eitaa logo
•کتابفروشی ارواح🌬
2.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
194 ویدیو
17 فایل
سلام به روح سردرگمی که سر از اینجا درآورده ؛) ‌ دستتو بده چهارتا کتاب خوب بدم بهت📚🫴🏼 . . اینجا با هم به دنیای کتابا سفر می‌کنیم چون ما متعلق به این دنیا نیستیم. . پیام سنجاق شده رو حتما ببین!💙 برای گرفتن کتاب‌ات: @ghosts_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
کریستین بوبن، نویسنده‌ای که زندگی را به شعر بدل کرده است در کتاب ، داستان عشقی توصیف ناپذیر را باز می‌گوید. عشقی که به قول احمد شاملو -شاعر معاصر ایرانی- در فراسوی مرزهای تن جریان دارد. ●بوبن در این کتاب فقدان را به تصویر کشیده. بخشی که شاید زیباترین بخش و با ارزش ترین بخش یک عشق است..:)🌠
دیگر از نبودنش دلگیر نیستم و به آن عادت کرده‌ام؛ حتی وقتی خوب به این فقدان فکر می کنم، می‌بینم که چیزهای زیادی هم از آن یاد گرفته‌ام.. 📖 ــــ مقدمۀ مترجم
‌ من آموخته‌ام کسانی را که دوستشان دارم، خیلی زود از دست می‌دهم و کسانی را که بود و نبودشان برایم اهمیتی ندارد، همیشه در کنارم خواهم داشت... 📖 ــــ مقدمۀ مترجم
‌ من یاد گرفته‌ام که هیچ فرقی نمی‌کند چقدر خوب و وفادار باشم، زیرا همیشه کسانی هستند که لیاقتش را ندارند... 📖 ــــ مقدمۀ مترجم
‌ من یاد گرفته‌ام که باید همیشه، آن‌هایی که دوست‌شان دارم را با کلامی عاشقانه و نگاهی ملتمسانه ترک کنم، چون ممکن است دیگر هیچ‌گاه نبینم‌شان... 📖 ــــ مقدمۀ مترجم
‌ بسیاری از افراد و چیزهای دور و برم به قطارِ شهربازی می‌مانند؛ گرچه همراه شدن و در کنارشان بودن برای مدت کوتاهی سرگرم‌کننده و لذت‌بخش است، اما هیچگاه مرا به جایی نمی‌رسانند و در دراز مدت حاصلی جز سرگیجه و تهوع ندارند... 📖 ــــ مقدمۀ مترجم
‌ یاد گرفته‌ام که هرگز عشق، محبت، رفاقت و هیچ چیز باارزش دیگری را از کسی گدایی نکنم؛ چون معمولا چیز باارزش را به گدا نمی‌دهند. 📖 ــــ مقدمۀ مترجم
‌ یاد گرفته‌ام که همیشه آن‌گونه سبکبار زندگی کنم که به هنگام رویارویی با ناگزیرهای سهمگین زندگی چون دوستی، عشق یا مرگ، چیز زیادی برای از دست دادن نداشته باشم... 📖 ــــ مقدمۀ مترجم
‌ و یاد گرفته‌ام که هر چقدر هم که عشق میان دو نفر داغ و آتشین باشد، باز هم روزی از بین خواهد رفت و برای جبران آن باید آنقدر پول داشت که... 📖 ــــ مقدمۀ مترجم
‌ دوستت دارم... جز این دو کلمه چیزی نمی توانم بنویسم، جز این دو کلمه چیزی برای نوشتن نمی‌یابم. 📖 ــــ مقدمۀ مترجم
کتاب رو که میخونی، حس میکنی محبوب و عزیزترینت رو از دست دادی
•🌿 ‌برای آن‌که بتوان کمی، حتی شده کمی زندگی کرد، باید دوبار متولد شویم: ابتدا تولد جسم‌مان است و سپس تولد روح‌مان. هر دو تولد مانند کنده‌شدن می‌مانند. تولد اول بدن را به این دنیا می‌کشاند و تولد دوم، روح را به آسمان پرواز می‌دهد. تولد دوم من زمانی بود که تو را ملاقات کردم. 📖 | باشگاه‌کتابخوانی .
•🕳 ۱۶ سال، همه جا همراه تو بودم؛ و اینک در ۱۲ اوت ۱۹۹۵، دیگر نمی‌توانستم به دنبال تو بیایم. 📖 | باشگاه‌کتابخوانی .
•🔭 وقتی نگاه می‌کنم، چیزی نمی‌بینم؛ وقتی خوب نگاه می‌کنم، وقتی مدتی طولانی به دقت نگاه می‌کنم، با خودم می‌گویم:«بالاخره خواهم دید، بالاخره خواهم فهمید...» 📖 | باشگاه‌کتابخوانی .
تو نمی‌نوشتی، تو نقاشی نمی‌کردی، تو آن کسی نبودی که او را هنرمند یا دانشمند می‌دانند، خدا می‌داند که تو را چه چیز دیگری می‌نامند. تو به معنای واقعی، نابغه بودی: نابغه از عشق، کودکی و باز هم از عشق... 📖 | باشگاه‌کتابخوانی .
خوب می‌دانم که تو را دیگر در این کرۀ خاکی ملاقات نخواهم کرد؛ خوب می‌دانم که دیگر خندۀ تو و صدای قدم‌های تو بر این خاک، تمام شده است و من فعلا به دانستن همین قناعت می‌کنم. 📖 | باشگاه‌کتابخوانی .
همیشه در پی نوری بودم که جاودان باشد؛ من این روشنایی را در نوشتن از تو می‌جویم..💙 📖 | باشگاه‌کتابخوانی .
آن لطافت و ملایمی که از تو به وجود من می‌رسید، هنوز هم می‌رسد و در این روز دیگر به اوج خود رسیده است؛ گویا ملایمت تو از مزارت، تراوش می‌کند. 📖 | باشگاه‌کتابخوانی .
من با از دست دادن تو، همه چیز را از دست دادم و بابت این فقدان از تو سپاسگزارم. 📖 | باشگاه‌کتابخوانی .
تو دارای سه فرزند بودی: دو دختر و یک پسر، کلمانس، هلن و گائل... ولی ده‌ها فرزند دیگر هم داشتی؛ به تعداد انسان‌هایی که تو به آن‌ها کمک کردی، تسکین‌شان دادی و به هر طریق از آن‌ها مراقبت کردی که از حد باور خارج است. 📖 | باشگاه‌کتابخوانی .
من همان‌گونه می‌نویسم که تو به من آموختی؛ همواره به دنبال آن هستم که در همه چیز، حتی در بدترین‌ها؛ آن چه را که قابل ستایش و تمجید است، بیابم. 📖 | باشگاه‌کتابخوانی .