#کوچ_کربلا
✍مرحوم لعلی تبریزی
.
آه از آن روز که سیلاب بلا از سر بود
وادی کرب و بلا عرصه گه محشر بود
.
لرزه در عالم لاهوت ، ملائک مبهوت
چشم ایشان پی نظّارۀ آن منظر بود
.
هر کسی از پی تحصیل متاعی می گشت
کافری هم به طلب کاری انگشتر بود
.
خنجر شمر ندانم به چه تدبیر برید
حنجری را که مماس لب پیغمبر بود
.
آن که می خفت در آغوش پیمبر زچه سو
سینه اش جایگه شمر ستم پرور بود
.
چه به سرداشت ندانم سر پر شور حسین
گاه در طشت زر و گاه به خاکستر بود
.
همۀ آل علی تشنه جگر بود ولی
نه چنان تشنه که بیچاره علی اصغر بود
.
جان در آغوش پدر با لب خشکیده سپرد
گرچه از ناوک خون زیر گلویش پر بود
.
دل قاسم به خیال سر مژگان عروس
با همه زخم خریدار دم خنجر بود
.
آن پریشانی بی حد که دل لیلا داشت
یادگار سر گیسوی علی اکبر بود
.
سر پر خون جوانان به سر نیزه بلند
جسم مجروح شهیدان به زمین یکسر بود
.
اندر آن واقعه بر حال یتیمان حسین
آن که می سوخت دل زینب غم پرور بود
.
این عقود گهر از گفتۀ لعلی ، شاید
کز ازل خازن گنجینه این گوهر بود
.
#کوچ_کربلا #لعلی_تبریزی