شب_هشتم_محرم_MHjfPU.mp3
4.57M
⚫️ شب هشتم محرم
چرا عزاداری می کنیم؟(۳)
▪️محبت و مودت مزد رسالت است ،
مزدی که سودش به خودمون میرسه !
▪️پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام بشارت می دهد :
ده فایده محبت تو برای شیعیان و محبینت
▪️ارواح مومنین در آسمان ها با هم ارتباط برقرار می کنند ، بوی هم را می شناسند و انس می گیرند
▪️محبتی سودمند هست که با طاعت باشه
▪️خوشی پدر دیدن جوان رشیدش هست 😔
▪️نگاه ناامیدانه ابی عبد الله علیه السلام 😭
#منبر_مجازی
#شب_هشتم_محرم
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🔸من آن پدرم در کز پسرم دست کشیدم
🔸صبحم زستارهی سحرم دست کشیدم
زبانحال آقامون ابی عبدالله
🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست
🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم
شاعر: سیدرضاموید
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد...
نمیدونم جوان دارید یا نه...
الهی کسی داغ جوانش رو نبینه...
میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه...
بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده...
با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن...
جوون بشه...
درمقابلشون راه بره...
وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند...
اما سخت ترین لحظه هم..
برا همچین پدر و مادری زمانیه که..
داغ جوانشون رو ببینند..
قربان غریبیت برم حسین..
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد..
قرآن کریم میفرماید:
یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است..
میدونست یوسفش سالمه..
بلاخره هم به یوسفش رسید..
اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد...
جانها فدای ابی عبدالله..
جانها فدای جوان ابی عبدالله..
شهزاده علی اکبر..
اومد کنار ابی عبدالله صدا زد:
بابا اجازه میدان بده..
حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم..
میخوای بری برو بابا..
اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم..
🔸من نگویم مرو ای ماه برو
🔸لیک قدری ببرم راه برو
بذار برای بار آخر.
قد و بالات رو نگاه کنم علی جان..
🔸برو میدان ولی آهسته برو
🔸دیدن عمه ی دل خسته برو
تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان..
همه از خیمه بیرون اومدند..
دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن..
لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه
هی صدا میزدنند:
إرحَم غُربَتَنا
به غربت ما رحم کن علی
وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک
انقده برا جنگیدن عجله نکن..
آخه ما طاقت دوریت رو نداریم..
دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان..
بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد:
رهاش کنید...
فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله
رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست..
هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان..
اما چه رفتنی..
دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه..
تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت
انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش..
🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
جوانم علی...
🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
صدا زد:
خدایا تو شاهد باش..
فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ
خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم..
رفت به سمت میدان..
یا صاحب الزمان..
جنگ نمایانی کرد..
خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد..
برگشت صدا زد بابا..
يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي
بابا دارم از تشنگی میمیرم..
فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام
ابی عبدالله به گریه افتاد..
فرمود عزیز دلم..
علی جان طاقت بیار بابا..
خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی..
برگشت به سمت میدان...
طولی نکشید..
صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه..
بابا به دادم برس..
افتاد روی اسب..
بعضی مقاتل نوشتند..
مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه..
رفت وسط قلب لشگر دشمن..
چه کردند با علی اکبر..
حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله..
دور تا دور علی اکبر رو گرفتند..
تصور کن...
یکی با شمشیر میزنه...
یکی با نیزه میزنه...
یکی با سنگ میزنه...
فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً
بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند..
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش..
ولی دیگه پاها رمق نداره..
(فجلس علی التراب)
روی زمین نشست..
دید جوونش رو قطعه قطعه کردند..
🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم
خدایا حالا حسین چکار کنه..
سر جوانش رو به دامن گرفته..
هی صدا میزنه..
ولدی علی..
دید جواب نمیده..
دوباره صداش زد..
ولدی علی..
علی جواب نمیده..
دلش طاقت نیاورد..
سر رو به سینه چسباند
دلش طاقت نیاورد.
یدفعه دیدند..
وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه
ِ
ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند..
هی صدا میزنه.
عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا
علی جان بابا..
اُف بر این دنیا بعد از تو علی..
🔸سپه كوفه و شام استاده
🔸به تماشاى شه و شهزاده
🔸شه روی نعش پسر افتاده
🔸همه گفتند حسین جان داده
حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره..
هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره..
یه نگاه به سمت خیمه ها..
🔸جوانان بنی هاشم بیاید
🔸علی را بر در خیمه رسانید
🔸خدا داند که من طاقت ندارم
🔸علی را بر در خیمه رسانم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 @gholch🌹🏴
عاشـقی رایـج نبود,
عـباس آڹ را باب ڪرد…
او دو دستش را ڪنار علقمہ
نذرِ سرِ ارباب ڪرد…
#السلام_علیک_یا_علمدار_کربلا🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لبیک یا حسین 🖤🖤🖤
💫گلچیــــ🌸ــــن شده ها💫
حامد محقق: 🌸#فضائل_امیرالمومنین ✅#فضیلت_پنجاه_و_نهم: 🔰 وَ أَمَّا التَّاسِعَةُ وَ الْخَمْسُونَ فَإِ
🌸#فضائل_امیرالمومنین
✅#فضیلت_شصتم :
🔰 وَ أَمَّا السِّتُّونَ فَإِنِّي قَتَلْتُ عَمْرَو بْنَ عَبْدِ وُدٍّ وَ كَانَ يُعَدُّ بِأَلْفِ رَجُلٍ .
🔰 امیر المومنین علیه السلام :
و اما شصتم: من بودم كه عمرو بن عبد وُدّ -که به اندازه هزار مرد جنگی بود - را كُشتم .
💫گلچیــــ🌸ــــن شده ها💫
🌸#فضائل_امیرالمومنین ✅#فضیلت_شصتم : 🔰 وَ أَمَّا السِّتُّونَ فَإِنِّي قَتَلْتُ عَمْرَو بْنَ عَبْدِ
🌸#فضائل_امیرالمومنین
#ادامه_مطلب_بالا
✅ شرح ماجرا :
جنگ خندق در سال پنجم هجرت رُخ داد ، جنگی که مشرکان با همدستی یهودیانِ باقی مانده در مدینه ، بعد از آن که حدود یک سال به تجهیز لشکر و تدارکات جنگی پرداختند به سمت مدینه حرکت کردند تا کار مسلمانان را یکسره کنند .
در میان لشکرشان جنگاورِ دلاوری به نام عمرو بن عبد ودّ حضور داشت ، در مورد او نوشته اند :
مردی گردنکش و دشمنی سرسخت و درشت هیکل و سخت دل بود ، از مشاهیر دلاوران و شجاعان عرب بود که از جهت قدرت با هزار مرد جنگی برابری می کرد!
عمرو بن عبد ودّ در جنگ بدر زخمی شده بود و از مسلمانان کینه ای بر دل داشت .
⏪ مسلمانان که تاب جنگ مستقیم را نداشتند به پیشنهاد سلمان دور شهر خندقی کشیدند ، عمرو بن عبد وُدّ از خندق گذر کرده و مبارز می طلبد ، هیچ کس از مسلمانان جرات رو در رویی با او را نداشت جز علی علیه السلام !
✳️ وقتی علی علیه السلام راهی میدان شد پیامبر فرمود:
بَرَزَ الایمانُ کُلِّه اِلی الشِّرکِ کُلِّهِ .
همه ایمان در برابر همه کفر قرار گرفت !
✳️ بعد از گفتگویی نبرد میان امیر المومنین علیه السلام و عمرو آغاز می شود، عمرو شمشیری به جانب حضرت حواله می کند که سپر را شکافته و سر علی علیه السلام را زخمی می کند ؛
در همین حال امیر المومنین او را مهلت نداده و با ضربتی دو پای او را قطع می کند ! روی سینه اش می نشیند کارش را تمام کرده و تکبیر می گوید .
⬅️ علی علیه السلام سر عمرو بن عبد ودّ را در پیش روی پیامبر به زمین می اندازد ، ابو بکر و عمر برخاسته و سر علی علیه السلام را می بوسند .
✅ پیامبر در مورد این کار مولا می فرمایند :
لَضَربَهُ عَلیّ یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَهِ الثَقَلَینِ .
ضربتی که علی در روز خندق زد با فضیلت تر از عبادت تمام انسان ها و جنیّان بود !
#روز_هشتم_محرم
#علی_اکبرم 😭
سوره رفت
آیه آیه برگشت ...
«وَ قَطَّعوهُ بِالسُّیُوفٍ إ ر بَ اً إ ر ب ا...»
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
@gholch🌹
•
روضهخوانها به روضهی شما که میرسند؛
ماجرا را به تسبیحی تشبیه میکنند
که نخش پاره شده...
که روی زمین پخش و پلا شده...
که دیگر نمیشود دانههایش را جمع کرد..!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل ِ تسبیح چرا یک صد و یک دانه شدی . .
با تنت ذکر گرفتم که چه سازم پسرم ؟!(:
در کتاب «کشکول کشمیری» به نقل از مرحوم شیخ رجبعلی خیاط نوشته شده است: «در روزهای اوایل هیئت، مایل بودم تمام کارهای مجلس را خودم انجام دهم، خودم مداحی میکردم، چای میدادم و اغلب کارهای دیگر.
شبی مشغول دادن چای به عزاداران بودم که دیدم جوانی که اصلا ظاهر مناسبی نداشت وارد مجلس شد و گوشهای نشست، یقه اش باز بود و گردنبند به گردنش، وضع لباسش هم خیلی نامناسب بود.
به همه چای تعارف کردم تا رسیدم به جوان، چشمم به پایش افتاد دیدم جورابی نازک شبیه جورابهای زنانه به پا دارد.
غیظ کردم و با عصبانیت سینی چای را مقابلش گرفتم.
یکی از استکانها برگشت و چای روی پایم ریخت و سوخت.
از این سوختگی زخمی در پایم بوجود آمد که خیلی طول کشید تا خوب شود.
برای خودم هم این سوال پیش آمده بود که چرا زخم پایم خوب نمیشود.
شبی به من گفتند: شیخ! آن جوانی که با عصبانیت چای به او تعارف کردی، هر چه بود مهمان حسین علیه السلام بود، نباید چنین رفتاری را با او مرتکب میشدی.»
4_5785141607057589321.mp3
7.15M
❤️حسیندی دردمون دواسی ..
خوشبختی یعنی حسین دینده قان گلر جوشه..😔
#ترکی استودیویی
🎤علیرضا اسفندیاری 👌
🕌 @karbalaye_3
#کانال_دلتنگ_کربلا🏴