eitaa logo
🌱گیومهــ🌱
6.1هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
283 ویدیو
4 فایل
•|﷽| -با‌دست‌خالی‌خریدار‌دلبرم.. -از هرچه که هست باید منقطع شویم، باید برایِ او شَویم.. کپی؟آزاد🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
گویند بخوان یاسین تا عشق شود تسکین جانی که به لب آمد چه سود ز یاسینی آن دلشده خاکی کز عشق زمین بوسد در دولت تو بنهد بر پشت فلک زینی
مکش منت به هر نامرد و مردی مده دل را به ذلت دست فردی اگر او را به تو مهر و وفا نیست اگر او بر جراحاتت دوا نیست رهایش کن مرنجان خویشتن را مبر هرگز ز یادت این سخن را
‌عشقا تو در آتش نهادی ما را درهای بلا همه گشادی ما را صبرا به تو در گریختم تا چه کنی تو نیز به دست هجر دادی ما را
قدم بزن همه‌ی شهر را به پای خودت و گریه کن وسط کافه ها برای خودت تو خود علاج غم و درد بیشمار خودی برو طبیب خودت باش و مبتلای خودت! شبیه نوح اگر هیچکس به دین تو نیست تو با خدای خودت باش و ناخدای خودت دوباره دست به زانوی خود بگیر و بایست بزن اگر که زدی، تکیه بر عصای خودت بگرد و صورت خود را دوباره پیدا کن تویی که گم شده‌ای بین عکس های خودت
روزگاری کلبه ام ، منزلگه دلدار بود .. تا سحر گه باده بود و، اندکی گفتار بود ، شعر ما از لعل شیرین بود و ، از جام شراب .. دستم اندر زلف بود و ، یار ما خَمّار بود ، او به ما مشتاق بود و ، ما به او مشتاقتر .. ساغر و جام و قدح ، در پرده ی اسرار بود ،
عالم جسم است و نور جانی مائیم عالم شب و ماه آسمانی مائیم چون از ظلمات آب و گل دور شویم هم خضر و هم آب زندگانی مائیم...
پیش آی خیال او که شوری داری بر دیدهٔ من نشین که نوری داری در طالع خود ز زهره سوری داری در سینه چو داود زبوری داری.....
جز عشق نبود هیچ دمساز مرا نی اول و نی آخر و آغاز مرا جان میدهد از درونه آواز مرا کی کاهل راه عشق درباز مرا
روزگاری کلبه ام ، منزلگه دلدار بود .. تا سحر گه باده بود و، اندکی گفتار بود ، شعر ما از لعل شیرین بود و ، از جام شراب .. دستم اندر زلف بود و ، یار ما خَمّار بود ، او به ما مشتاق بود و ، ما به او مشتاقتر .. ساغر و جام و قدح ، در پرده ی اسرار بود ،
قسم به عشق که دروازه‌ی سپیده‌دم است قسم به دوست که با آفتاب‌ها، به هم است قسم به عشق که زیتون باغ‌های شمال قسم به دوست که خرمای نخل‌های بم است سپس قسم به جنون، این رهایی مطلق که در طریقت عشّاق، اوّلین قدم است که زیستن تهی از عشق، برزخی است عظیم که زندگی است به نام ار چه، بدتر از عدم است مگر نه ماه شب ماست عشق و خود نه مگر محاق ماه به خیل ستارگان ستم است؟ ببین! که وقت جهان‌بینی است و جان‌بینی کنون که آینه‌ی چشم دوست، جام‌جم است
چشم تو خواب می رود یا که تـو نـاز می کنی نی به خـدا که از دغـل چشم فـراز می کنی چشم ببسته ای که تا خواب کـنی حریف را چونک بخفـت بر زرش دست دراز می کنی
همیشه سرخوشم فرقی نباشد اگر من جان دهم یا جان ستانم به تو گر جان دهم باشد تجارت که بدهی به هر جانی صد جهانم