩﻳﮕﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺷﻔﺎ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ، ﺑﻠﮑﻪ ﺭﻭﺡ ﺑﺎﻋﻈﻤﺖ ﺁﻥ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﮐﻪ ﻟﺎﺍﻗﻞ ﺍﺣﺎﻃﻪ ﺑﺮ ﮐﺮﻩ ﯼ ﺯﻣﻴﻦ ﺩﺍﺭﺩ ﺷﻔﺎ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ. ﮔﻔﺖ: ﺧﻴﻠﯽ ﻣﺘﺸﮑﺮﻡ، ﭼﻮﻥ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﺩﻳﺸﺐ ﻣﻦ ﻫﻤﻴﻦ ﻓﮑﺮ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺘﻢ ﺍﮔﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﺎﺍﻟﻔﻀﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺷﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﭘﺲ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺣﻮﺍﺋﺞ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻗﻄﻌﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺻﺪﻫﺎ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺣﻮﺍﺋﺠﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﮔﻴﺮﻧﺪ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ؟! ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﮐﺮﺑﻠﺎ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺣﺎﺟﺖ ﻣﻦ ﻭ ﺍﻣﺜﺎﻝ ﻣﺮﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺩﻩ‌ﻫﺎ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻡ ﺷﺮﻳﻒ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻣﺜﻞ ﻣﻦ ﺣﺎﺟﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﮔﻴﺮﻧﺪ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ؟! ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﻣﮑﺎﻥ ﻧﺎﻳﺐ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺩﻳﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ، ﭘﺲ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﺎ ﺟﺎﻳﺰ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺷﻤﺎ ﺣﺎﺟﺘﺶ ﺭﺍ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﮕﻴﺮﺩ؟! ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﻴﺎﻥ، ﻣﻄﻠﺐ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺣﻞ ﺷﺪ. ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺟﺰﺍﯼ ﺧﻴﺮ ﻋﻨﺎﻳﺖ ﮐﻨﺪ. #کرامات 📚چهره درخشان قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل عباس علیه السلام @gholch🌹🏴

اربابم #حسین_جانم ✨ڪم سویے نگاه من ازاشڪ بےحد اسٺ حالم شبیہ حال زلیخا زبانزد اسٺ ✨تجویز دڪتر اسٺ براے #دوچشم من هرچیز غیر دیدن #شش_گوشہ‌ات بد اسٺ 🦋 @gholch🦋

دور یارالی زینب بی یاروم😭 قیرخ گجه گوندوزدی عزاداروم😔 نوحه #اربعین زنده یاد حاج سلیم موذن زاده #پیشنهاد_دانلود 👌 🔘کانال گلچین شده ها👇 @gholch🌹 🏴

💢 معجزه پرچم حضرت اباالفضل【ع】 از زبان حاج مهدی تدینی 🎇به هوش آمدن پسری پس از ۶ ماه کما و زنده شدن پسر حاج اکبرناظم @gholch🌹🏴

🌹 *حکایتی بسیار زیبا و تکان دهنده از سید علی اکبر کوثری (از روضه خوان های قدیم قم)* 🔹در ظهر عاشورای یک سالی برای روضه خوانی به یکی از مساجد قم رفتم. بچه های آن محله به رسم کودکانهٔ خود بازی میکردند و به جهت تقلید از بزرگترها با چادرهای مشکی و مقنعه های مشکی مادرانشان حسینیه و تکیه ی کودکانه و کوچکی در عالم کودکی در گوشه ای از محله برای خودشان درست کرده بودند 🔹 بعد از اتمام جلسه آمدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ما هم روضه میخونی؟ گفتم：دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم، هر چه دختربچه اصرار کرد، توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت: مگه ما دل نداریم!؟ چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟ 🔹 پیش خودم گفتم دل این بچه رو نشکنم. قبول کردم و باعجله به دنبالش رفتم تا رسیدیم به حسینیهٔ کوچک و محقری که به اندازه سه چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند 🔹 سر خم کردم و وارد شدم. روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم السلام علیک یاابا عبدالله... دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان... دعائی کردم و آمدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری. 🔹رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت ، چائی سرد که رنگ خوبی هم نداشت، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن، بی سر و صدا از پشت سر چای رو ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم... 🔹شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته آمدم منزل. از شدت خستگی فورا به خواب رفتم وجود نازنین حضرت زهرا صدیقهٔ کبری علیهاالسلام در عالم رویا بالای سرم آمدند. طوری که متوجه حضور ایشان شدم به من فرمودند：آسید علی اکبر مجالس روضهٔ امروز قبول نیست ! گفتم: چرا خانوم جان؟ 🔹فرمودند: نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی. فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمان در آنجا حضور داشتیم. و آن روضه ای بود که برای اون چند تا بچهٔ کوچک، دور از ریا و خالصانه، گوشهٔ محله خواندی.... آسید علی اکبر ، ما از تو گله و خورده ای داریم! 🔹گفتم جانم خانم، بفرمائید چه خطایی ازم سر زده؟ خانم حضرت زهرا با اشاره فرمودند: اون چایی را من با دست خودم ریخته بودم ، چرا نخوردی و روی زمین ریختی!!؟ 🔹از خواب بیدار شدم و از آن روز فهمیدم که توجه و عنایت آن بزرگواران به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از آن، هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از آنها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت. و برای همهٔ گرفتاری ها و مخارجم کافی بود. 🔹 *بنازم به بزم محبت که در آن* *گدایی و شاهی برابر نشیند...* 📚 خاطرات مرحوم کوثری 🍃 🌺🍃 #کرامات @gholch🌹🏴

دیشب موقع خواب بوسیدمش و گفتم شبت بخیر. چشمامو بستم و گفتم خداجون من میخوابم یادت نره ببوسی منو حرفم تموم نشد خنده رو لبم اومد و اشک از چشمام😢 گفتم مرسی .. شبتون خدایی 🌙 @gholch🌹

💜💜 با نام و یاد خــدا میتوان بهترین روز را براے خـود رقم زد پس با تمام وجـود بگیم #بسم_الله_الرحمن_الرحیم خـدایا بہ امید تو نه بہ امید خلق تو @gholch🌹

امــروز از خـــدا برایت من چنین خواهم دلت آرام تنت سالم دعاهایت مستجاب عاقبتت بخیر آفتاب عـمرت هميشــه برقرار و زندگیت سرشار از عشق و آرامش خدا سه شنبه تون سرشاراز نیکی💐 @gholch🌹

سلام✋ صبحتون به طراوت شبنم و به شادابی و زیبایی گلها در زندگی هیچ چیز مهم تر از این نیست که قلباً در آرامش باشیم الهی همیشه قلبتون پر از عشق و آرامش باشه صبحتون بخیر و نیکی @gholch🌹

سه شنبه تون عالی از آسمان عشق و عظمتش از خورشید مهربانی اش از دنیا تمام خوبی هایش و از خدا لطف بی کرانش نصیب لحظه لحظه زندگیتون "روزتون سرشارازخیرو برکت " @gholch🌹

#سلام_امام_زمانم💚 برات وصل امضاء می ‌شد ای کاش گره از کار دل وا می شد ای کاش برای دیدنت ای حضرت اشک دو چشمانم چو دریا می‌شد ای کاش #اللهم_عجل_لولیک_الفرج @gholch🌹

🌹تقدیم بہ شما 🌹دوستاني ڪہ 🌹حضورتوڹ 🌹برامون 🌹بہ زیبایي 🌹این گلهاست 🌹 🌹خیرمقدم به دوستانی ک به تازگی به جمع ما پیوستند🌹 http://eitaa.com/joinchat/4269735940C92ac014dc5

خــــــدایا خواستم بنویسم خیلےتنهایم سجـاده ام را دیدم شرمنده اتــ شدم نمے فهمــم وقتےبه نماز مےایستم من تو را مے خوانـــــم یا تو مرا مےخوانـــــــے فقط ڪاش عشق مان دوطرفه باشد @gholch🌹

خوشا بہ حاڸ زلیخا... عاشق ڪہ شد خدا راپیداڪرد ماڪہ عاشق مےشویم خدا را گم میکنیم!!! @gholch🌹

روزی مرحوم آیت‌الله العظمی محمد علی اراکی(ره) در درس فرمودند: قرآن کریم می فرماید: وقتی حضرت یوسف(علیه السلام) به اشاره زلیخا وارد مجلس زنان اشراف شد، از بس که جمال دلآرایی داشت، چنان زنان از خود بی خود و غافل شدند که با چاقو دست های خود را بریدند و متوجه درد و خون نشدند. . در این لحظه مرحوم آقای اراکی در حالی که صدایشان می لرزید و اشک بر محاسن نورانی شان جاری بود، با دست هایشان محکم بر سرشان کوبیدند. . و فرمودند: خاک بر سرت محمد علی! چرا تو در نماز چنین نیستی ؟! معشوقِ حقیقیِ عالم، خداست. . زنان مصری، مجذوب جمال یک مخلوقِ خدا شدند تو چرا محو ِجلوه خالق نمی شوی؟! تو چرا در نماز خشوع و خضوع نداری؟! چرا افکار گوناگون در وقت نماز، بر وجودت حاکم است؟! @gholch🌹

برطرف شدن گرفتاری‌ها حجت‌الاسلام عالی👌 @gholch🌹

🎙سلطان الذاکرین استاد موذن زاده استاد حاج کلامی زنجانی پخش برای اولین بار #اربعین #بسیار_عالی @gholch🌹🏴

آلبوم مست حسین . ماه محرم 🎤کربلایی علی دهقان #ترکی و فارسی 👌 پخش آلبوم استریو فدک تهران @gholch🌹🏴