#داستانک
خیلی زیباست 👌👌
دختری با پدرش میخواستند
از یک پُل چوبی رد شوند.
پدر رو به دخترش گفت: دخترم
دست من را بگیر تا از پل رد شویم.
دختر رو به پدر کرد و گفت:
من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر.
پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟
مهم این است که دستم را بگیری
و با هم رد شویم. دخترک گفت:
فرقش این است که
اگر من دست تو را بگیرم
ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم،
اما تو اگر دست مرا بگیری
هرگز آن را رها نخواهی کرد...
این دقیقا مانند داستان رابطهی ما
با خداوند است،
هرگاه ما دست او را بگیریم ممکن است
با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم،
اما اگر از او بخواهیم دست مان ما را بگیرد،
هرگز دست مان را رها نخواهد کرد!
و این یعنی عشق ♥️
دعا کنیم فقط "خــدا "دستمونو بگیره"
@gholch🌹
پسر جوانی بیمار شد. اشتهای او کور شد و از خوردن هر چیزی معدهاش او را معذور داشت
حکیم به او عسل تجویز کرد.
جوان میترسید باز از خوردن عسل دچار دلپیچه شود لذا نمیخورد. حکیم گفت: بخور و نترس که من کنار تو هستم. جوان خورد و بدون هیچ دردی معدهاش عسل را پذیرفت.
حکیم گفت: میدانی چرا عسل را معده تو قبول کرد و پس نزد و زود هضم شد؟
جوان گفت: نمیدانم.
حکیم گفت: عسل تنها خوراکی در جهان طبیعت است که قبل از هضم کردن تو، یکبار در معده زنبور هضم شده است.
پس بدان که عسل غذای معده توست و سخن غذای روح توست. و اگر میخواهی حرف تو را بپذیرند و پس نزنند و زود هضم شود، سعی کن قبل سخن گفتن، سخنان خود را مانند زنبور که عسل را در معدهاش هضم میکند، تو نیز در مغزت سبک سنگین و هضم کن سپس بر زبان بیاور!
#داستانک
@gholch🌹
شهید احمد کاظمی:
فرمانده اصلی خداست
خدا حاکم بر قلب هاست
برآن شدیم...
هرشبـــــــــ
پارت و داستان و خاطره وو شهدای
و البته خاطره گوی داشته باشیمــــــــــــ✌️
#داستانک
#لبیک_یاخامنه_ای
کانال- گلچین-شده-ها
╭┅── ─ ┅╮
@gholch 🌹
╰┅── ─ ┅╯
شهید احمد کاظمی:
فرمانده اصلی خداست
خدا حاکم بر قلب هاست
برآن شدیم...
هرشبـــــــــ
پارت و داستان و خاطره وو شهدای
و البته خاطره گوی داشته باشیمــــــــــــ✌️
#داستانک
#لبیک_یاخامنه_ای
کانال- گلچین-شده-ها
╭┅── ─ ┅╮
@gholch 🌹
╰┅── ─ ┅╯
شهید احمد کاظمی:
فرمانده اصلی خداست
خدا حاکم بر قلب هاست
برآن شدیم...
هرشبـــــــــ
پارت و داستان و خاطره وو شهدای
و البته خاطره گوی داشته باشیمــــــــــــ✌️
#داستانک
#لبیک_یاخامنه_ای
دلتنگ کربلا
╭┅────────┅╮
🕌@deltangekarbalaa_3
╰┅────────┅╯
شهید احمد کاظمی:
فرمانده اصلی خداست
خدا حاکم بر قلب هاست
برآن شدیم...
هرشبـــــــــ
پارت و داستان و خاطره وو شهدای
و البته خاطره گوی داشته باشیمــــــــــــ✌️
#داستانک
#لبیک_یاخامنه_ای
کانال- گلچین-شده-ها
╭┅── ─ ┅╮
@gholch 🌹
╰┅── ─ ┅╯
شهید احمد کاظمی:
فرمانده اصلی خداست
خدا حاکم بر قلب هاست
برآن شدیم...
هرشبـــــــــ
پارت و داستان و خاطره وو شهدای
و البته خاطره گوی داشته باشیمــــــــــــ✌️
#داستانک
#لبیک_یاخامنه_ای
کانال- گلچین-شده-ها
╭┅── ─ ┅╮
@gholch 🌹
╰┅── ─ ┅╯
شهید احمد کاظمی:
فرمانده اصلی خداست
خدا حاکم بر قلب هاست
برآن شدیم...
هرشبـــــــــ
پارت و داستان و خاطره وو شهدای
و البته خاطره گوی داشته باشیمــــــــــــ✌️
#داستانک
#لبیک_یاخامنه_ای
کانال- گلچین-شده-ها
╭┅── ─ ┅╮
@gholch 🌹
╰┅── ─ ┅╯
شهید احمد کاظمی:
فرمانده اصلی خداست
خدا حاکم بر قلب هاست
برآن شدیم...
هرشبـــــــــ
پارت و داستان و خاطره وو شهدای
و البته خاطره گوی داشته باشیمــــــــــــ✌️
#داستانک
#لبیک_یاخامنه_ای
کانال- گلچین-شده-ها
╭┅── ─ ┅╮
@gholch 🌹
╰┅── ─ ┅╯
#داستانک
✍در یکی از روستاهای کوهستانی "دیاربکر" ترکیه، آموزگار دبستانی بنام احمد در درس ریاضی به شاگردانش میگوید که اگر در یک کاسه ۱۰ عدد توت فرنگی باشد، در ۵ کاسه چند عدد توت فرنگی داریم؟
دانش آموزان:
آقا اجازه، توت فرنگی چیه؟
🔸معلم:
شما نمیدانید توت فرنگی چیه؟
دانش آموزان:
ما تابحال توت فرنگی ندیده ایم.
معلم فکری به نظرش میرسد، مقداری از خاک آن روستا را به یک مؤسسه کشت و صنعت در شهر "بورسا" فرستاده و از آنها سوال میکند که آیا این خاک برای کشت توت فرنگی مناسب است یا نه؟
🔹آن مؤسسه پاسخ میدهد که این خاک و آب و هوای دیاربکر برای کشت توت فرنگی مناسب بوده و همچنین مقداری بوته توت فرنگی و دستورالعمل کاشت و داشت محصول را برای وی میفرستد.
معلم بچه ها را به حیاط مدرسه برده و طرز کاشتن بوتههای توت فرنگی را به دانش آموزان یاد میدهد و به آنها میگوید که امسال از شما امتحان ریاضی نخواهم گرفت.
🔸بجای آن به هر کدام از شما چهار بوته توت فرنگی میدهم که آنها را به خانه برده و کاشت آنها را همانطوری که یاد گرفتهاید، به پدر و مادرتان یاد بدهید.
وقتی که توت فرنگیها رسیدند آنها را توی بشقاب گذاشته و به مدرسه میآورید.
برای هر ۱۰ عدد توت فرنگی یک نمره خواهید گرفت.
وقتی میوه ها رسیدند،
بچهها آنها را در بشقابی گذاشته و به مدرسه آوردند.
🔸معلم میپرسد که مزهشان چطور بود؟ بچه ها میگویند که چون پای نمره در میان بود، اصلا از آنها نخورده ایم.
معلم میخندد و میگوید همه شما نمره کامل را میگیرید،
میتوانید بخورید.
بچه ها با ولعی شیرین توت فرنگیها را میخورند.
بعد از دو سال از آن ماجرا، مردم آن روستایی که تا به آن زمان توت فرنگی ندیده بودند،
🔹در بازارهای محلیشان، توت فرنگی میفروشند.
معلم بودن یعنی این...
فقط روی تخته سیاه آموزش ضرب و تقسیم نیست.
معلم بودن شاید از خود اثری برجا گذاشتن باشد.
پس بیاییم در زندگی اثری از خود بجا بگذاریم.
بیایم زندگی مردم را به سمت شادی تغییر دهیم.
🔸کاری کنیم بعد از مرگمان ما را بخاطر بیارند...
╭┅── ─ ┅╮
@gholch 🌹
╰┅── ─ ┅╯