#داستانک
🔴 جوان فاسد و امام حسین(ع)
استاد علی اکبر مهدی پور در کتاب «جرعه ای از کرامات امام حسین» می نویسد:
یکی از خطبای ارجمند در قائمیّه اصفهان در ایام نیمه شعبان سال 1389ش برفراز منبر گفت:
دو ماه پیش با جوانی به نام رضا آشنا شدم که سرنوشت خود را برای من تعریف کرد. گفت: من جوانی شرّ بودم... جز نماز و روزه هرکاری انجام می دادم.
شب عاشورا پدر و مادرم به حسینیه رفتند، من به دنبال کثافت کاری خود بودم، در مسیر خود دختری را سوار کردم که می خواست به حسینیه برود، او را به زور به محلّی بردم و خواستم اورا اذیت کنم، هرچه گریه و تضرّع کرد و گفت: شب عاشوراست، اعتنا نکردم.
گفت: من علویّه هستم، به پاس حرمت مادرم حضرت زهرا مرا رها کن، اعتنا نکردم.
گفت: بیا امشب با امام حسین معامله کن، امام حسین دست عطوفتش را برسر تو بکشد.
نام امام حسین در تمام اعماق دلم تأثیر گذاشت، او را سوار کردم و دم در حسینیه پیاده اش کردم.
به خانه برگشتم، تلویزیون را روشن کردم، داستان عاشورا را تعریف می کرد و در نصف صفحۀ تلویزیون تعزیه را نشان میداد که بر سر کودکان تازیانه می زدند. بی اختیار اشکم جاری شد، مدتی نشستم و گریه کردم. مادرم آمد، تا وارد خانه شد، پرسید: رضا چه شده؟ گفتم: هیچ، گفت: نه، از همه جای اتاق، بوی امام حسین می آید.
فردا بی اختیار به حسینیه رفتم. همۀ بچه های محل مرا می شناختند و می دانستند که من اهل هیأت نیستم، چون سرتاپا شرّ هستم.
رئیس هیأت گفت: آقا رضا! تو هم حسینی شدی؟ گذرنامه ات را بده تو را ببرم کربلا.
گفتم: پول ندارم، گفت: با هزینۀ خودم می برم. به فاصلۀ چند روز رفتم کربلا، همه رفتند حرم، من خجالت می کشیدم.
بالاخره من هم رفتم.
چند ماه بعد هم مرا به مکه برد. از مکه برگشتم، مادرم گفت: رضا! دختری برایت درنظر گرفتیم.
رفتند خواستگاری، روز بعد من رفتم، دختر برایم چایی آورد، تا چشمش به من افتاد، فریاد زد: یا زهرا! و بیهوش شد.
وقتی به هوش آمد، گفت: دیشب حضرت زهرا علیها السّلام را در عالم رؤیا دیدم، عکس این جوان را به من نشان داد و فرمود: فردا من برای تو خواستگار می فرستم، مبادا رد کنی.
السلام علیک یا اباعبدالله...
بیاید هممون امشب با امام حسین معامله کنیم...
#قنوتتازه💚
https://eitaa.com/joinchat/2816671952Cfc6523f309
✨﷽✨
#داستانک
✍اولین مشتریِ امروز بود. آن هم بعد از سه ساعت نشستن زیر آفتاب. مرد جوان چانه میزد و قیمت را پایین میآورد و پیرزن دستفروش هم چارهای نداشت. به قیمتی که گفت، راضی شد. به شرطی که سه روسری رنگی بردارد، عوض یکی.
💵 اسکناس های رنگارنگ را که میشمرد، به پیرزن گفت: «خودت سه تاشو برام انتخاب کن، میخوام ببرم برای یه خانم جوان.» دستفروش روسریهای آبی و سفید و کرمی را از بین بقیه روسریها بیرون کشید و مرتب تا کرد. ته دلش از قیمت راضی نبود ولی پول کم، بهتر از هیچی بود. میدانست که به خانه که برود باید شکم نوههای یتیمش را سیر کند.
🔆 اسکناس ها را از روی ناچاری گرفت و روسری ها را به دست مرد داد. هنوز پول ها را نشمرده بود که شنید: «مادر، یه ده تومنی بده من.» سرش را بالا گرفت و مات نگاه کرد. مرد جوان، روسری ها را به دستش داد و گفت: «من اینارو شصت تومن ازت خریدم، حالا ده تومن به خودت میفروشم؛ نذر امام زمان!»
#قنوتتازه 💚
https://eitaa.com/joinchat/2816671952Cfc6523f309
🌼چرا امام زمان را نمیبینیم؟
✍ روزی از عارفی سؤال شد: «چرا ما امام زمان را نمی بینیم؟» عارف گفت: «لطفا برگردید و پشت به من بنشینید... شاگرد این کار را انجام داد. آیا الان میتوانید مرا ببینید؟» شاگرد عرض کرد «خیر! نمیتوانم ببینم.» عارف فرمود: «چرا نمیتوانی من را ببینی؟» شاگرد گفت: «چون پشت من به شماست.» عارف فرمود: «حالا متوجه شدید چرا نمیتوانید امام زمان را بینید؟! چون شما پشتتان به امام زمان است.»
🔺با گناهان و نافرمانیها به امام زمان پشت کردهایم و در عین حال تقاضای دیدارشان را داریم...
📖 #داستانک
✍#قنوتتازه 💚
https://eitaa.com/joinchat/2816671952Cfc6523f309
✨﷽✨
#داستانک
خانواده ای چادر نشین در بیابان زندگی میکردند.
روزی روباهی ، خروسشان را خورد و آنها محزون شدند ، پس از چند روز ، سگ آنها مُرد، باز آنها ناراحت شدند. طولی نکشید که گرگی الاغ آنها را هم درید.
روزی صبح از خواب بیدار شدند ، دیدند همه ی چادر نشین های اطراف ، اموالشان به غارت رفته و خودشان اسیر شده اند و در آن بیابان ، تنها آنها سالم مانده اند ، مرد دنیا دیده ای گفت : راز این اتفاق ، این است که چادرنشینانِ دیگر ، بخاطر سر و صدای سگ و خروس و الاغهایشان در سیاهیِ شب شناخته شده اند و به اسارت در آمده اند.
پس خیر ما در هلاک شدن سگ و خروس و الاغ بود :
🌼چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید ، حال آن که خیر شما در آن است و یا چیزى را دوست داشته باشید ، حال آن که شرّ شما در آن است ، و خدا مى داند ، و شما نمى دانید .
( بقره / 216 )
👌در تمام مشكلات و حوادث زندگی صبر پيشه كنیم و به خدا اعتماد کنیم ....
✍#قنوتتازه 💚
https://eitaa.com/joinchat/2816671952Cfc6523f309