C᭄
شب دل کندنت میپرسم آیا بازمیگردی؟
جوابت هرچه باشد، بر سوأل خویش میگریم🌱
#شبتون_بعشق♥️
.
تو آخرین بازماندهی دلخوشیهای منی،
"برایم بمان لطفا!"
هرچیز که
و هرکس که دوست داشتهام،
آدمِ من نبوده.
یاد گرفتهام چشمپوشی کنم،
از چیزها و آدمها و دلخوشیها... .
یاد گرفتهام بپذیرم که خیلی چیزها قابل تغییر نیست،
خیلی چیزها و آدمها را نمیشود داشت
و من دست برداشتهام از خواستنهای بیهوده.
اما تو فرق داری،
تو را نیاز دارم.♥️🌱
ᝰ@giioomeh🔗
.
عشق یعنی بغلِش کنی...💕
عـصبیـش کنی
دوسش داشته باشی
بِـخَنـدی باهاش ^_^
وقـتی ناراحته ازددلش دربیاری
بوسش کنی... 💋
ب حرفــاش گـوش بِدی... (:
نازِشـو بِـخَـرے
سـوپـرایـزِش کُـنے
گـازِش بِـگـیـرے
اَز خـواب بـیـدارِش کُـنے
اذیتش کنے...
واسـش خَـریــد کُـنے
بـیـرون بِـبَـریـش
کُـلـے نِگاش کُـنے
اَخــم کُـنے...
عشق یعنی همه جوره تو هر شرایطی کنارهم باشیم...♥️•
ᝰ@giioomeh🔗
🌱گیومهــ🌱
. #ᖘᥲɾ੮28 " #عمـقِدَریـٰاےچشمــٰآنت🌱🫀" لـ...بمو گزیدم. - فکر کنم اینجا حق با داداشت باشه، آخه رفتا
.
#ᖘᥲɾ੮29
" #عمـقِدَریـٰاےچشمــٰآنت🌱🫀"
- نه عزیزم فقط سربه سرت میذاشتم.
پوکر گفتم:
- خیلی بدی، میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود! ذوقمو کور کردی.
- حالا تو به جای همیشگی، شاید یه معجزه ای شد منو دیدی.
- یاکان هوا خیلی گرمه، مطمعن باشم که اونجایی؟ آخه این موقع سال مگه نباید تهران باشی؟
- چرا ولی دو هفته دیگه عیده، ماهم که مثل هر سال یکی دوهفته اخر سال رو نمیریم دیگه...
به سمت میدون بزرگ راه افتادم، اینقدر شلوغ بود که پیداش نمیکردم.
با شنیدن بوق ماشین سرمو چرخوندم، ام وی ام قرمز بود، به خیال اینکه یاکانه به سمتش قدم برداشتم که شیشه ماشین پایین اومد.
- برسونمت خوشگله؟
میران عصبی گفت:
- میلاد بس کن.
- عه داداش ضد حال نزن، داشت میومد.
- من غلط کنم سوار ماشین تو بشم.
با صدای دوباره بوق ماشین سرمو چرخوندم، یاکان ماشین جلویی بود!
چرا من باید این وضعیت قرار بگیرم؟ اصلا چرا باید ماشینش شبیه ماشین داداش من باشه؟
بدون هیچ حرفی سوار ماشین خودمون شدم که یاکان آغوشش رو برام باز کرد.
- خواهر من چطوره؟
خودمو تو آغوشش انداختم.
- چقدر دلم برات تنگ شده بود.
ᝰ@giioomeh🔗
🌱گیومهــ🌱
. #ᖘᥲɾ੮29 " #عمـقِدَریـٰاےچشمــٰآنت🌱🫀" - نه عزیزم فقط سربه سرت میذاشتم. پوکر گفتم: - خیلی بدی، می
#ᖘᥲɾ੮30
" #عمـقِدَریـٰاےچشمــٰآنت🌱🫀"
- عه تو همونی نبودی میگفتی برم از شرم خلاص شی.
لبمو جمع کردم.
- جدی نمیگفتم که..
خندید و از آیینه نگاهی به عقب انداخت.
- ماشینو اشتباه گرفتی.
به عقب چرخیدم و اخمی کردم.
- اره لعنتی، راننده این ماشین هم داستان داره! آخه چرا باید ماشینش شبیه ماشین خودمون باشه؟
متعجب گفت:
- چه داستانی؟!
اتفاقی که توی دانشگاه افتاد رو براش تعریف کردم که گفت:
- اگه اذیتت میکنه همینجا حسابش رو برسم؟
خندیدیم.
- نه، خودم بلدم چطوری حسابش رو برسم.
- خواهر خودمی دیگه...
- مامان و بابا خبر دارن اومدی؟
ابرویی بالا انداخت.
- نه، قبلش میخوام براشون گل و شیرینی بخرم و بعد سوپرایزشون کنم.
- عالیه، راستی کجاتو خالکوبی کردی؟
دکمه یقیش رو باز کرد.
- اینجا چطور شده؟ یکیشم اینور گردنمه.
- بچرخ ببینم؟
لعنتییی خیلی خوب شده منم میخوام.
ادامه در پارت بعدی 👇
ᝰ@giioomeh🔗
.
بی ماه، یا با ماه؛
شب، خودش را به روز می رساند
من اما فرق دارم
بی تو
بی تو
حتی به نیمه های شب
نمی رسم🌱
#خاص
#شبتون_بعشق♥️
ᝰ@giioomeh🔗
.
برخیز و باده نوش
که مستان صبح خیز
آتش به آب دیدهی
ساغر نِشاندهاند♥️🌱
#خواجوی_کرمانی
سلام و درود صبح زیباتون به خیر🌹
ᝰ@giioomeh🔗
.
بوے عطرت
میان شعرهایم ریخت
غزلِ تَنِ من آغشتہ بہ بویت شد
دورے امااا تو همچنان ڪنار دلمی...🌱
#شقایق_نیڪومنظرے
🩷
ᝰ@giioomeh🔗