eitaa logo
هر روز یک آیه تا هفده سال
4هزار دنبال‌کننده
616 عکس
111 ویدیو
3 فایل
ختم قرآن در هفده سال . هر روز یک آیه . بهترین روش قرآن خوانی در عصر ماشینی .
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️مردی همسایه ای داشت که مدام او را آزار می داد. پشت بام خود شب هنگام می رفت و دراز می کشید و خانۀ او را دید می زد.‌ روزهایی که او از خانه بیرون می رفت به یک بهانه برای حرّافی و ورّاجی با ناموس او درب خانه او می زد... 🔥🏡مرد از شدت آزار او به تنگ آمد و او را نفرین کرد.‌ روزی خانه مرد در آتش بسوخت و خاکستر شد. مرد از اجابت نفرین خود خوشحال و مسرور گشت و احساس مستجاب الدعوه بودن نمود و همه جا داستان خود نقل می کرد و به آن مباهات می نمود. ♨️صاحبدلی او را گفت: از این که کسی را نفرین کرده ای خوشحال هستی و احساس نزدیکی به خدا می کنی؟ تو اگر مستجاب الدعوه و مقرب خدا بودی باید دعا می کردی خداوند برای تو خانه ای در جای دیگری از شهر برساند که تو را چنین از شرّ او آسوده کند. ✔️⬇️ [ @Zendegi_pasaz_marg ]
✍️مردی همسایه ای داشت که مدام او را آزار می داد. پشت بام خود شب هنگام می رفت و دراز می کشید و خانۀ او را دید می زد.‌ روزهایی که او از خانه بیرون می رفت به یک بهانه برای حرّافی و ورّاجی با ناموس او درب خانه او می زد... 🔥🏡مرد از شدت آزار او به تنگ آمد و او را نفرین کرد.‌ روزی خانه مرد در آتش بسوخت و خاکستر شد. مرد از اجابت نفرین خود خوشحال و مسرور گشت و احساس مستجاب الدعوه بودن نمود و همه جا داستان خود نقل می کرد و به آن مباهات می نمود. ♨️صاحبدلی او را گفت: از این که کسی را نفرین کرده ای خوشحال هستی و احساس نزدیکی به خدا می کنی؟ تو اگر مستجاب الدعوه و مقرب خدا بودی باید دعا می کردی خداوند برای تو خانه ای در جای دیگری از شهر برساند که تو را چنین از شرّ او آسوده کند. ✔️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/4088332598C63f3117fd8
✍بزرگ‌زاده نجیبی با دوست خود در خیابان می‌رفتند که سائلی به سمت بزرگ‌زاده دست نیاز دراز کرد. بزرگ‌زاده نجیب، دست در لباس خود کرد و سکه‌ای به او داد. دوستش از او پرسید: «مگر صدقه بدترین حلال نیست؟!» ‼گفت آری! گفت: «پس چرا بدترین حلال را می‌بخشی؟» بزرگ زاده گفت: صدقه بدترین حلال برای گیرندۀ آن است، چون با دست دراز کردن به سوی خلق، غیرت خدا را خدشه‌دار می‌کند زمانی که بنده، خدای بزرگ را نمی‌بیند و نزد بنده دیگر خود را خوار می‌کند. 🔥و نیز بدترین حرام برای کسی است که دست سائلی که دست خداست و به سوی او دراز شده است و دست خدا را اگر بخواهد با ندادن آن خالی ردّ می‌کند. 🍀نبی مکرم اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند: «هرگز دست سائلی را خالی رها نکنید حتی با یک سُم گوسفندی که سوخته است.» 💧کلام به اینجا که رسید بزرگ‌زاده نجیب گریست. گفت: می‌دانی چرا نزد خداوند دست خالی ردّ کردن سائل‌اش سنگین است؟! چون بر بندگانش غیرت دارد. او می‌بنید کسی را که او را نمی‌بیند، هوای‌اش را دارد، کسی را که هوایِ او را ندارد. 🔍می‌گوید: سائل‌ام مرا ندید و از من نخواست، پس دست به سوی تو دراز کرد ولی من او را می‌بینم؛ دستش خالی‌اش هرگز ردّ نکن که دچار عذاب من می‌شوی!!! او هوایِ مرا ندارد، ولی من هوای بنده‌ام را که حتی مرا نمی‌بیند دارم‌. من نمی‌خواهم آبروی کسی را ببری که با دست دراز کردن سمت تو آبروی مرا می‌برد. ✴و چه زیبا امیرالمؤمنین مولای متقیان حضرت علی علیه السَّلام فرمودند: کسی که دستِ نیاز به سوی تو دراز کرده است آبروی خود را می‌برد؛ پس مراقب باش با خالی ردّ کردن دست او، تو آبروی خود مبری!!! و باز فرمودند: صدقه قبل از آن که به دست سائل برسد، خداوند آن را از کفِ دست بنده بخشنده‌اش خودش می‌گیرد. ✔️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/4088332598C63f3117fd8
✍علی نُه سال دارد که سال قبل، روزگار سایه پدر برای ابد در دنیا از سر او برداشته و یتیم‌اش کرده است. او را به عنایت الهی مدتی است مورد اکرام قرار داده‌ایم. روزی آرام در گوش من می‌گوید: عمو، من پسر خوبی هستم قول می‌دهم تو مرا مواظبت کن، بزرگ شوم من هم روزی که تو پیر شدی تو را مواظب خواهم شد و جبران‌اش خواهم کرد. 😭قلب خیلی سنگدلی می‌باید که با شنیدن این جمله در چشم‌اش اشک جمع نشود. این کلام علی را تجربه اثبات کرده است که ایتام در کودکی حتی کسی دستی سر آن‌ها بکشد هرگز فراموش‌اش نمی‌کنند و حتی پیرمردی هم بشوند که نتوانند جبران محبت کنند، محبت را هرگز فراموش نمی‌کنند. ⁉می دانیم راز این امر الهی چیست؟ ☀واژه یتیم از یُتمّ است، یعنی کسی که دوره صغیری او تمام نشده و نیاز به مراقبت برای کبیر شدن دارد. ایتام بعد از مرگ پدر از همه قطعِ انتظار محبت می‌کنند برای همین کسی را منتظر محبت در حق‌شان بعد از مرگ پدر نمی‌دانند و منتظرش نیستند پس کسی در حق‌شان محبت و اکرام کند هرگز فراموش‌اش نمی‌کنند و به یاد او هستند و در صدد جبرانِ آن هستند. 🤲اگر انسان نیز از خلایق قطعِ انتظار کند و فقط انتظار و توقع روزی و محبت و پناه از خدای خود داشته باشد از شرک و کفر باذن الله دور می‌شود و همیشه شاکر است و عزیز خالق و مخلوق او می‌شود. ✔️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/4088332598C63f3117fd8
✍روزی یکی از دوستانم نقل می‌کرد: در مسیر روستایی هنگام غروب ماشین‌ام خراب شد. ایراد از باتری ماشین بود، پیکان فرسوده‌ای بود که عمر خودش را کرده بود. 🛤در کنار جاده نشستم تا خدا رهگذری را بفرستد تا کمکم کند. پیرمردی از میان باغ‌ها رسید و گفت: «بنشین تا ماشین را هُل بدهم.» اصرار می‌کرد که بنشینم و به تنهایی می‌تواند ماشین را هُل بدهد. قدرت عجیبی داشت ماشین را هُل داد و روشن شد. 🛖او را به خانه‌اش بردم. در بین راه حرف خیلی زیبایی زد، گفت: «چند باغ بزرگ دارد که در آن انواع میوه‌ها را پرورش می‌دهد.» 🌃گفت: «من هر بار باران می‌آید یک کنتوری برای خدا حساب می‌کنم و مبلغ‌اش را جدا پرداخت می‌کنم. هر بار که باران می‌آید یک حق کارگر برای تقسیم آب و یک پول آب برای خدا کنار می‌گذارم و تمام محصولات باغ را جمع نمی‌کنم. یک پنجم محصولات را در روی درختان باقی می‌گذارم و فقیرانی خودشان می‌دانند و سال‌هاست، برای جمع‌کردن سهم خود به باغ می‌آیند. لطف خدا وقتی تگرگ می‌آید، باغ مرا نمی‌زند. 🦗روزی ملخ‌ها به باغ‌های روستای ما حمله کردند، به باغ من کوچک‌ترین آسیبی نزدند، طوری‌ که مردم روستا در باغ من گوسفند قربانی کردند، تا ملخ‌ها روستا را رها کنند.» ✨📖✨ و ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقينَ (39 - سبأ) ⚡و آن‌چه که انفاق کنید او به شما عوض می‌دهد و او بهترین روزی‌دهندگان است. ✔️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/4088332598C63f3117fd8
✍️مالک دینار عارف بزرگی بود که در بصره زندگی می‌کرد. روزی از او پرسیدند: کدام قسمت نماز را بیشتر دوست داری؟! گفت: بپرسید کدام قسمت را دوست ندارم؟ گفت: اگر "إیَّاکَ نَعبُد وَ إیَّاکَ نَستَعینَ" آیه قرآن نبود، هرگز آن را نمی‌خواندم. 💥چون وقتی می‌گویم: خدایا! تنها تو را می‌پرستم در حالی که خود را می‌پرستم و می‌گویم: تنها از تو یاری می‌خواهم، در حالی که صورتم و نیّتم سمت همه کس می‌چرخد مگر خدا، از خود ننگ وشرم‌ام می‌آید. می‌خواهم از نفاقی که در دل دارم بمیرم ولی این آیه را نخوانم. 🌘مالک، شب‌ها نمی‌خوابید و همیشه در عبادت بود و روز در کار و قبل از ظهر اندکی خواب چشمانش را می‌گرفت. او شب‌ها بیدار بود و مشغول راز و نیاز! 🥀شبی خسته بود و خواب عجیبی چشمان او را گرفت. به دخترش گفت: بیدار شو! مگذار من بخوابم. پرسید: پدر چرا؟ گفت: می‌دانم اگر بخوابم او به قدری مهربان هست که دلش نمی‌آید برای نماز شب بیدارم کند و می‌خواهد یک شب در عمرم بخوابم. ولی من اگر بخوابم و سحرگاهان رخسارش نبینم یقین دارم با طلوع آفتاب، آفتاب عمر من هم غروب می‌کند و می‌میرم. 🌏مالک چهل سال گوشت بر لب نزد. روزی مجبور شد قدری گوشت گوسفند بخرد، در بین راه آن را بو کشید و با خود گفت: ای نفس من! همین اندازه تو را کفایت کند، گوشت به درویشی داد و دوباره با خود گفت: ای نفس! اندکی بیشتر صبر کن به زودی نعمت‌های زیادی به تو خواهد رسید، و صبح از دنیا رفت. 📖برگرفته از کتاب: تذکرة الأولیاء عطار نیشابوری داستان ها و پندهای اخلاقی ✔️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/4088332598C63f3117fd8
✍️پادشاهی بر نقاش دربار دستور داد چهره او نقاشی کند تا بر بالای سر تخت‌اش آن را نصب کند. نقاش چند بار تمثال شاه کشید ولی سلطان آن را پسند نکرد و امر کرد برخی خال و چروک از رخسارش بردارد و ابرو و پلک شاه ترمیم کند تا قدری زیباترش سازد. شاه آن اندازه بر نقاش خشم و ایراد گرفت تا این که نقاشی جمال سلطان تمام شد و سلطان آن را پسند کرد. 🌒روزی یکی از سفرای کشورهای همسایه به دربار سلطان تشرّف جست. به ناگاه چشم‌اش به عکس شاه که بسیار زیباتر از او بود چون افتاد، سؤال کرد: آیا این عکس شماست یا پدر بزرگوارتان؟ 🍁سلطان برخاست و گفت: کدام زیباتر است؟ یعنی عکس من یا خودم؟! و با این جمله به نوعی خواست در گفتن پاسخ سفیر تواضع کرده باشد. ‼️سفیر گفت: خودتان زیباتر از عکس‌تان هستید. سلطان را خشم آمد و نقاش را احضار و چوب زد. گفت: مردک من گفتم تمثال مرا بکش، اما تو تصویری کشیده‌ای که من از آن زیباترم؟!!! نقاش گفت: سلطان من! آن سفیر نظر خودش را گفته، باور کنید اگر بیش از این زیبای‌تان کنم، شباهت‌اش مطلق به شما از دست می‌دهد و دیگر کسی نمی‌داند شما هستید... پادشاه را سخن نقاش در گوش نرفت و نقاش تمثال را عوض و زیباتر از قبل کشید... طوری که اصلا شبیه شاه نشد. 🌐پسر سلطان که بسیار تیزتر از پدر بود این اتفاقات را شاهد بود. سلطان در جوانی بیمار شد و از دنیا رفت و تخت به فرزندش رسید. سلطان جدید ،نقاش را احضار کرد تا تمثال او تصویر کند. در ابتدا امر کرد تمثال من، از من زشت‌تر تصویر کن. ❓نقاش علت را سؤال کرد. شاه جوان گفت: من مانند پدرم فکر نمی‌کنم، مرا طوری تصویر کن که اگر کسی تصویر مرا دید خودم را نشان دهد و بگوید خودش از تصویرش بهتر است. برعکس پدرم که چنان مغرور بود که می‌خواست تصویرش از خودش بهتر باشد. ❇️این داستان برای آن ذکر کردم که بدانیم جلوت و ظاهر خود را که مردم می‌بینند اگر بهتر از درون و باطن‌مان بر آنان نشان دهیم زمان دیدن خودمان، دیگر دنبال خود ما نخواهند گشت و دنبال آن جلوتی خواهند بود که دیده‌اند و ما نبوده‌ایم؛ پس دیدن ما لطفی از ما بر آنان نخواهد داشت. 📌مثال، اگر کسی عالمی را ببیند که گرسنه‌ای را طعام می‌دهد چنان متحیر نشده و جذب او نمی‌شود که قمارباز شهر را ببیند به گرسنه‌ای نان می‌دهد. چون عکس قمارباز زشت‌تر از خود او در چشم مردم تصویر شده است. پس همیشه سعی کنیم جلوت و ظاهرمان چند گام عقب تر از خلوت و درون مان در بین مردم نمود پیدا کند. برای همین طبق حدیث اولیاء الله از شهره شدن در هراس هستند و چون شهره شدند از آن محل دور می شوند. ✨📖✨فلَا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ ۖ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَىٰ (32 - نجم) ⚡️پس خودستايی نكنيد چرا كه او پرهيزگاران را بهتر می‌شناسد. داستان‌ها و پندهای اخلاقی ✔️⬇️ https://eitaa.com/joinchat/4088332598C63f3117fd8