eitaa logo
خانومانه ⭐
6.8هزار دنبال‌کننده
781 عکس
136 ویدیو
0 فایل
✾؛﷽✾ . خدایا هرآنچه خیر است 🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 خوش به حال من چون یکی رو دارم که میتونم بهش تکیه کنم یکی که خیلی دوسم دارم عشقم خداروشکر که تو زندگیمی خیلی دوست دارم😍😘💕❣️💕 🍃🍃🍃🌾💞💞 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 عشق جان دوست داشتنت بد جور به دلم مى چسبد تو يك اتفاق فوق العاده اى كه بودنت تا بى نهايت اوج عاشقيست 🍃🍃🍃🌾💞💞 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 می برمت. تا اون موقع هم به جای فضولی کردن» به خودت برس. باور کن خیلی وقتا بهتره آدم ندونه دور و برش چه خبره. من حاضرم هست و نیستم رو بدم تا فقط چند روز همه چی یادم بره. به همین خاطر توصیه می کنم اگه واقعاً هیچی یادت نمیاد ازش لذت بیر. بهت قول میدم به وقتش دوباره آَشوبی درست می کنی که حتی منم نتونم جمعش کنم. از وقتی مرخص شده بودم از وقتی که حتی برای دستشویی رفتن هم محتاج مادرم بودم از وقتی که از شدت درد نمی توانستم بخوابم از وقتی که با بازگشت به این خانه و مرور هر لحظه‌ی وقایع هی مردم و زنده شدم از همان لحظه تا همین الان هیچ وقت اینقدر دلم نگرفته بود. موی افتاده در چشمم را کنار زد. نفسش گونه ام را می سوزاند. - حق با توئه. من و تو هیچ وقت رابطه‌ی خوبی نداشتیم. می دونم از اين به بعدم نخواهیم داشت ولی تا وقتی که خوب بشی آتش بس اعلام می کنیم. جنگیدن با حریف مریض و زمین خورده که تو دستم اسیره هیچ لذتی واسه من نداره. منم مثل گرگ داستان کدو قلقله زن صبر می کنم چاق بشی چله بشی بعدا میام می خورمت. قبوله؟ شب از شدت درد بیدار شدم. حس می کردم با مته کاسه‌ی زانوهایم را سوراخ می کنند. درد تا مغز استخوانم می پیچید. دست زیر ساق پایم گذاشتم و از تخت پایین انداختمش. لیلا پیشم نمانده بود. می گفت از دستم عصبانیست که یاسر را به جانش انداخته ام. از برخورد خشن یاسر خیلی ترسیده بود اما در واقع به خاطر مادرش که حال و روز بهتری نسبت به من نداشت به ساختمان خودشان رفته بود. احساس می کردم جاذبه برعکس شده و تمام وزن کره‌ی زمین روی پاهای من افتاده. فراموش کردم که فراموش کرده ام. تنها یک چیز می توانست اين همه درد را آرام کند. تجربه اش را داشتم. آهسته در اتاق مادر را باز کردم و با ناله گفتم: - مامان؟ دستش را زیر صورتش گذاشته و دهانش نیمه باز مانده بود. در طی روز خیلی خسته می شد. با آن قلب مریضش از صبح که برمی خواست نمی نشست. جلوتر رفتم. صدایم لرزید. - مامان؟ این بار سریع چشم باز کرد و مرا که دید به سرعت نیم خیز شد. - ترنج؟ چیه مامان جون؟ - پاهام درد می کنه. من سن رشد دردناکی داشتم. اینقدر دردناک که هنوز یادم مانده. شب ها تمام صفحات رشدم به صدا در می آمدنده به خصوص مناطق انتهایی بدنم. از خواب می پریدم و به سراغ مادر می رفتم. کنارش دراز می کشیدم و او هم دست هایش را روی پاهایم می کشید. گرمای دستانش شفا بوده بدون مسکن آرام می شدم و همانجا خوابم می برد و حالا بعد از این همه سال دوباره به همین نقطه پناه آورده بودم. مادر هم به خاطر داشت. چون پتو را برایم کنار زد و گفت: - بیا اینجا مامانم. لنگان خودم را به تختش رساندم. زیر پتویش خزیدم و خودم را به دستش سپردم. موهایم را بوسید و دستش را روی زانوهایم گذاشت. - الان خوب میشی. این طوری ماساژش بدم خوبه؟ گریه ام شدیدتر شد. نه که درد بیشتر شود دلتنگی اضافه شده بود. بوی تنش به پرزهای بینی ام می چسبید و یادم می آورد که چطور مثل جوجه کبوتری گم شده بی سرپناه و دور از مادر مانده بودم. بوی تن هر مادری برای فرزندش منحصر به فرد است. از طریق همین بوست که از لحظه‌ی اول تولد مادر را می شناسیم و به او اعتماد می کنیم. این بو مخدر دارده آرامبخش دارده مسکن دارد و من همه را با هم از دست داده بودم. - برات کیسه آب گرم بیارم؟ قرصات رو خوردی؟ حالا که او فکر می کرد فراموشش کرده ام بگذار خودم هم فراموشی ام را باور کنم. دلتنگی فرصت دلخوری نمی داد. - نه همین جوری خوبه. دستان نوازشگرش .،یک لحظه هم توقف نمی کردند. هم استراحت روز را از او گرفته بودم و هم خواب شب را. اما مگر چاره‌ی دیگری هم داشتم؟ - شبی رو که می خواستی بیای دنیا و دردام شروع شد هیچ وقت یادم نمیره. خب کدوم مادریه که یادش بره؟ بابات یه مانتو تنم کرد و به سرعت جت رسوندم بیمارستان. داد می زدما. احساس می کردم افتادم تو یه هاون بزرگ و دارن استخونام رو می سابن. ولی وقتی بهم گفتن بند ناف دور گردنت پیچیده درد خودم یادم رفت. وقتی به این فکر می کردم که تو اون داخل بی دفاعی و نمی تونی نفس بکشی. تعریف می کرد که حواسم از درد پرت شود. - ماما سرم داد زد خانوم اگه زور نزنی بچه‌ت میمیره. فشار بده. من مطمئن بودم اگه زور بزنم میمیرم اما زور زدم تا تو نمیری. پیراهنش را به بینی ام نزدیک تر کردم. ادامه دارد ... 🍃🍃🍃🌾💞💞
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 دستای تو به قلبم زندگی می‌بخشه عشقِه من🔐🤍 🍃🍃🍃🌾💞💞 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
من بهارم که جهان از نفسم خندان است ‌
از خدا می‌خوام سال جدید زندگیت قشنگ بشه بشینی یه گوشه ی دنج به خوشبختیت نگاه کنی ‌
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 من به آغوش تو ❣ محتاج تر از ، نان شبم . .😍❤️‍🔥🍃💞💋
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 میشه گفت معجزه همون کسیه که وقتی کنارشب عالم و آدم رو از یاد میبری خواستم بگم: تو قشنگ ترین معجزه زندگی منی🥺💋 💞🍃
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 داروی دردم گر تویی...❣ ‌ ‌ ‌ ‌ در اوج بیماری خوشم 😍❤️‍🔥💞🍃✨ 💞🍃
‌ 💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 تو مال من باش...💋 اخمای تو بالاترین لذت دنیاست ای بهونه تمام لوس شدنای من، دوستت دارم (:😍❤️‍🔥💞🍃💋 💞
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 وقتی ازتون میپرسه "چیکار میکنی🍃 " مثل فریدون مشیری بهش بگو:❣ "به تو می اندیشم🍃 ای سَراپا هَمه خوبی"😍💞🍃❤️‍🔥💋 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💞
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 خوشا راهی‌ که‌ پایانش‌ تو باشی...😍❤️‍🔥💋🍃✨