eitaa logo
قونشو زنجان
402 دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
16.5هزار ویدیو
49 فایل
( نشرخبر ، وقایع ،اطلاع رسانی و بیان مطالب حقوقی) در مباحث ؛ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی با شرایط: صحت و سرعت 🔹️نشر خبرهای محلی،استانی، ایران وجهان 🔹️بیان نظرات و تحلیل های متنوع و رویدادهای فرهنگی اجتماعی 🔹️ترویج آموزه های دینی و بیان مطالب حقوقی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مکتب شهدا_ناصرکاوه
ره یافتگان حسینی!؟(۲) امشب شب چهارم محرم است و شبی است که معمولا روضه «حر» خوانده می شود، عاقبت بخیری نصیب کسانی خواهد شد که خدا توفیق بازگشت توبه را به مدد اهل بیت(ع) نصیب آنان می کنند، کسانی که در حساب معمولی زندگی دور از ذهن و چیزی شبیه به افسانه است، از حری که امروز جلوی امام حسین (ع) را گرفت و... تا سرانجام ظهر عاشورا با پسرش به سیدالشهدا (ع) پیوست و نصیبش شهادت و عاقبت بخیری شد.... در ادامه داستان ومتن در ره یافتگان حسینی(ع) اشاره خواهیم کرد تا به همه ثابت شود عاقبت بخیری و از جبهه دشمن فاصله گرفتن و به آغوش اهل بیت آمدن ، فقط مختص آن زمان نبوده و در طول تاریخ و صد البته، در زمان حال نیز ادامه دارد... پس به نماز خواندن و روزه گرفتن خود مغرور نشویم و گناه کردن و آلوده بودن فعلی بعضی ها را نیز ملاک بدبختی آنها ندانیم و ... فقط کافی است به نمونه های ذیل توجه کنید، تا یقین شود که سرانجام نیک و عاقبت بخیری، آن چیزی نیست که ما فکر می کنیم و به حساب ما انجام می شود، نیست...تا می توانید این عکس نوشته ها را نشر دهید، تا به دست همه برسد. التماس دعا،
هدایت شده از جهاد تبیین ۸
دست ما را هم بگیر!؟ 🌟عصر بود که آمد خانه. گفت مادر, دیگه کاباره را رها کردم. بی مقدمه گفت: پاشین! پاشین وسایل تون رو جمع کنید می خواهیم بریم مشهد! مادر با تعجب پرسید: جدی میگی!... گفت: آره بابا، بلیط گرفتم. دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم... باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم... در راه مشهد مادر خیلی خوشحال بود. خیلی شاهرخ را دعا کرد. چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم. فردا صبح رسیدیم مشهد.عصرهمان روز از مسافرخانه حرکت کردیم به سوی حرم. شاهرخ زودتر از من رفته بود. می خواستم وارد صحن اسماعیل طلائی شوم. یکدفعه دیدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمین نشسته رو به سمت گنبد...آهسته رفتم و پشت سرش نشستم. شانه هایش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پیدا کرده بود. خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد.... مرتب می گفت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام توبه کنم... خدایا منو ببخش!... یا امام رضا(ع) به دادم برس... من عمرم رو تباه کردم... اشک از چشمان من هم جاری شد. شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود. توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد... دو روز بعد برگشتیم تهران، شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد وهمه خلاف کاری های گذشته را رها کرد.... خیلی طول نکشید که شاهرخ ضرغام ملقب به حر انقلاب در عملیات پاک‌سازی جادهٔ آبادان-ماهشهر در آذر ۱۳۵۹ به شهادت رسید (ع) خاطره ای از , ملقب به انقلاب اسلامی ایران