رخشانه گفت : «شاید روزگار تازه ای در راه است »
«روزگار تازه یا بازی تازه ؟!»
📖 #آواز_های_روسی
نه ، استاد پدرام ! وحشت از این نیست که ما نقش قربانیان تراژدی در عصر خود را بازی کنیم . وحشت از اینجا آغاز میشود که ما قربانی های فراموش شده باشیم . جنازه هایی خاموش که هیچ یادی در دنیا برایشان نباشد . نه یادی و نه یادگاری . قربانی شدن سهل است اگر در یادها باشیم . من از فراموش شدن میترسم . از اینکه قربانی شوم و هیچ کس به یادم نباشد . در شعر هیچ شاعری نیایم و شخصیت هیچ رمانی نباشم .
📖 #آواز_های_روسی
زندگی شعر نیست که بخواهی خیال بافی کنی ، زندگی بسیار واقعی است . امروز به تو میگویند اعدام میشوی ، تو نمیخواهی باور کنی ولی طناب دار واقعی است ! گلوله های تفنگ واقعی است .
📖 #آواز_های_روسی
هر تغییری تاوان دارد. هرچه این تغییر بنیادی تر باشد، تاوانش گزاف تر است.
📖 #آواز_های_روسی
یا وحشتی که استاد پدرام از آن گفته بود؛ وحشت درست از اینجا شروع میشود که زندگی چیزی جز تکرار نیست. تکرار حادثه ها و تکرار تراژدی ها!
📖 #آواز_های_روسی
به هرحال هر شعر یک عصیان است. هرچند عصیان شاعر علیه خودش.
📖 #آواز_های_روسی
با خودش فکر کرد آیا مبارزه را انتخاب کرده بود تا ریشه ظلم بخشکاند یا سرگرمی دیگری نداشت؟!
📖 #آواز_های_روسی
صدای همیشه گرفته فرزام در گوش هایش پیچید.
از دو راه به شما نفوذ می کنند؛ عشق و مذهب. عشق را بکشید و مذهب را فراموش کنید. عشق شمارا عصیان گر میکند و مذهب، حزب را در نظرتان ناچیز جلوه میدهد.
📖 #آواز_های_روسی