از امید داشتن می‌ترسیدم، امید فقط روبرو شدن با حقیقت را سخت‌تر می‌کرد. 📖#مایکل‌وی

تایلور گفت : « موهات داره بلند می‌شه. » گفتم : « خیلی وقت نداشتم برم آرایشگاه. » او گفت : « زیادی سرت به نجات دنیا گرم بود » آهی کشیدم : « آره » 📖#مایکل‌وی

🎧 @book_club ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انسان‌ها افسانه تعریف می‌کنن تا چیزهایی رو که نمی‌تونن درک کنن، توضیح بدن. 📖#دختری‌که_دراعماق_دریاافتاد ●•𝑒𝒾𝓉𝒶𝒶.𝒸𝑜𝓂/𝓑𝓸𝓸𝓴_𝓒𝓵𝓾𝓫

•🌱 نیش چارلی تا بناگوش باز شد:« بله، اگه تعریف از خودم نباشه، خیلی زیباست.» و ادامه داد: « اما به خودیِ خود این‌طور نشده. نه. من اونو - درستش - کردم‌. این تکه زمینی که الآن زیر پای ماست می‌تونست به دو چیز تبدیل بشه: باغ زیبایی که الآن هست، یا مکانی پر از علف های هرز. و اگه بخوای مورد سومی هم براش در نظر بگیری، یه زمین خشک و بایر. بله، اگه به حال خودش رها می‌شد، ممکن بود به یه علفزار تبدیل بشه. اما با قدری مراقبت و رسیدگی و حسن تصور به یه باغ زیبا تبدیل شده. - روابط تو هم به همین ترتیبه -.» 📖 #دوازده_ستون_موفقیت

#بوم_نقاشی 🌄 ●@book_club ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

• از قدرت، انزجاری فطری داشت. نظم و انضباط با طبیعتش ناسازگار بود. 📖 #جزء_از_کل

• ولی اغما یک چیز را یادت نمی‌دهد، این‌که چطور با محیط پیرامونت هماهنگ شوی‌. 📖 #جزء_از_کل

• ولی تفاوت‌های ما بیشتر در علایق وسواسی‌مان حس می‌شد و علایق وسواسی متضاد حقیقتاً فاصله‌ اندازند. 📖 #جزء_از_کل

#اسکرپ_بوک🍂✨ ●𝑒𝒾𝓉𝒶𝒶.𝒸𝑜𝓂/𝓑𝓸𝓸𝓴_𝓒𝓵𝓾𝓫