تنها چیزی که تو را متوقف میکند، فکر کردن به این است که تو متوقف شدهای. آن وقت، دوست عزیزم، تو واقعا متوقف شدهای.
📖#خودت_را_بهفنا_نده
غیر ممکن ها، ممکن میشود؛ تنها در لحظهای که تو باورش داشته باشی. ما به چیزهای بیشتری دست خواهیم یافت، اگر آنها را غیر ممکن تصور نکنیم.
📖#خودت_را_بهفنا_نده
اگر دقت کنی آدمهایی را پیدا میکنی که تفکرات خوبی داشتند، اما کاری را پیش نبردند و به چیزی دست نیافتند.
📖#خودت_را_بهفنا_نده
18.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
~Mystery of love ... 🎻
#Music_video
http://eitaa.com/Book_Club
دستی به میان موهای خرمایی و مجعدش کشید و فنجان قهوه را که اکنون سرد شده بود، برداشت و سر کشید.
آهسته چشمانش را بست. قلم را برداشت و شروع به نوشتن کرد: گاه در ظلمت یا سردرگمی، نسیمی با رایحهای خوش میوزد، نوری میتابد، راه برای تو روشن میشود؛ و اگر عاقل باشی، اگر سریع باشی، مسیر را شناسایی میکنی و راه خود را مییابی و من امشب آن را یافتم؛ راهی روشن...
📖#ادواردو_مسافری_ازرم
ادواردو، صندلی را به سمت خودش کشید و آرام روی آن نشست و به فکر فرو رفت.
پدر او را خوب شناخته بود. او واقعاً عاشق شده بود؛ اما عاشق حقیقتی زیبا و ارزشی والاتر. اما او هنوز نمیدانست در راه این عشق باید از چه چیزهایی بگذرد!
📖#ادواردو_مسافری_ازرم
●@book_club ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر میخواهی پیشرفت کنی، جنبه این را داشته باش که دیگران فکر کنند احمق و نادان هستی.!
●•𝑒𝒾𝓉𝒶𝒶.𝒸𝑜𝓂/𝓑𝓸𝓸𝓴_𝓒𝓵𝓾𝓫
چشمانش باز باز بودند ولی هیچچیزی پشتشان نبود، تنها مغاکی گیجکننده. فکر کردم این آیندۀ نزدیک من است. عدم همانجور مرا در برخواهد گرفت که او را در خود پیچیده.
📖 #جزء_از_کل
من نمردم.
ولی زنده هم نماندم.
کاملاً اتفاقی گزینۀ سوم را انتخاب کردم: به اغما رفتم. خداحافظ دنیا، خداحافظ هوشیاری، خداحافظ نور، چهقدر بد شد مرگ، سلام اثیر. عجیب چیز غریبی بود. جایی بین آغوش باز مرگ و آغوش بستۀ زندگی پنهان شده بودم. هیچجا نبودم. مطلقاً هیچجا. راستش از اغما به برزخ هم نمیشود رفت.
📖 #جزء_از_کل