eitaa logo
•کتابفروشی ارواح🌬
2.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
194 ویدیو
17 فایل
سلام به روح سردرگمی که سر از اینجا درآورده ؛) ‌ دستتو بده چهارتا کتاب خوب بدم بهت📚🫴🏼 . . اینجا با هم به دنیای کتابا سفر می‌کنیم چون ما متعلق به این دنیا نیستیم. . پیام سنجاق شده رو حتما ببین!💙 برای گرفتن کتاب‌ات: @ghosts_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
تنها چیزی که تو را متوقف می‌کند، فکر کردن به این است که تو متوقف شده‌ای. آن وقت، دوست عزیزم، تو واقعا متوقف شده‌ای. 📖
غیر ممکن ها، ممکن می‌شود؛ تنها در لحظه‌ای که تو باورش داشته باشی. ما به چیزهای بیشتری دست خواهیم یافت، اگر آن‌ها را غیر ممکن تصور نکنیم. 📖
اگر دقت کنی آدم‌هایی را پیدا می‌کنی که تفکرات خوبی داشتند، اما کاری را پیش نبردند و به چیزی دست نیافتند. 📖
دستی به میان موهای خرمایی و مجعدش کشید و فنجان قهوه را که اکنون سرد شده بود، برداشت و سر کشید. آهسته چشمانش را بست. قلم را برداشت و شروع به نوشتن کرد: گاه در ظلمت یا سردرگمی، نسیمی با رایحه‌ای خوش می‌وزد، نوری می‌تابد، راه برای تو روشن می‌شود؛ و اگر عاقل باشی، اگر سریع باشی، مسیر را شناسایی می‌کنی و راه خود را می‌یابی و من امشب آن را یافتم؛ راهی روشن... 📖
ادواردو، صندلی را به سمت خودش کشید و آرام روی آن نشست و به فکر فرو رفت. پدر او را خوب شناخته بود. او واقعاً عاشق شده بود؛ اما عاشق حقیقتی زیبا و ارزشی والاتر. اما او هنوز نمی‌دانست در راه این عشق باید از چه چیزهایی بگذرد! 📖
@book_club ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر می‌خواهی پیشرفت کنی، جنبه این را داشته باش که دیگران فکر کنند احمق و نادان هستی.! ●•𝑒𝒾𝓉𝒶𝒶.𝒸𝑜𝓂/𝓑𝓸𝓸𝓴_𝓒𝓵𝓾𝓫
چشمانش باز باز بودند ولی هیچ‌چیزی پشت‌شان نبود، تنها مغاکی گیج‌کننده. فکر کردم این آیندۀ نزدیک من است. عدم همان‌جور مرا در برخواهد گرفت که او را در خود پیچیده. 📖
من نمردم. ولی زنده هم نماندم. کاملاً اتفاقی گزینۀ سوم را انتخاب کردم: به اغما رفتم. خداحافظ دنیا، خداحافظ هوشیاری، خداحافظ نور، چه‌قدر بد شد مرگ، سلام اثیر. عجیب چیز غریبی بود. جایی بین آغوش باز مرگ و آغوش بستۀ زندگی پنهان شده بودم. هیچ‌جا نبودم. مطلقاً هیچ‌جا. راستش از اغما به برزخ هم نمی‌شود رفت. 📖