eitaa logo
مدافعـان چـادر
114 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
7 فایل
بسم‌اللّٰھ🌱! ‌ ‌ بہ‌ڪانال‌مدافعان‌چادرخوش‌اومدۍ😊 تو‌دعوت‌شدھ؁بانوفاطمہ‌زهرایـے♥️ لینک ناشناس https://daigo.ir/secret/7835858968 <ڪپے؟! با ذکر ۳ صلوات برای ظهور مولا حلاله>💚
مشاهده در ایتا
دانلود
به بچه هاتون یاد بدین حسین از بی یاری سر بریده شد نه از بی آبی ..! عباس از معرفت و مرام بیدست شد نه به خاطر مشک آب ..! اونجا که حسین فریاد زد؛ هَل‌مَن‌ناصِر‌َیَنصُرنی، یار میخواست نه آب ..! به بچه هاتون از آزادگی حسین بگید نه از لبهای تشنه ! خیلیا لب تشنه از دنیا رفتن اما حسینی نشدن ! حسین یعنی ؛ مردانگی..آزادگی..غیرت..شجاعت ! عباس یعنی ؛ جوانمردی..معرفت..شهامت..غیرت ! عباس یعنی ؛ پشت برادر حتی بدون دست ! حسین یعنی ؛ آزادگی حتی لحظه هایی ک گلوی نوزادت دریده شد ! هیهات که لبهای تشنه باعث شد راه اصلی کربلا از یاد خیلیا بره ! پیام کربلا ایستادن در مقابل ظلمه ! به بچه هاتون راه اصلی کربلا رو نشون بدین ، راه اصلی رو .. ن راه زیارت کربلا .. کربلا رفتن مهمه اما حسینی شدن مهم تر ..!
ازبیکارےفرارکنید ! اوقات‌بیکارے ِخیـــلےکمے براےخودتون‌باقےبزارید! یکےازفوایدش‌اینہ‌کہ ازگناه‌دورمیشید ؛ بیکارےمیتونہ‌باعث‌وبانے خیـــلےازگناهاےکوچیک وبزرگتون‌بشہ !
هدایت شده از خطاطی بانو 🎨
حاج حسین یکتا می‌گفت: دیدید همه میگفتن آقای رئیسی خوب کار میکنه اما رسانه خوبی نداره حالا تمام‌ عالم شده رسانه‌ش هرکی برای خدا باشه خدا با همه خداییش برای اونه ما کانَ لِلّه، کانَ‌اللهُ لَه @banoie_khatat ࿐჻❥⸙🦋⸙❥჻࿐
یہ جا "امیر المومنین" میگن(: وقتی بیرون آدمے خراب شود، "درونش نیز ویران میشود..." این رو به اونایی بگید ڪه میگن ظاهر مهم نیست مهم دلہ ..!! ▿
حکایت ما حکایت همون کفاشیہ کہ کفش همہ‌رو واکس‌میزنہ ولۍ‌کفش‌خودش‌هنو کثیفِ ... 🌱 💔🚶‍♀️
💅همه ی دغدغه اش شده بود ظاهرش. 👧🏻دختر کوچکش می گفت: مامان میای فقط یه کوچولو با هم بازی کنیم؟ اما مادر... سه ساعت بود که جلوی آینه مشغول آرایش بود، آخر قرار بود یک ساعت برود بیرون! می گفت: یک لحظه آرام باش! مگر نمی بینی دارم آرایش می کنم؟! مدتها بود که همسرش میخواست ماشین قدیمی اش را عوض کند، اما نمی توانست، چون او حتماً باید هر ماه به آرایشگاه می رفت و خرج های آنچنانی می کرد. هر هفته سر این موضوع با همسرش دعوا بود. همین چند وقت پیش ابرویش را یک مدلی زده بود ولی حالا باید می رفت آرایشگاه و عوضش می کرد، چون مدل دیگری مد شده بود. یک روز نبود که به شکل بینی اش فکر نکند. همه ی فکر و ذکرش شده بود اینکه یک جوری پولی جور کند تا بتواند عملش کند. حاضر نبود حتی یک بچه ی دیگر بیاورد، چون شنیده بود "با هر بچه زیبایی آدم کم می شود". زیبایی برای زندگی بود، اما او زندگی می کرد برای زیبایی. ⏱️اما زمان را نمی توان با لوازم آرایشی نگه داشت. یک روز که بین همه ی این هیاهو ها رفت جلوی آینه، دید هر کرم پودری می زند، هر چقدر رژ را روی لبش خالی می کند، هر خط چشمی که می کشد... آن آدم قدیم نمی شود. یک دفعه به خودش آمد و تازه فهمید چه اتفاقی افتاده... ۶۰ ساله شده بود . .  . لب و لوچه اش آویزان شد... از آینه کمی فاصله گرفت. تک دخترش دیگر نیازی به همبازی نداشت و حالا سر زندگی اش بود. همسرش پیر شده بود و دیگر حرفی از ماشین جدید نبود. خبری از سر و صدای نوه ها و عروس ها و داماد ها هم نبود. آری آخر "با هر بچه از زیبایی آدم کم می شود"... یاد نماز هایش افتاد... نماز هایی که هر بار به یک بهانه آنها را نخوانده بود. یک بار به خاطر پودر ها و کرم های روی صورتش، یک بار به بهانه ی لاک ناخنش، یک بار... نگاهش از توی آینه افتاد به کتاب های دست نخورده ی توی قفسه. 📖و بعد نگاهش خورد به قرآن. اشک توی چشم هایش جمع شد... یاد روزی افتاد که آیه ی عفاف را دیده بود، همان آیه ای که تویش خدا با مهربانی گفته بود زن‌ها زینتهایشان را آشکار نکنند... یک لحظه به فکر فرو رفت. معلوم نبود با آرایش هایش برای نامحرمان، چند زندگی را سرد کرده بود. معلوم نبود. به مد های روز که روزی همه ی دنیایش بودند فکر کرد. یک لحظه حالش از فکر کردن به کلمه ی "مد" بد شد. اصلا چه کسی مد ها را تعیین می کرد؟ چه کسی برای ۳۰_۴۰ سال از زندگی او تصمیم گرفته بود؟ چرا باید به حرفِ کسی که نمی دانست کیست، دست توی ظاهر خدادادی اش می برد؟ چرا وقتی برای علم و اندیشه اش نگذاشته بود؟ چرا از زیبایی اش به جای خانه برای بیرون از خانه استفاده کرده بود؟ پس چرا برای زیبا کردنِ "روحش" کاری نکرده بود؟... 🪞دوباره در آینه به خودش نگاه کرد. او تمام زندگی اش را برای زیبایی گذاشته بود و حالا زیبایی از دستش رفته بود. راه توبه همیشه باز بود. اما با خودش گفت:... کاش این ۶۰ سال زندگی ام را کمی بیشتر صرف "زندگی کردن" می کردم! ✍دختران چادری ؟
شبها‌ابراهیم‌که‌دیر‌می‌اومد‌خونه‌ در‌نمیزد از‌روی‌دیوار‌می‌پرید‌تو‌حیاط و‌تا‌اذان‌صبح‌صبر‌می‌کرد بعد‌به‌شیشه‌می‌زد وهمه‌روبرای‌نماز‌بیدار‌می‌کرد ... بعد‌از‌شهادتش مادرم‌هر‌شب‌با‌صدای‌برخورد‌ِ باد‌به‌شیشه‌می‌گفت : ابراهیم‌اومدھ
تاحالابه‌مُردَنتـون‌‌فکرکردین چنـد‌دقیـقه فکر کنیم.. خُـب‌‌چی داریـم؟ اعمالمون ‌طوری هست‌‌که‌شرمنده‌نشیم؟ رفیـق‌هیچکس نمیـدونه ‌۱۰دقیقه بعـدزنده‌س‌یـا‌نه حالا‌که هستیم خـوب‌باشیـم. دیگه دروغ‌نگیـم،دیگه دل‌نشکنیم..
❌️طرف چادر سر کرده جلو مسجد واستاده و مذهبیه وقتی یه بی حجاب رو میبینه به جای اینکه تذکر بده واجبات رو انجام بده بر میگرده میگه اوضاع خرابه دخترا اینجورین فلان بهمان..... عزیزی که به ظاهر مذهبی و چادری هستی دلت میخواد شهید هم بشی وقتی تو یه گناه رو میبینی و تذکر نمیدی چجوری انتظار داری شهید شی یا امام زمان ظهور کنه؟ واقعا متاسفممم حالا اینکه خودش تذکر نمیده به کنار، برمیگرده میگه به ما مربوط نمیشه که همه چی مسئولیت داره ما کاره ای نیستیم..... امربه معروف و نهی از منکر یک واجب فراموش شده اس سعی کنیم به یاد بیاریم
بدترین حالت واگذاریِ بنده به خودش اینه کھ دیگه هرچی بخواد میتونه گناه کنه .. نه عذاب وجدانی .. نه پشیمونی .. نه خجالتی .. نه حیایی .. - حواست باشه دوسِت عزیز !
☄••⎚↻ ⚠️‌هیچ‌وقت توزندگی‌تون‌ هیچ‌ چیزیتون‌ رو با‌ بقیه‌ مقایسه‌ نکنید🚫 چه‌ وضع‌ زندگی‌تون چه‌ شغل‌ یا‌ تحصیلاتتون چه‌ حتی‌ همسر‌ یا‌ فرزندتون اولین‌ قیاس‌ کننده‌ی‌ دنیا شیطان‌ بود! آتش‌ را با خاک‌ مقایسه‌ کرد!'🌱   
انسان با خدا و انسان بی خدا...