eitaa logo
مدافعـان چـادر
153 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
7 فایل
بسم‌اللّٰھ🌱! ‌ ‌ بہ‌ڪانال‌مدافعان‌چادرخوش‌اومدۍ😊 تو‌دعوت‌شدھ؁بانوفاطمہ‌زهرایـے♥️ لینک ناشناس https://daigo.ir/secret/7835858968 <ڪپے؟! با ذکر ۳ صلوات برای ظهور مولا حلاله>💚
مشاهده در ایتا
دانلود
‌إحْتَضِنّ‌أرواحَنّا‌الذّابِلهَ‌یا‌حُسَین ♡ 」 جان‌های‌پژمرده‌ما‌را‌در‌آغوش‌بگیر‌ح‌‌ـسین♥️
اگه‌اربعین‌نخوایی‌بیام ... فکراینکه‌چرامنونخواستی‌‌عذابم‌میده💔..
_ قیمت هر انسان ! .
هدایت شده از محبین
«آسیب های احساسی دختران»۲ -عمده مشکلات رابطه های حضوری دختران -لاکچری بازی مذهبی -بعد از تموم شدن رابطه عذاب وجدان رو چی کار کنم؟ -مجازات خدا در این دنیا برای ارتباط با نامحرم چیه؟ -الگوی زندگی یک دختر امشب راس ساعت ۲۲ در کانال محبین اگر یک نفر به واسطه شما دعوت بشه و با خوندن این محفل به آگاهی کامل برسه قطعا در ثواب تاثیر گذاری شریک خواهید بود. https://eitaa.com/joinchat/646971555C4afc13efcd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نذر کردم که اگر کرب‌وبلا قسمت شد اربعین جای رقیه به زیارت بروم . .❤️‍🩹 حاج
‹🖤🌱› الهی‌هیچ‌کس‌از‌سفر‌جانمونه:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- گناه را که ندید می‌گیرد هیچ ؛ تحویلمان هم می‌گیرد عجیب . . !
هدایت شده از محبین
«آسیب های احساسی دختران»۳ -بعد از تموم شدن رابطه عذاب وجدان رو چی کار کنم؟ -مجازات خدا در این دنیا برای ارتباط با نامحرم چیه؟ امشب راس ساعت ۲۲ در کانال محبین اگر یک نفر به واسطه شما دعوت بشه و با خوندن این محفل به آگاهی کامل برسه قطعا در ثواب تاثیر گذاری شریک خواهید بود. https://eitaa.com/joinchat/646971555C4afc13efcd
💅همه ی دغدغه اش شده بود ظاهرش. 👧🏻دختر کوچکش می گفت: مامان میای فقط یه کوچولو با هم بازی کنیم؟ اما مادر... سه ساعت بود که جلوی آینه مشغول آرایش بود، آخر قرار بود یک ساعت برود بیرون! می گفت: یک لحظه آرام باش! مگر نمی بینی دارم آرایش می کنم؟! مدتها بود که همسرش میخواست ماشین قدیمی اش را عوض کند، اما نمی توانست، چون او حتماً باید هر ماه به آرایشگاه می رفت و خرج های آنچنانی می کرد. هر هفته سر این موضوع با همسرش دعوا بود. همین چند وقت پیش ابرویش را یک مدلی زده بود ولی حالا باید می رفت آرایشگاه و عوضش می کرد، چون مدل دیگری مد شده بود. یک روز نبود که به شکل بینی اش فکر نکند. همه ی فکر و ذکرش شده بود اینکه یک جوری پولی جور کند تا بتواند عملش کند. حاضر نبود حتی یک بچه ی دیگر بیاورد، چون شنیده بود "با هر بچه زیبایی آدم کم می شود". زیبایی برای زندگی بود، اما او زندگی می کرد برای زیبایی. ⏱️اما زمان را نمی توان با لوازم آرایشی نگه داشت. یک روز که بین همه ی این هیاهو ها رفت جلوی آینه، دید هر کرم پودری می زند، هر چقدر رژ را روی لبش خالی می کند، هر خط چشمی که می کشد... آن آدم قدیم نمی شود. یک دفعه به خودش آمد و تازه فهمید چه اتفاقی افتاده... ۶۰ ساله شده بود . .  . لب و لوچه اش آویزان شد... از آینه کمی فاصله گرفت. تک دخترش دیگر نیازی به همبازی نداشت و حالا سر زندگی اش بود. همسرش پیر شده بود و دیگر حرفی از ماشین جدید نبود. خبری از سر و صدای نوه ها و عروس ها و داماد ها هم نبود. آری آخر "با هر بچه از زیبایی آدم کم می شود"... یاد نماز هایش افتاد... نماز هایی که هر بار به یک بهانه آنها را نخوانده بود. یک بار به خاطر پودر ها و کرم های روی صورتش، یک بار به بهانه ی لاک ناخنش، یک بار... نگاهش از توی آینه افتاد به کتاب های دست نخورده ی توی قفسه. 📖و بعد نگاهش خورد به قرآن. اشک توی چشم هایش جمع شد... یاد روزی افتاد که آیه ی عفاف را دیده بود، همان آیه ای که تویش خدا با مهربانی گفته بود زن‌ها زینتهایشان را آشکار نکنند... یک لحظه به فکر فرو رفت. معلوم نبود با آرایش هایش برای نامحرمان، چند زندگی را سرد کرده بود. معلوم نبود. به مد های روز که روزی همه ی دنیایش بودند فکر کرد. یک لحظه حالش از فکر کردن به کلمه ی "مد" بد شد. اصلا چه کسی مد ها را تعیین می کرد؟ چه کسی برای ۳۰_۴۰ سال از زندگی او تصمیم گرفته بود؟ چرا باید به حرفِ کسی که نمی دانست کیست، دست توی ظاهر خدادادی اش می برد؟ چرا وقتی برای علم و اندیشه اش نگذاشته بود؟ چرا از زیبایی اش به جای خانه برای بیرون از خانه استفاده کرده بود؟ پس چرا برای زیبا کردنِ "روحش" کاری نکرده بود؟... 🪞دوباره در آینه به خودش نگاه کرد. او تمام زندگی اش را برای زیبایی گذاشته بود و حالا زیبایی از دستش رفته بود. راه توبه همیشه باز بود. اما با خودش گفت:... کاش این ۶۰ سال زندگی ام را کمی بیشتر صرف "زندگی کردن" می کردم! ✍دختران چادری ؟
تا اینجا همه مدالا رو مدیون امام رضا و امام حسینیم :)
سلام رفقا داشتم‌جدول‌📰حل‌‌مےکردم✍🏻، یکجا‌گیر‌کردم🧐 "حَلّٰال‌مشکلات‌است؛ سہ‌حرفی" پدرم👨🏻‍💼گفت: معلومہ‌، «پول💸» گفتم: نه،جور‌در‌نمیاد🤷🏻‍♂ مادرم🧕🏻گفت: پس‌بنویس «طلا💎» گفتم: نہ‌،‌بازم‌نمیشہ . .😕 تازه‌عروس👰🏻 مجلس‌گفت: «عشق❤️» گفتم : اینم‌نمیشہ😊 دامادمون🤵🏻گفت: «وام📨» گفتم : نہ . داداشم‌کہ‌تازه‌ازسربازی👮🏻‍♂آمده‌گفت: «کار👨🏻‍🔧» گفتم : نُچ🙄 مادربزرگم‌👵🏻گفت: ننه،بنویس«عُمْر» گفتم: نه، نمیخوره هرکسےدرمانِ💊💉دردِ‌خودش‌را‌میگفت، یقین‌داشتم‌درجواب‌این‌سؤال، ▪️پابرهنه‌میگوید «کفش👟» ▪️نابینا‌می‌گوید «نور☀️» ▪️ناشنوا‌میگوید «صدا🗣» ▪️لال‌میگوید «حرف💭» ▪️و . . . اما‌هیچ‌کدام‌جواب‌کاملےنبود :)💔! جواب«فَرَج»بودوماهنوزباورمان‌نشده: تا‌نیایی‌گِره‌ازکارِبشروانشود 😔✋🏼 اللهم‌؏ـجل‌لولیڪ‌الفرج❤
تلنگر گفتم: اگر در ڪربلا بودم تا پای جان برای حسین( ؏) تلاش میکردم ـ ـ ـ 🙂 گفت: یڪ حسین زنده داریم نامش مهدی (عج) است تا حالا برای او چه کرده ای؟ سڪوت ڪردم ـ ـ ـ😔] اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل لِوَلیِّڪ الفَرَج