eitaa logo
گفتمان ۲۰
661 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
13.8هزار ویدیو
330 فایل
اگر من بخواهم یک توصیه به شما بکنم، آن توصیه این خواهد بود که بصیرت خودتان را زیاد کنید؛ بلاهائى که بر ملتها وارد می­شود، در بسیارى از موارد بر اثر بى‌بصیرتى است. (امام خامنه‌ای) ارتباط با مدیر @Hasan_A_T
مشاهده در ایتا
دانلود
؛🌸﷽🌸 🕊برزخ تکریت ۱۴۳ خاطرات اسارت /حکیمی مزرعه‌نو 📌شهدای غریب(شهید رضایی)۵ عدنان شیشه را ‌شکسته و خرد می‌کند و بدن تاول زده شهید رضایی را در آن می‌غلتاند و با کابل بدن پاره پاره اش را نوازش می‌دهد. بر اساس شواهد موجود پیراهن را از تنش خارج می‌کنند یا پیراهنش را پاره می‌کنند. قبلا ذکر شد که در ابتدا اکثر دوستان از جمله ایشان لباس زیر در اختیار نداشتند. مشاهدات عینی دو نفر از عزیزان آزاده هنگام خروج پیکر نازنین شهید رضایی از حمام دلالت دارد که بالاتنه ایشان فاقد پوشش بوده است . حتی یکی از عزیزان اذعان می‌دارد هنگام خروج پیکرش از حمام ، شاهد جای ضربات کابل و چوب روی بدنش بوده است . در ادامه محلول آب و نمک را روی زخمهایش می‌ریزند و با کابل می‌‌زنند. یکی از دوستان مورد اعتماد با چشم خود دیده است که یکی از نگهبانها ظرفی (پارچ پلاستیکی) حاوی محلول آب و نمک را از اتاق نگهبانی به حمام منتقل نموده است. .... و او همچنان مقاومت می‌کند مقاومتش دژخیمان بعثی را در هم می‌شکند. در نهایت از اخذ اعتراف نا امید می‌شوند. سابقه داشت عدنان وقتی جوش می‌آورد وحشی می‌شد. کلا وقتی فردی زیر شکنجه فریاد می‌زد عصبانی می‌شدند. در اثر شدت شکنجه‌ها ، ناله‌‌های شهید رضایی به آسمان بلند می‌شود. نگهبان بعثی برای خاموش کردن صدای شهید ، صابون در دهانش می‌گذارد . صابونی بزرگ و بد بو ، به رنگ سبز که احتمالا مخصوص ارتش بود. آنروزها هنوز دمپایی یا پاپوش دیگری نداشتیم وگرنه نیازی به صابون نبود. بعدها که دمپایی آوردند در اینگونه موارد برای خفه کردن صدای بچه‌ها از دمپایی استفاده می‌کردند. وقتی کابل یا چوب به پشت انسان فرود می‌آید ناخودآگاه نفس انسان برای لحظه‌ای قطع می‌شود درست مثل زمانی که فردی مشت به سینه ما می‌زند. آقای حمید رضا توحیدی از آسایشگاه ۶ که به جرم پاسدار همزمان و دوشادوش شهید رضایی در راه روی حمام شکنجه می‌شود اذعان می‌دارد علاوه بر شکستن شیشه پنجره توسط عدنان نگهبانی بنام ولید شیشه مربایی که از آن به عنوان لیوان چای استفاده می‌کرده در کف راه رو می شکند. آقای توحیدی در ادامه به علت وارد آمدن ضربه به مهره تحتانی نخاع در حالی که صابون راه تفسش را محدود کرده بیهوش می‌شود و بعثی‌ها قبل از شهادت شهید رضایی وی را از معرکه خارج می‌کنند. ضربات کابل از یک طرف و قرار گرفتن صابون در دهان باعث می‌شود نفس شهید رضایی در سینه حبس شود . از طرفی تمام سطح بدنش خون مرده و زخمی و استخوانهایش در هم شکسته. نمی‌خواهند به این زودی‌ها خلاصش کنند. امدادگری از بچه‌های خودی را فرا می‌خوانند‌ تا اقدامات اولیه جهت احیاء و بازگرداندن تنفس انجام دهد ....ادامه دارد 🌏https://eitaa.com/joinchat/55247039C0acc77102f
؛🌸﷽🌸 🕊برزخ تکریت ۱۴۴ خاطرات اسارت /حکیمی مزرعه‌نو 📌 شهدای غریب(شهید رضایی)۶ پیکر نیمه جانش را از ساختمان حمام خارج و به فضای سیمانی جلوی حمام منتقل می‌کنند. امدادگر نبضش را می‌گیرد . چهار ــ پنج بار در دقیقه . لحظات آخر یکی دو بار نفس عمیق همراه با صدا خس خس شدید و سرانجام روحش به آسمان پر می‌کشد. در همان دقایقِ امداد رسانی ، عدنان یا علی آمریکایی یکی از نگهبانها را به بند سه محل اقامت شهید می‌فرستد تا چند نفر را همراه با یک تخته پتو احضار تا پس از بهبودی نسبیِ شهید رضایی فعلا او را به بند بازگردانند و در فرصتی دیگر وی را شکنجه نمایند. نگهبان بعثی به آسایشگاه هشت مراجعه و چهار نفر از بچه‌های هیکلی و قد بلند به همراه پتوی شخصی شهید فرا می‌خواند و به بند یک و دو منتقل می‌شوند. برادر آزاده آقای داوود اسکندری یکی از این چهار نفر است . 🖌چهار نفر با یک پتو پشت سرِهم از بند سه حرکت کردیم. حدودا در فاصله ده الی پانزده متری پیکر نیمه جان شهید رضایی متوقف شدیم. نشستیم سرهایمان پایین بود.* جرات سر بلند کردن نداشتیم. من نفر جلو بودم . زیر چشمی نگاه می کردم. صدای خِرخِر از گلویش شنیده می‌شد. کاری از امدادگر ساخته نبود نگهبانها مضطرب بودند. خیلی سر و صدا می‌کردند و به اطراف می‌دویدند. چون بدون هماهنگی مافوقشان او را کشته بودند. حدودا ده الی پانزده دقیقه ‌ای همانجا روی پا نشستیم . وقتی دیدند فایده‌ای ندارد و رضایی شهید شد ما را با همان حالت به آسایشگاه بازگرداندند. عصر همان روز یا فردایش وسایل شخصی‌اش شامل لباس و پتو و... تحویل گرفتند و بردند. ✔️ما در آسایشگاه سه از فاصله ده متری شاهد ماجرا بودیم هرچند دستور بود که حق سرک کشیدن نداریم ترسیم جو رعب و وحشتِ بوجود آمده حتی با نمایش فیلم و تصویر واقعی از این وقایع ناممکن است بنظر این حقیرمی‌توان گفت اسرای در بند که گاه و بی‌گاه صدای آه و ناله شهید رضایی و رضایی ها را در اسارت می‌شنیدند بیشتر از شهدای غریب اسارت در فشار و استرس بسر می‌بردند . ✔️پس از شهادت ، عدنان فریاد می‌زند و به سایر نگهبانها دستور می‌دهد که اعلام کنند همه اسرای بند یک و دو کف آسایشگاهها دراز بکشند . هیچ کس حق برخاستن ندارد صحبت کردن ممنوع ...ادامه دارد * نشستن در حالت آمار بدین شکل بود که روی پا می‌نشستی و سر در گریبان و دستها دور سر حلقه می‌شد ، طوری که فقط دیدن جلوی پای خود امکانپذیر بود. 🌏https://eitaa.com/joinchat/55247039C0acc77102f