بیان مختصری از آیات
أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ (25)
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ (26):
(جلوه دادن شیطان، اعمال مردم را براى آن است) كه آنان سجده نكنند براى خداوندى كه چیزهاى ناپیداى آسمانها وزمین را بیرون مىآورد (و آشكار مىكند) و عملكرد نهان و آشكار شمارا مىداند.
خداوندى كه معبودى جز او نیست (و) پروردگار عرش بزرگ است.
كلمهى «خَبء» به معناى پوشیده و پنهان است. حضرت علىعلیه السلام مىفرماید: «المرءُ مَخبُوءٌ تَحتَ لِسانه»(49) ارزش و شخصیّت انسان در زیر زبانش مخفى است.
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
نمونهى بیرون آوردن مخفىها در آسمانها و زمین؛ رویش گیاهان و بارش باران است. خوشه در درون دانه مخفى است وقدرت الهى، آن را از دل دانه بیرون مىآورد. همهى چیزهایى كه از قوّه به فعلیّت در مىآیند مصداق همین آیهى «یخرج الخبأ» هستند.49) نهجالبلاغه، حكمت 140.
- هدف شیطان از تزیین بدىهاى مردم آن است كه آنان براى خدا سجده نكنند. «زیّن لهم الشیطان - ألاّ یسجدوا»
- كسى كه در برابر خدا سجده نكند، حیوان هم از او انتقاد مىكند. «ألاّ یسجدوا»
- سجده، مظهر خداپرستى است. «ألاّ یسجدوا للّه»
- عوامل طبیعى، ابزار ووسایل قدرتنمایى خدا هستند. «یخرج الخبأ» گرچه آب، خاك و نور نقش دارند، ولى بیرون آورنده حقیقى اوست.
- عالم محضر خداست. «یعلم ما تخفون و ما تُعلنون»
بر او علم یك ذرّه پوشیده نیست
كه پنهان و پیدا به نزدش یكى است
- از دلایل سجدهى ما، قدرت او، «یخرج الخبأ» علم او، «یعلم» یكتایى او، «لا اله الاّ هو» و ربوبیّت و عظمت اوست. «ربّ العرش العظیم»
تفسیر نور آقای قرائتی
💠📖🕋📖💠
#قرائت_روزانه_قرآن کریم
⭐️قرار روزانه- هر روز، قرائت یک صفحه از قرآن کریم هدیه به امام زمان عج⭐️
☘🌸🌸🌸🌸🌸☘
✨صفحه 380✨
أعوذُ باِللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ ﴿۳۶﴾
هنگامي كه (فرستادگان ملكه سبا) نزد سليمان آمدند گفت: ميخواهيد مرا با مال كمك كنيد (و فريب دهيد!) آنچه خدا به من داده از آنچه به شما داده بهتر است بلكه شما هستيد كه به هدايايتان خوشحال ميشويد. (۳۶)
ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿۳۷﴾
به سوي آنها بازگرد (و اعلام كن) با لشكرهائي به سراغ آنها ميآئيم كه قدرت مقابله با آن را نداشته باشند، و آنها را از آن (سرزمين آباد) به صورت ذليلان و در عين حقارت بيرون ميرانيم. (۳۷)
قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ ﴿۳۸﴾
(سليمان) گفت، اي بزرگان! كداميك از شما توانائي داريد تخت او را پيش از آنكه خودشان نزد من آيند براي من بياوريد؟! (۳۸)
قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ ﴿۳۹﴾
عفريتي از جن گفت: من آنرا نزد تو ميآورم پيش از آنكه از مجلست برخيزي و من نسبت به آن توانا و امينم! (۳۹)
قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ ﴿۴۰﴾
(اما) كسي كه دانشي از كتاب (آسماني) داشت گفت، من آنرا پيش از آنكه چشم بر هم زني نزد تو خواهم آورد! و هنگامي كه (سليمان) آنرا نزد خود مستقر ديد گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا ميآورم يا كفران ميكنم ؟ (۴۰)
قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنْظُرْ أَتَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ ﴿۴۱﴾
(سليمان) گفت تخت او را برايش ناشناس سازيد به بينم آيا متوجه ميشود يا از كساني است كه هدايت نخواهند شد. (۴۱)
فَلَمَّا جَاءَتْ قِيلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ ﴿۴۲﴾
هنگامي كه او آمد گفته شد آيا تخت تو اينگونه است ؟ (در پاسخ) گفت: گويا خود آن است! و ما پيش از اين هم آگاه بوديم و اسلام آورده بوديم!.. (۴۲)
وَصَدَّهَا مَا كَانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِنْ قَوْمٍ كَافِرِينَ ﴿۴۳﴾
و او را از آنچه غير از خدا ميپرستيد بازداشت كه او از قوم كافران بود. (۴۳)
قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَنْ سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۴۴﴾
به او گفته شد داخل حياط قصر شو، اما هنگامي كه نظر به آن افكند پنداشت نهر آبي است و ساق پاهاي خود را برهنه كرد (تا از آب بگذرد اما سليمان) گفت (اين آب نيست) بلكه قصري است از بلور صاف، (ملكه سبا) گفت پروردگارا! من به خود ستم كردم، و با سليمان براي خداوندي كه پروردگار عالميان است اسلام آوردم. (۴۴)
قَالَ يَا أَيُّهَا المَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ (38)
قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (39):
(سلیمان) گفت: اى بزرگان! كدام یك از شما تخت او (بلقیس، ملكهى سبا) را - قبل از آن كه آنان به حال تسلیم نزد من آیند - براى من مىآورد؟
عِفریتى از جنّ (كه داراى قدرت و زیركى خاصّى بود به سلیمان) گفت: من آن را نزد تو مىآورم پیش از آن كه از جاى خود برخیزى، و من قطعاً بر این كار هم قدرت دارم و هم مورد اعتمادم.
در كلمهى «عِفریت»، معناى شدّت و قدرت نهفته است.
پس از بازگشت فرستادگان بلقیس، همراه با هدیههاى خود و آگاهى ملكهى سبا از این كه سلیمان یك پادشاه نیست؛ ملكه تصمیم گرفت شخصاً نزد سلیمان آید تا اوضاع را از نزدیك ببیند. سلیمان از حركت بلقیس آگاه شد و خود را براى قدرت نمایى آماده كرد.
- اطرافیان سلیمان، داراى قدرت فوق العاده یا خارق العاده بودند. «ایّكم»
- میدان را براى رقابت صحیح باز گزارید. «ایّكم»
- در شرایط مناسب از توانایى دیگران استفاده كنید. «ایّكم یأتینى»
- ملاك، لیاقت و توانایى است، نه جنسیّت. «ایّكم یأتینى» با این كه در میان اطرافیان سلیمان، جنّ و پرنده و انسان، همه بودند ولى ملاك برترى، قدرت آوردن تخت است نه جنسیّت آورندهى آن.
- اگر تخت وتاج را از انسان بگیریم، تسلیمشدن او آسان است. «یأتینى بعرشها»
- قرآن مسألهى طىّ الارض(51) را مىپذیرد. «یأتینى بعرشها قبل أن...»
- قدرتنمایى باید با مخاطب تناسب داشته باشد. «عرشها»
- براى ارشاد و هدایت دیگران، از امكانات خود آنان استفاده كنید. «عرشها»
- پیروز كسى است كه قبل از دشمن اقدام كند. «قبل أن یأتونى»
- كارهاى فوقالعاده باید با هدف عالى همراه باشد. «یأتینىبعرشها - یأتونى مسلمین»
- حضرت سلیمان علم غیب داشت. «یأتونى مسلمین»
- در یك نظام و حكومت موفّق، باید از همهى نیروها در جاى خود استفاده كرد. «قال عِفریت من الجنّ»
- جنّ مىتواند به انسان كمك كند. «قال عِفریت من الجنّ»
- لیاقتهاى خود را به دیگران اعلام كنید. «أنَا آتیك»
- سرعت، قدرت و امانت، شرط انجام كارهاى بزرگ است. «قبل أن تَقوم من مقامك - لَقوىّ اَمین»
-----
51) طىّ الارض»، نوعى معجزه وكرامت است، كه به جاى پیمودن و طى كردن مسافتى طولانى، زمین در زیر پاى وى پیچیده گردد و در مدّتى اندك به مقصد رسد. (فرهنگ معین)
تفسیر نور. آقای قرائتی
@ghoranemamzaman
قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ (40)
قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ (41):
كسى (به نام آصِفبن بَرخیا) كه به بخشى از كتاب (الهى) آگاهى داشت (سلیمان) گفت: من آن (تخت) را قبل از آن كه پلكِ چشمت بهم بخورد نزد تو مىآورم. (سلیمان پذیرفت و او تخت را آورد.) همین كه (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود مستقرّ دید، (به جاى غرور وتكبّر) گفت: این (توانایى وزیر من كه مقدارى از علم كتاب و اسم اعظم را مىداند،) از لطف پروردگار من است، تا مرا (با این نعمتها) بیازماید كه آیا شكرگزارم یا كفران مىكنم؟ و هر كس شكر كند، قطعاً به سود خویش شكر ورزیده و هر كس كفران نماید (به ضرر خویش گام نهاده، زیرا) پروردگار من (از شكر مردم) بىنیاز و كریم است. (بىنیازى و كرامت، براى خداوند ذاتى است و هرگز وابسته به شكر یا كفران كسى نیست).
(سلیمان) گفت: تخت (ملكه) را برایش ناشناس گردانید، تا ببینم آیا پىمىبرد یا از كسانى است كه پى نمىبرند؟
كسى كه مقدارى از علم كتاب را مىدانست، «آصفبن بَرخیا» وزیر حضرت سلیمان و خواهر زادهى او بود، چنانكه از امام هادىعلیه السلام نیز نقل شده است.(52) و امام باقر علیه السلام فرمودند: اسم اعظم الهى هفتاد و سه حرف است كه آصفبنبرخیا تنها با دانستن یك حرف چنین قدرتنمایى كرد.(53)
در این كه منظور از علم كتاب چیست؟ گفتهاند: مراد از آن، یا آگاهى از كتب آسمانى یا لوح محفوظ و یا اسم اعظم است.
سؤال: «آصفبن بَرخیا» چگونه تخت را بدون اجازهى صاحبش حركت داد و در آن تصرّف كرد؟
پاسخ: این كار به خاطر ولایت انبیا بر اموال مردم و اهمیّت ارشاد بلقیس و مردم او بوده است.
كفر چند نوع است: یكى انكار خدا و یكى كفران نعمتها.
شكر خداوند، اقسامى دارد: شكر با زبان، با قلب و با عمل.
فضایل امیر مؤمنان و اهلبیتعلیهم السلام
* در آیهى مورد بحث مىفرماید: كسى كه بخشى از علم كتاب را داشت، گفت: اى سلیمان! قبل از به هم زدن پلك چشم، من تخت ملكهى سبأ را از كشورش در این جا حاضر مىكنم. امّا در آیهى آخر سورهى رعد، خداوند به پیامبرش مىفرماید: كفّار، رسالت تورا قبول ندارند، به آنان بگو كافى است كه خداوند و كسىكه تمام علم كتاب را دارد، میان من و شما گواه باشد. در روایات مىخوانیم: مراد از كسىكه تمام علم كتاب را دارد، علىبن ابىطالبعلیهما السلام است. اگر كسى كه بخشى از علم كتاب را مىداند تخت بلقیس را در یك آن حاضر مىكند، پس كسى كه تمام علم كتاب را مىداند، در تمام عمر چه قدرتى دارد؟
* امام صادقعلیه السلام مىفرماید: آگاهى كسىكه بخشى از علم را داشت، نسبت به علم علىعلیه السلام، مثل مقدار آبى است كه بر بال یك مگس باشد نسبت به دریا.(54)
* در روایات مىخوانیم: امام صادقعلیه السلام به سینهى مباركش اشاره كرد و فرمود: «و عندنا واللّه علم الكتاب كله» به خدا سوگند تمام علم كتاب نزد ما موجود است.(55)
* در روایات بسیارى مىخوانیم كه امامان معصومعلیهم السلام خارج از قید زمان و مكان در مناطقى حاضر مىشدند، مثلاً:
امام جوادعلیه السلام، در لحظهى شهادت پدرش از مدینه به طوس رفت.
امام كاظمعلیه السلام، از زندان بغداد بیرون آمد و در مدینه حاضر شد.
امام سجادعلیه السلام، در زمان اسارت، به كربلا رفت و بدن پدرش امام حسینعلیه السلام، را دفن نمود.
امام حسینعلیه السلام، قبل از شهادت، قبضهى خاكى از كربلا برداشت و در مدینه به امالسّلمه داد.(56) بنابراین طىّالارض و حركت برقآسا براى امامان سابقه دارد.
-----
52) تفسیر نورالثقلین.
53) كافى، ج1، ص230.
54) تفسیر نورالثقلین.
55) تفسیر نورالثقلین.
56) تفسیر اطیبالبیان.
- در كابینهى سلیمان، دانشمندترین چهرهها وجود داشتند. «عندهعلممنالكتاب»
- انسان مىتواند بر طبیعت وقوانین طبیعى حاكم شود. «أنا آتیك»
- قدرت انسان مىتواند از جنّ بیشتر باشد. «عِفریت من الجنّ - الّذى عنده علم...»
- در مواردى باید قدرت خود را اظهار كرد. «أنَا آتیك»
- علم منشأ قدرت است. با قدرت علمى مىتوان به جاى شنیدن صدا و دیدن تصویر، خود اشیا و موجودات را جا به جا كرد. (در انسان، استعدادها، توانایىها و اسرارى است كه تاكنون كشف نشده است). «أنَا آتیك»
توانا بود هر كه دانا بود
ز دانش دل پیر بُرنا بود
- در واگذارى مأموریّتها، مسارعه (سرعت عمل) یك امتیاز است. همانگونه كه در فروش، مزایده ودر خرید، مناقصه، عامل رقابت و ارزش است. «أنَا آتیك به قبل أن یرتدّ الیك طرفك»
- مدّعیان علم وقدرت، باید عملاً حرف خود را اثبات كنند. «فلمّا رآه
مستقرّاً»
- اولیاى خدا نعمت را از او مىدانند. «هذا من فضل ربّى»
- نعمتهاى الهى را حقّ خود ندانیم. «فضل ربّى»
- به علم و قدرت خود مغرور نشویم. «هذا من فضل ربّى»
- نعمتهاى الهى را به زبان آوریم. «هذا من فضل ربّى»
- دادن یا گرفتن نعمتها براى رشد دادن ماست. «ربّى»
- نعمتهاى الهى وسیلهى بندگى و آزمایشند، نه كامیابى و لذّتجویى. «لیبلونى ءاشكر»
- انبیا نیز آزمایش مىشوند. «لیبلونى»
- انسان، مختار است، نه مجبور. «مَن شكر... و مَن كفر»
- انسان در گرو عمل خویش است. «و مَن شكر فانّما یشكُر لنفسه»
- خداوند به شكر ما نیاز ندارد. «مَن شكر... ومَنكفر فانّ ربّى غنى كریم»
نعمتهاى الهى برخاسته از فضل و لطف بىپایان اوست وحتى اگر ما ناسپاسى كنیم، او به مقتضاى ربوبیّت خود به ما لطف مىكند.
شكر نعمت، نعمتت افزون كند
كفر نعمت از كفت بیرون كند
- در شیوهى دعوت، تملّق ممنوع است. «و مَن كفر فانّ ربّى غنى»
- دارایى و سخاوت در كنار هم، ارزش است. «غنى كریم»
- اولیاى خدا بر اموال مردم ولایت دارند. «نَكّروا لها»
- گاهى براى آزمایش هوش، تغییر وتحوّل جایز است. «نكّروا لها... ننظر أتهتدى»
تفسیر نور. آقای قرائتی
فَلَمَّا جَاءتْ قِيلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ (42)
وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِن قَوْمٍ كَافِرِينَ (43):
پس هنگامى كه (بلقیس) آمد، به او گفته شد: آیا تخت تو این گونه است؟ گفت: گویا خود آن است، و پیش از این، به ما علم (به حقّانیّت سلیمان) داده شده و ما فرمان بردار بودهایم .
آنچه (آن زن) به جاى خدا مىپرستید، او را (از تسلیم شدن در برابر حقّ) بازداشته بود، و او از قوم كافران بود، (ولى بعد از كفر، ایمان آورد).
جملهى «و اوتینا العلم» ظاهراً ادامهى كلام بلقیس است (كه در ترجمه آوردهایم) و ممكن است سخن سلیمان و اطرافیان او باشد كه گفته باشند: به ما، قبل از بلقیس علم داده شده و قبل از او مسلمان بودیم.(57)
سؤال: بلقیس كه از حقانیّت سلیمان اطلاع پیدا كرده بود، چرا زودتر تسلیم نشد؟
پاسخ: جامعه و محیطِ شرك مانع خطشكنى و تسلیم او شده بود، چنانكه قرآن فرمود: «وصَدّها ما كانت تَعبد من دون اللّه اِنّها كانت من قومٍ كافرین»
-----
57) تفسیر كبیرفخررازى.
- در برخوردهاى ابتدایى، حرف آخر را اوّل نزنید. «اهكذا - كانه هو» (نفرمود: «هذا عرشك» و او هم نگفت: «انّه هو». )
- مكتبى ارزش دارد كه بر اساس علم باشد. «و اوتینا العلم من قبلها و كنّا مسلمین»
- محیط، جامعه وعقائد خرافى، مانع از ایمان واقعى است. «و صدّها ما كانت»
- سوء سابقه، دلیل داشتن آیندهى بد نیست. «انّها كانت من قوم كافرین»
تفسیر نور. آقای قرائتی
قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (44):
به او (بلقیس) گفته شد: وارد قصر شو! پس چون آن را دید، پنداشت بِركه آبى است، (براى عبور) جامه از ساق پایش برگرفت، (تا تر نشود. سلیمان به او) گفت: (این جا آبى نیست،) بلكه قصرى از شیشه و بلور صیقلى است. (ملكهى سبا) گفت: پروردگارا! من به خودم ظلم كردم و (اكنون) همراه سلیمان، در برابر پروردگار جهانیان سر تسلیم فرود آوردهام.
كلمهى «صَرح»، به معناى فضا یا قصر بزرگ است. «لُجّة» یعنى متلاطم و متراكم، و «مُمَرّد» به معناى صاف است.
- مقام رسالت، با جلال و شكوه و حكومت منافاتى ندارد. «قیل لها ادخلى الصّرح»
- در ارشاد وتبلیغ، هر كس را باید به شیوهاى هدایت كرد. «قیللها ادخلى الصّرح» با مرفّهان، جورى برخورد نكنیم كه خیال كنند ایمان به معناى فقر است.
- امكانات مادّى باید در خدمت تبلیغ دین قرار گیرد. «قیللها ادخلى الصّرح»
با اهداف سلیمانگونه مىتوان از صنعت و امكانات مادّى، براى ارشاد و هدایت دیگران كمك گرفت.
- از مهمانان كافر با حُسنخلق پذیرایى كنید. «قیل لها ادخلى الصّرح»
- شأن افراد را در پذیرایىها حفظ كنید. «قیل لها ادخلى الصّرح»
- گاهى انسان مىبیند، امّا اشتباه تشخیص مىدهد. (خطاى چشم) «حسبته لجّة»
- كاخ نشینان كافر را در برابر صنعت و ابتكار و هنر و زیبایىهاى نظام خود، به كرنش وادارید. «صرح ممرّد من قواریر»
- سابقهى آینهكارى و استفاده از شیشه در معمارى، به زمان حضرت سلیمان بر مىگردد. «صرح ممرّد من قواریر»
- پذیرفتن حقّ، نشانهى حریّت است نه ضعف. «ربّ ظلمتُ نفسى»
- وابستگى و دلبستگى به غیر خدا و پرستش غیر او - هر كس و هر چه باشد - ظلم است. «ظلمتُ نفسى»
- توبهى واقعى آن است كه گذشتهها را با اقرار جبران كنیم و راه آینده را با چراغ هدایت الهى طى كنیم. «ظلمتُ نفسى و أسلمتُ مع سلیمان»
- داشتن نام و نان و عنوان و اطرافیان، شمارا در اقرار به حقّ و تغییر عقیده اسیر نكند. «ظلمتُ نفسى و أسلمتُ»
- تكامل، مراحلى دارد:
مرحلهى نخست: خروج از ظلمت،
و مرحلهى بعد: ورود در نور است. «ظلمتُ نفسى و أسلمتُ مع سلیمان»
- روح ایمان، همان تسلیم است. هم سلیمان در دعوتنامهى خود به آن اشاره دارد: «وأتونى مسلمین» و هم ملكهى سبا در پایان كار مىگوید: «أسلمتُ»
- ایمان، تسلیم شدن در برابر خالق هستى است، نه در برابر خلق، گرچه سلیمان باشد. «أسلمتُ للّه»
- زن در انتخاب عقیده و اظهار آن مستقل است. «أسلمتُ للّه»
- ایمان به تنهایى كافى نیست، با اولیا و انبیا همراه بودن انسان را بیمه مىكند. «أسلمتُ مع سلیمان للّه»
- در برابر پیوندهاى سیاسى، اقتصادى، نظامى و خانوادگى، پیوندهاى الهى و مقدّس نیز یافت مىشود. «مع سلیمان»
- زر و زیور افراد وارسته را سیراب نمىكند، گمشدهى آنان دستیابى به سرچشمهى هستى است. «أسلمتُ... للّه ربّ العالمین»
- هدف حكومت انبیا، دعوت به سوى خداوند است، نه كشورگشایى. ملكهى سبا نیز این حقیقت را فهمید، لذا در پایان سخنش گفت: «أسلمتُ مع سلیمان للّه ربّ العالمین»
تفسیر نور. آقای قرائتی
💠📖🕋📖💠
#قرائت_روزانه_قرآن کریم
⭐️قرار روزانه- هر روز، قرائت یک صفحه از قرآن کریم هدیه به امام زمان عج⭐️
☘🌸🌸🌸🌸🌸☘
✨صفحه 381✨
أعوذُ باِللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ ﴿۴۵﴾
ما به سوي ثمود برادرشان صالح را فرستاديم كه خداي يگانه را بپرستيد، اما آنها به دو گروه تقسيم شدند و به مخاصمه پرداختند. (۴۵)
قَالَ يَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلَا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۴۶﴾
(صالح) گفت: اي قوم من! چرا براي بدي قبل از نيكي عجله ميكنيد؟ (و عذاب الهي را ميطلبيد نه رحمت او را) چرا از خداوند تقاضاي آمرزش نميكنيد شايد مشمول رحمت شويد؟ (۴۶)
قَالُوا اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَنْ مَعَكَ قَالَ طَائِرُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ ﴿۴۷﴾
آنها گفتند: ما تو و كساني را كه با تو هستند به فال بد گرفتيم (صالح) گفت: فال بد (و نيك) نزد خداست (و همه مقدراتتان به قدرت او تعيين ميگردد) شما گروهي هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفته ايد. (۴۷)
وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ ﴿۴۸﴾
در آن شهر نه گروهك بودند كه فساد در زمين ميكردند و مصلح نبودند. (۴۸)
قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ ﴿۴۹﴾
آنها گفتند: بيائيد قسم ياد كنيد به خدا كه بر او (صالح) و خانواده اش شبيخون ميزنيم و آنها را به قتل ميرسانيم سپس به ولي دم او ميگوئيم ما هرگز از هلاكت خانواده او خبر نداشتيم و در اين گفتار خود صادق هستيم! (۴۹)
وَمَكَرُوا مَكْرًا وَمَكَرْنَا مَكْرًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿۵۰﴾
آنها نقشه مهمي كشيدند و ما هم نقشه مهمي در حالي كه آنها خبر نداشتند. (۵۰)
فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿۵۱﴾
بنگر عاقبت توطئه آنها چه شد؟ كه ما آنها و قومشان را همگي نابود كرديم! (۵۱)
فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ﴿۵۲﴾
اين خانه هاي آنهاست كه به خاطر ظلم و ستمشان خالي مانده، و در اين نشانه روشني است براي كساني كه آگاهند. (۵۲)
وَأَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ ﴿۵۳﴾
ما كساني را كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند نجات داديم. (۵۳)
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ ﴿۵۴﴾
و لوط را به ياد آور هنگامي كه به قومش گفت آيا شما به سراغ كار بسيار قبيح ميرويد در حالي كه (زشتي و نتايج شوم آنرا) ميبينيد؟ (۵۴)
أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ﴿۵۵﴾
آيا شما بجاي زنان به سراغ مردان از روي شهوت ميرويد؟ شما قومي جاهل هستيد. (۵۵)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ (45)
قَالَ يَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلَا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (46):
و به راستى به سوى قوم ثمود، برادرشان (حضرت) صالح را فرستادیم كه (او به مردم گفت:) خداوند را بپرستید. پس آن گاه مردم به دو گروه متخاصم تقسیم شدند.
صالح گفت: اى قوم من! چرا پیش از نیكى شتابزده خواهان بدى هستید؟ چرا از خداوند آمرزش نمىخواهید تا مشمول رحمت گردید؟
حضرت صالح، مردم را از عذاب الهى مىترسانید و به آنان هشدار مىداد، ولى آنان مىگفتند: «یا صالحُ ائتنا بما تَعِدُنا»(58) آن عذابى كه وعده مىدهى بر ما بیاور. در این آیه، صالح مىگوید: چرا شما به جاى خیر، سراغ شر را مىگیرید؟ همان گونه كه كفّار از حضرت هودعلیه السلام و پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله نیز تعجیل در عقوبت را مىخواستند.
امام باقرعلیه السلام فرمود: گروهى دعوت حضرت صالح را تصدیق وگروهى تكذیب نمودند.(59)
با اینكه تمام انبیا با مردم برخورد عاطفى و برادرانه داشتهاند، ولى از اینكه كلمهى «اخاهم» تنها براى بعضى از آنان بكار رفته است، شاید بتوان استفاده كرد كه بعضى از انبیا علاوه بر برخورد عطوفانه فامیل قوم خود نیز بودهاند.
-----
58) اعراف، 77.
59) تفسیر نورالثقلین.
- برخورد انبیا با مردم، برادرانه بوده است. «اَخاهم»
- دعوت به توحید، سرلوحهى دعوت انبیاست. «أنِ اعبدوا اللّه»
- انتظار نداشته باشید همهى مردم منطق شمارا بپذیرند. «فاذا هم فریقان»
- نزاع میان حقّ و باطل دائمى است. «یختصمون»
- راه توبه را براى بازگشت مجرمان باز بگذارید. «لولا تستغفرون»
- انبیا دلسوز مردمند. «یا قوم ... لولا تستغفرون اللّه لعلّكم ترحمون»
- استغفار، زمینهى جذب رحمت الهى است. «تستغفرون اللّه لعلّكم ترحمون»
تفسیر نور آقای قرائتی
قَالُوا اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَ قَالَ طَائِرُكُمْ عِندَ اللَّهِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (47)
وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ (48):
(مردم به صالح) گفتند: ما بهتو وهمراهانت فالبد زدهایم (وقحطى موجود به خاطر وجود شماست. صالح) گفت: فال (وسرنوشت نیك وبد) شما نزد خداست، بلكه شما گروهى هستید كه مورد آزمایش قرار گرفتهاید.
و در آن شهر نُه دسته (و گروه) بودند كه در آن سرزمین فساد مىكردند و اهل اصلاح نبودند.
كلمهى «رَهط» به دستهاى گفته مىشود كه میانشان رابطهى گرمى باشد.(60)
كلمهى «تَطیُّر» از «طیر» به معناى پرنده است. مردم عرب هنگام سفر، پرندهاى را رها مىكردند كه اگر به سمت راست مىپرید (این كار را به فال نیك مىگرفتند و) سفر مىكردند و اگر به سمت چپ مىپرید (فال بد مىزدند و) سفر را تعطیل مىكردند.(61)
در اسلام، فال بد زدن (به نام طیره) شرك دانسته شده است. فال بد، رها كردن دلایل اصلى و رفتن به سراغ خرافات است.
فال بد زدن به انبیا، در قرآن مكرّر آمده است: فرعونیان بدبختىها را از موسى مىدانستند؛ «یطّیّروا بموسى»(62) به حضرت عیسى مىگفتند: «انّا تطیّرنا بكم»(63) در این آیه نیز مىفرماید: به صالح گفتند: «اطّیّرنا بك»
جملهى «بل انتم قوم تفتنون» را چند نوع معنا كردهاند:
الف: شما توسط عوامل خدعهگر فریب خوردهاید كه این گونه مقاومت مىكنید. (بنا بر اینكه «فتنه» به معناى فریب و خدعه باشد)
ب: شما با حوادث تلخ آزمایش مىشوید. (اگر مراد از فتنه، امتحان وآزمایش باشد)
ج: شما به خاطر لجاجت كیفر مىشوید. (بنا بر اینكه مراد از فتنه، عذاب باشد)
-----
60) التحقیقفىكلماتالقرآن.
61) تفسیر كشّاف.
62) اعراف، 131.
63) یس، 18.
- پیامبر اسلام و مسلمانان بدانند كه انبیاى گذشته و یارانشان چگونه تحقیر مىشدند، پس سختىها را تحمّل كنند. «قالوا اطّیّرنا»
- فالزدن، تاریخى بس طولانى دارد. (كسى كه به خدا و حكمت الهى ایمان نداشته باشد، به خرافات روى مىآورد). «اطّیّرنا»
- در نظامى كه علم و ادب و منطق و وحى، حاكم نباشد، چهرههایى كه مایهى بركت هستند مایهى بدبختى معرّفى مىشوند. «اطّیّرنا بك»
- حضور انبیا، به معناى محو مشكلات طبیعى و روزمره نیست. «اطّیّرنا بك»
- تلخىها و ناگوارىها، هر یك دلایل حكیمانهاى دارد كه خداوند قرار داده است. «طائركم عنداللّه»
- برخورد با انبیا، یك آزمایش الهى است. «تفتنون»
تفسیر نور آقای قرائتی
قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ (49):
(آن گروه مفسد) گفتند: به خداوند سوگند یاد كنید (و همقسم شوید) كه بر او و خانوادهاش شبیخون مىزنیم، سپس به ولىّ او خواهیم گفت: ما در محل قتل كسانش حاضر نبودیم (تا چه رسد به اینكه آنان را كشته باشیم)، و ما قطعاً راست مىگوییم.
«نبیّتنّه»، از واژهى «تبییت»، به معناى سوءقصد و هجوم شبانه است.
در اسلام، سوگندى ارزش دارد و وفاى به آن لازم است كه نسبت به انجام كارى ارزشمند یا ترك كارى ناپسند صورت گیرد، لذا اگر شخصى سوگند یاد كرد كه به مظلومى ضربهاى بزند یا از ظالمى حمایتى كند، این سوگند ارزش شرعى و قانونى ندارد.
این آیه، مارا به یاد هم سوگند شدن كفّار مكّه مىاندازد كه تصمیم گرفتند شبیخون بزنند و پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله را در بستر خواب شهید كنند، ولى پیامبر اكرم، حضرت علىعلیه السلام را به جاى خود خواباند و توطئهى دشمن خنثى شد.
- گفتههاى مخفیانه، بعد از قرنها كشف مىشود. «قالوا تقاسموا»
- دشمن، از مقدّسات دینى سوء استفاده مىكند. «تقاسموا باللّه»
- مجرمترین افراد - كه قاتلان انبیا هستند - در دل، خدا را قبول دارند و با نام او شرارتهاى خود را سر و سامان مىدهند. «تقاسموا باللّه»
- افراد یا گروههاى باطل، براى اهداف مشترك خود، متحدّ و همقسم مىشوند. «تقاسموا»
- در تاریخ، عبرتهاى زیادى است. (سوگند به نام خدا براى قتل پیامبر خدا!) «تقاسموا باللّه لَنبیّتنه» (همچنان كه خوارج در خانهى خدا و در ماه خدا، ولىّ خدا را در حال عبادت خدا، به نیّت تقرب به خدا در لیالى قدر وسحر نوزدهم رمضان ضربت زدند و شهید كردند).
- استفاده از تاریكى شب، براى انجام توطئهها، تاریخى طولانى دارد. «لَنبیّتنّه»
- انبیا و یاورانشان، در معرض سختترین توطئهها بودهاند. «لَنبیّتنّه و اهله»
- قساوت بشر، حدّ و مرزى ندارد. (پیامبركشى، قتل بستگان پیامبر و شبیخون زدن). «لنبیّتنّه و اهله»
- قصاص، قانون عقلى و در تمام ادیان آسمانى نیز بوده است. «نقولنّ لولیّه»
- مجرم، با ظاهرسازى وتوجیه، بر گناه خود سرپوش مىگذارد. «ما شهدنا»
- به همهى كسانى كه ادّعاى صداقت دارند و شعار صداقت مىدهند، اطمینان نكنید. «لنقولنّ... انّا لصادقون»
- صداقت را حتّى قاتلان انبیا، یك شرف و ارزش مىدانند. «انّا لصادقون»
تفسیر نور آقای قرائتی
وَمَكَرُوا مَكْراً وَمَكَرْنَا مَكْراً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ (50)
فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ (51):
و (آن نه گروه مفسد) دست به تدبیر بزرگى زدند و ما نیز به تدبیر بزرگى دست زدیم، ولى آنها نمىفهمیدند.
پس بنگر كه پایان تدبیر آنان (و شبیخون به صالح و كسانش) به كجا انجامید، ما آنان و قومشان همگى را هلاك كردیم.
هلاكت قوم ثمود با چند تعبیر در قرآن آمده است:
الف: زلزله. «فاخذتهم الرَّجفة»(64)
ب: صاعقه. «فاخذتهم الصاعقة»(65)
ج: صیحه. «و اَخَذ الّذین ظلموا الصَیحة»(66)
البتّه هیچ مانعى ندارد كه هر سه عذاب، در یك زمان واقع شده باشد.
یكى از نمونههاى مكر الهى، همان مهلت و نعمت دادن به گناهكاران است، تا آنان سرگرم شوند و همین كه پیمانهى آنان پر شد، ناگهان به قهر الهى گرفتار شوند.
-----
64) اعراف، 78.
65) ذاریات، 44.
66) هود، 67.
- كیفرهاى الهى، با جُرم انسان متناسب است. «مكروا - مكرنا»
- كسانى كه علیه اولیاى خدا توطئه مىكنند، طرف آنها خداست. «مكروا مكراً و مكرنا مكراً»
- در برابر نقشههاى كفّار شما نیز باید اهل تدبیر و نقشه باشید. «مكروا مكراً و مكرنا مكراً»
- خداوند تدبیر مردم را مىداند، امّا مردم تدبیر او را نمىدانند. «وهملایشعرون»
- چوب خدا صدا ندارد. «مكرنا... و هم لایشعرون»
- تاریخ، بر قانون و سنّت معیّنى استوار است و دقّت در آن، براى دورانهاى دیگر سودمند است. «فانظر كیف كان عاقبة مكرهم»
- سنّت الهى بر پیروزى حقّ بنا نهاده شده است. «فانظر كیف كان عاقبة مكرهم»
- زود قضاوت نكنید؛ از توفیقاتى كه به خاطر مكر، نصیب بعضىها مىشود، فریب نخورید، بلكه به عاقبت آنان توجّه كنید. «عاقبة مكرهم»
- آمادهباش دشمنان براى ارتكاب جنایت، سبب قهر الهى است، گرچه آنان به اهداف پلید خود نرسند. (دشمنان، همقسم شدند تا پیامبر را بكشند و در كمین هم نشستند، ولى حضرت را نكشتند، لكن خودشان هلاك شدند). «دمّرناهم»
- پیروى از مفسدان، عقوبت دارد. «دمّرناهم و قومهم»
تفسیر نور آقای قرائتی
فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (52)
وَأَنجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ (53):
پس این خانههاى آنهاست كه به خاطر ظلمى كه كردند ویران و خالى شده است، و قطعاً در این (كیفر، عبرتو) نشانه روشنى است براى اهل علم و آگاهى.
و مؤمنان و كسانى را كه اهل پروا بودند، (از مهلكه) نجات دادیم.
كلمهى «خاویة»، هم به معناى سقوط، فنا و ویرانى است، و هم به معناى خالى شدن از ساكنان مىباشد.
- آثار باستانى عبرتآموز باید براى آیندگان حفظ شود. «فتلك بیوتهم»
- عقوبت، مخصوص آخرت نیست، گاهى ستمگران، در دنیا به عقوبت مىرسند. «فتلك بیوتهم خاویة»
- عبرتها و نشانهها، به تنهایى كافى نیست؛ انگیزهى عبرت آموزى در انسانها لازم است. «لآیة لقوم یعلمون»
- سرنوشت انسان، در گرو اعمال اوست. «خاویة بما ظلموا - انجینا الّذین آمنوا»
- قهر الهى،تر و خشك را با هم نمىسوزاند، لذا افراد متّقى استثنا مىشوند و نجات مىیابند. «و انجینا الّذین آمنوا و كانوا یتّقون»
- آثار ایمان و تقوا، مخصوص آخرت نیست؛ اهل تقوا، در دنیا نیز نتیجهى كار خود را مىبینند. «و انجینا الّذین آمنوا و كانوا یتّقون»
- ایمانى كارساز است كه با تقواى دائمى همراه باشد. «آمنوا و كانوا یتّقون»
تفسیر نور آقای قرائتی
وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ (54)
أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (55):
و (نیز) لوط را (فرستادیم) كه به قومش گفت: آیا این كار بسیار زشت را در حالى كه به زشتى آن آگاهید، انجام مىدهید؟
آیا شما با بودن زنان، براى غریزهى شهوت به سراغ مردان مىروید؟ بلكه شما مردمى (نادان و) جهالت پیشهاید.
قوم لوط در برابر چشم یكدیگر و در جلسهى علنى، لواط مىكردند. در آیهى 29 عنكبوت مىخوانیم: «و تأتون فى نادیكم المنكر» یعنى شما در انجمن و جلسهى علنى، منكر انجام مىدهید. در این آیه نیز مىفرماید: «و انتم تبصرون» یعنى در برابر چشم یكدیگر و یا با بصیرت و آگاهى گناه مىكنید.
لواط از گناهان كبیره است، زیرا در آیات بعد آمده است كه عذاب الهى را به دنبال دارد.
در آیات دیگر قرآن كریم آمده است: همسر براى آرامش، تربیت نسل و تعاون در زندگى، است، ولى در این جا تنها مسألهى شهوت را بیان كرده است، زیرا قوم لوط هدفى جز شهوت نداشتند. «شهوة من دون النساء»
- پیامبران و رهبران مصلح جامعه با گناهانِ شایع زمان خود به شدّت مبارزه مىكنند. «أتأتون الفاحشة»
- با سؤال انتقادى، وجدانها را بیدار كنید. «أتأتون الفاحشة»
- یكى از وظایف انبیا، مبارزه با منكرات است. «أتأتون الفاحشة»
- حرمت لواط، مخصوص اسلام نیست. «أتأتون الفاحشة»
- گناه علنى و آگاهانه، زشتى، كیفر و انتقاد بیشترى دارد. «و انتم تبصرون»
- زشتى لواط بر همه روشن است. «و انتم تبصرون»
- در نهى از منكر، به سراغ منكرات علنى بروید. «و انتم تبصرون»
- دفع شهوت باید از طریق مشروع باشد. «أئنّكم لتأتون الرجال شهوة...»
- انحراف از مسیر طبیعى و شرعى در امور جنسى، جهل و حماقت است. «بل انتم قوم تجهلون»
- همجنسگرایى، برخاسته از بىفرهنگى است. علم و دانشى كه انسان را از گناه باز ندارد، جهل است. «لتأتون الرجال... انتم قوم تجهلون»
تفسیر نور آقای قرائتی
💠📖🕋📖💠
#قرائت_روزانه_قرآن کریم
⭐️قرار روزانه- هر روز، قرائت یک صفحه از قرآن کریم هدیه به امام زمان عج⭐️
☘🌸🌸🌸🌸🌸☘
✨صفحه 382 ✨
أعوذُ باِللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ ﴿۵۶﴾
آنها پاسخي جز اين نداشتند كه به يكديگر گفتند: خاندان لوط را از شهر و ديار خود بيرون كنيد كه اينها افرادي پاكدامن هستند! (۵۶)
فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِينَ ﴿۵۷﴾
ما او و خانواده اش را نجات داديم، بجز همسرش كه مقدر كرديم جزء باقي ماندگان باشد. (۵۷)
وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَرًا فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ ﴿۵۸﴾
سپس باراني (از سنگ) بر آنها فرستاديم (كه همگي زير آن مدفون شدند) و چه بد است باران انذار شدگان. (۵۸)
قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۵۹﴾
بگو حمد مخصوص خداست و سلام (و درود) بر بندگان برگزيده اش، آيا خداوند بهتر است يا بتهائي را كه شريك او قرار ميدهند؟ (۵۹)
أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَا كَانَ لَكُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَهَا أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ ﴿۶۰﴾
آيا بتهائي كه معبود شما هستند بهترند يا كسي كه آسمان و زمين را آفريده ؟، و براي شما از آسمان آبي فرستاد كه با آن باغهائي زيبا و سرور انگيز رويانديم، و شما قدرت نداشتيد درختان آنرا برويانيد، آيا معبود ديگري با خداست ؟ نه، آنها گروهي هستند كه (از روي ناداني) مخلوقات خدا را در رديف او قرار ميدهند. (۶۰)
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَجَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَارًا وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِيَ وَجَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزًا أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۶۱﴾
يا كسي كه زمين را مستقر و آرام قرار داد، و در ميان آن نهرهائي روان ساخت، و براي زمين كوههاي ثابت و پا بر جا ايجاد كرد، و ميان دو دريا مانعي قرار داد (تا با هم مخلوط نشوند، با اين حال) آيا معبودي با خدا است ؟، نه بلكه اكثر آنها نميدانند (و جاهلند). (۶۱)
أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ ﴿۶۲﴾
يا كسي كه دعاي مضطر را اجابت ميكند و گرفتاري را برطرف ميسازد، و شما را خلفاي زمين قرار ميدهد، آيا معبودي با خداست ؟ كمتر متذكر ميشويد! (۶۲)
أَمَّنْ يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَنْ يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۶۳﴾
يا كسي كه شما را در تاريكيهاي صحرا و دريا هدايت ميكند، و كسي كه بادها را بشارت دهندگان پيش از نزول رحمتش ميفرستد، آيا معبودي با خداست ؟ خداوند برتر است از اينكه شريك براي او قرار دهند. (۶۳)
فَأَنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِينَ (57)
وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَراً فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِينَ (58):
پس ما لوط و خانوادهاش را نجات دادیم، جز زنش را كه (به خاطر انحراف) مقدّر كرده بودیم از بازماندگان (و هلاك شدگان در آن شهر) باشد.
سپس بارانى (از سنگ) بر سر آنها باریدیم (و همگى زیر آن دفن شدند) و چه بد است باران انذار شدگان.
كلمهى «غابرین» به معناى بازماندگان و هلاك شدگان است، این كلمه هفت بار در قرآن به كار رفته و تمام هفت مورد دربارهى همسر لوط است.
مراد از باران، گِل سخت است، به دلیل آیهى «و اَمطرنا علیهم حجارة من سِجّیل»(67)
خداوند بارها نجات مؤمنان و خوش عاقبتى متّقین را وعده داده و تحقّق آن را در تاریخ انبیا و امّتها بیان كرده است، از جمله:
الف: «انّا لننصر رسلنا والّذین آمنوا»(68) ما قطعاً پیامبران و كسانى را كه ایمان آوردهاند یارى خواهیم كرد.
ب: «حقّاً علینا ننج المؤمنین»(69) بر ما لازم است كه اهل ایمان را نجات دهیم.
-----
67) حجر، 74.
68) غافر، 51.
69) یونس، 103.
- ثمرهى تقوا و پاكدامنى در دنیا، نجات از قهر الهى است. «فانجیناه»
- نجات الهى از طریق اسباب طبیعى است. (لوط به امر خدا از منطقه خارج شد تا نجات پیدا كند). «فانجیناه»
- رهبران الهى، تحت حمایت خداوند هستند. «فانجیناه»
- زن در انتخاب عقیده، مستقلّ است ونظام خانوادگى، محیط زندگى و وابستگى اقتصادى به شوهر، او را در انتخاب عقیده و عمل مجبور نمىكند. «الاّامراته»
- وابستگى، عامل نجات نیست؛ شایستگى لازم است. «الاّامراته»
- در كیفر و مجازات متخلفان، تحت تأثیر روابط قرار نگیرید. «الاّامراته»
- در برخوردها، حساب هر كسى را جداگانه بررسى كنیم؛ انحراف همسر، به پاكى شوهر ضررى نمىزند. «فانجیناه... الاّامراته» (همسر پیامبر مىتواند دوزخى باشد)
- گاهى همسر، عامل نفوذى مخالفان است. (هرگاه زمینهاى براى لواط پیدا مىشد، مثلاً اگر مهمانان زیبا صورتى به خانهى حضرت لوط مىآمدند، این زن مردم را خبر مىكرد و به گناه دیگران راضى بود). «الاّامراته»
- مقدرات الهى، به عملكرد خود انسان بستگى دارد. «قدّرناها»
- كسانى كه با لواط تولید نسل را قطع مىكنند، با سنگباران شدن، نسل خودشان قطع مىشود. «امطرنا»
- تغییر مسیر ازدواج، به همجنسبازى، و تغییر قانون خلقت، سبب تغییر باران رحمت به باران عذاب مىشود. «فساء مطر المنذرین»
- عقابهاى الهى، بعد از اتمام حجّت است. «مطر المنذرین»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفى آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ «59»
بگو: سپاس براى خداست و سلام بر آن بندگانش، كه آنان را برگزيد. آيا خدا بهتر است يا آنچه را كه شريك قرار مىدهند؟
پیام ها
1- مجازات مجرمان و نجات مؤمنان، از الطاف الهى است و بايد شكر آن را به جاى آورد. «فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِينَ- قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ»
2- شيوهى شكر را بايد از خدا بياموزيم. «قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ»
3- ستايش بندگان خدا و سلام بر آنان، در كنار ستايش خدا مطرح است.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ»
جلد 6 - صفحه 441
4- به ياد خدا باشيم، «قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ» تا خدا هم ياد ما را زنده بدارد. «سَلامٌ عَلى عِبادِهِ»
5- ياد اولياى خدا را فراموش نكنيد. «سَلامٌ عَلى عِبادِهِ»
6- اولياى خدا زندهاند و سلام ما را دريافت مىكنند. «سَلامٌ عَلى عِبادِهِ»
7- دل به خدا بسپاريم و بندهى او شويم تا سلام خدا و رسول را دريافت كنيم.
«سَلامٌ عَلى عِبادِهِ»
8- بندگى انسان، معيار گزينش الهى است. «عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفى»
9- با سؤال، وجدانها را بيدار كنيد. «آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ»
أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاء فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا كَانَ لَكُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ (60):
كیست كه آسمانها و زمین را آفرید؟ و از آسمان براى شما آب فرستاد، پس به وسیلهى آن، باغهایى بهجتانگیز رویانید؛ كار شما نبود كه درختانش را برویانید، آیا معبودى با خداست؟ (نه) بلكه آنان قومى منحرفند.
«حدائق»، جمع «حدیقه»، به معناى باغى است كه دیوار داشته باشد، نظیر حدقهى چشم.
- تفكّر در آفرینش، بهترین راه وصول به خداست. «أمّن خلق»
- هر درخت و گیاهى كه مىروید، زیر نظر خداوند و با ارادهى اوست. «اَنبتنا»
- اِعمال قدرت الهى، از طریق اسباب عادّى است. «اَنبتنا به»
- زیبایى دلانگیز، یك ارزش است. «ذات بهجةٍ»
- طورى سخن بگوییم كه همه بفهمند. (خواصّ و اسرار گیاهان را همه نمىفهمند، ولى شادابى وزیبایى سبزه وگلها را همه درك مىكنند. «حدائق ذات بهجةٍ»
- وقتى به قدرت خدا پى مىبریم كه به ناتوانى خود - حتّى براى رویاندن یك درخت - پى ببریم. «ما كان لكم ان تنبتوا»
- با سؤالهاى پیامدار، وجدانها را بیدار كنیم. «أمّن خلق... ءالهٌ مع اللّه»
- جلوى شبهات را بگیرید. آفرینش آسمانها و زمین، مدعى ندارد، ولى كشت و زرع، مدعى دارد. بعضى مىگویند: ما منطقه را سبز و آباد كردیم. و لذا خداوند مىفرماید: «ما كان لكم ان تنبتوا شجرها» و در جاى دیگر مىفرماید: «ءانتم تَزرعونه ام نحن الزّارعون»(70) آیا شما كشت و زراعت مىكنید یا ما؟
- توحید، راه مستقیم و شرك، راه انحرافى است. «یعدلون»
-----
70) واقعه، 64.
تفسیر نور محسن قرائتی
دربارهى تلاوت آیهى 62
در روایات مىخوانیم: نمونهى مضطرّ واقعى، امام زمان (عجّلاللّه تعالى فرجه الشریف) است و بدترین سوء «و یكشف السوء»، سلطهى كفّار است كه در زمان آن حضرت برطرف مىشود و نمونهى «یجعلكم خلفاء» حكومت صالحان در آن زمان است.(72)
هر جا كه دعاى ما مستجاب نشود، دلیلى دارد، همچون:
الف: دعاى ما، طلبِ خیر نبوده وما گمان مىكردیم خیر است. (زیرا دعا، یعنى طلبِ خیر)
ب: نحوهى درخواست، جدّى و همراه با درماندگى نبوده است.
ج: در دعا اخلاص نداشتهایم، یعنى اگر به درگاه خداوند رو كردهایم، به دیگران نیز چشم امید داشتهایم.
البتّه گاهى به جاى استجابتِ آنچه مىخواهیم، خداوند حكیم مشابه آن را به ما مىدهد و گاهى به جاى خواستهى ما، كه نزد خداوند به مصلحت ما نیست، خداوند بلائى از ما دور مىكند و گاهى به جاى برآوردن حاجت در دنیا، در قیامت جبران مىكند و گاهى به جاى لطف به ما، به نسل ما لطف مىكند كه همهى این مطالب در روایات آمده است.
اجابتِ مضطرّ، كارى الهى است ولى سنّت الهى را تغییر نمىدهد. مثلاً سنّت خداوند آن است كه مردم به نحوى باید از دنیا بروند و همهى انسانها در لحظهى احتضار، مضطرّند و اگر خداوند به همه جواب مثبت دهد، باید قانون مرگ را لغو كند.
ریشهى ایمان به خدا
ریشهى ایمان به خدا، عقل و فطرت است؛ لكن مادّیون مىگویند: ریشهى ایمان به خدا ترس است. یعنى انسان چون خود را در برابر حوادث عاجز مىبیند، هنگام بروز حادثهاى تلخ، قدرتى را در ذهن خود تصوّر مىكند و به آن پناه مىبرد.
مادّیون با این محاسبه، ایمان را زاییدهى ترس مىدانند؛ امّا اشتباه آنان این است كه تفاوت رفتن به سوى خدا را با اصل ایمان به خدا نمىفهمند. مثلاً ما هنگام دیدن سگ و احساس خطر، سراغ سنگ مىرویم. امّا آیا مىتوان گفت: پیدایش سنگ به خاطر سگ است؟ همچنین ما هنگام اضطرار و ترس رو به خدا مىرویم، آیا مىتوان گفت: اصل ایمان به خدا زاییدهى ترس است؟
علاوه بر آنكه اگر سرچشمهى ایمان ترس باشد، باید هر كس ترسوتر است، مؤمنتر باشد. در حالى كه مؤمنان واقعى، شجاعترین افراد زمان خود بودهاند و باید انسان در لحظاتى كه احساس ترس ندارد، ایمانى هم نداشته باشد، در حالى كه ما در لحظههایى كه ترس نداریم خدا را به دلیل عقل و فطرت قبول داریم. در حقیقت ترس و اضطرار، پردهى غفلت را كنار مىزند و مارا متوجّه خدا مىكند و لذا منكران خدا هرگاه در هواپیما یا كشتى نشسته باشند و خبر سقوط یا غرق شدن را بشنوند و یقین كنند كه هیچ قدرتى به فریادشان نمىرسد؛ از عمق جان به یك قدرت نجاتبخش امید دارند. آنها در آن هنگام به یك نقطه و به یك قدرت غیبى دل مىبندند كه آن نقطه، همان خداى متعال است.
-----
72) تفسیر نورالثقلین.
- از راههاى شناخت خدا و یكتایى او، توجّه به یك قدرت نجاتبخش و بریدن از قدرتها ووسایل دیگر در هنگام اضطرار است. «أمّن یجیب»
- شرط استجابت دعا، قطع امید از دیگران واخلاص در دعاست. «یجیبالمضطر»
- آنان كه با سكوت، از خداوند حاجتى مىخواهند، خداوند از حالشان با خبر است ولى دوست دارد بندگانش حاجت خود را به زبان آورند. «اذا دعاه»
- انسان بر طبیعت حكومت دارد. «یجعلكم خلفاء الارض»
- آیا در حال اضطرار، به قدرتهاى مادّى توجّه مىكنید؟! «ءاله معاللّه»
تفسیر نور آقای محسن قرائتی