فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک جمله داره میگه زندگی یعنی هنر تعامل باسختی ها
یکی از بچه های دبیرستان سال آخر با هم آشنا شدیم این آدم سرشار از امید و تلاش هنوز هم به من پیام میده و از فعالیت خودش میگه واقعااا لذت میبرم
و اینکه ما اصلاااا از لحاظ ظاهری شبیه هم نیستیم ولی اعتقادات و اخلاق و رفتارش عالیه
گوهَرشاد
یکی از بچه های دبیرستان سال آخر با هم آشنا شدیم این آدم سرشار از امید و تلاش هنوز هم به من پیام میده
و کسی که هر وقت کارش داشته باشم در اولین فرصت بهم پیام میده
بعد من به هم گروهی های دانشگاهم پیام میدم برای ارائه جوابم و نمیدن 😐😑
گوهَرشاد
کلماتی لابه لای سررسید
كه تو را ديد كه در حسرت ديدار دگر نيست ؟
آری آنجا كه عيان است چه حاجت به بيانم
عماد خراسانی_
گوهَرشاد
زندگی همین لحظهایه که شب هاش بلنده و من گلدوزی میکنم و نارنگی میخورم🪡🧵🍊
زندگی همین لحظه است که من پرتقال میخورم و امتحان میانترم آمار و میخونم:)
گوهَرشاد
حواسم نبود اتاق تاریک پشت میز نشستم دیدم وای بالاخره ماه از سمت پنجره اتاقم قابل دیدنه🥺
دلم که تنگ می شود نظر به ماه میکنم
درون ماه نیم، شب تو را نگاه میکنم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند روز پیش سالگرد شهادت شهید رسول خلیلی بود خیلی میخواستم بنویسم بزارم اینجا بمونه اون موقع نشد
گاهی وقتا
یک قاب عکس یک آویز تسبیح تمام خاطرات و به یادم میارن یک روزی نمیدونستم وقتی کتاب رفیق مثل رسول بخونم متوجه میشم که شهید روح الله قربانی و نوید صفری همه اینها با هم رفیق صمیمی بودن به این دوستی ها حسادت میکنم اینکه دلم میخواست منم یکی از آدم های کتاب باشم
الرفیق ثم الطریق
هم کلاسی دانشگاهم یک عاشقانه ی آرام نادر ابراهیمی رو میخونه کتابی که در روزهای سخت قرنطینه با صدای گرم پیام دهکردی زندگی کردم
و هنوز هم من آن قسمت مورد علاقه ام را در یاد داشت گوشی ام دارم
عسل مدتها مبهوت نگاه می کند و عاقبت می گوید: خدای من!خدای من! تو واقعا همه اینها را خوانده ای؟
-بیشترشان را
-پس تو...تو از پشت یک دیوار بلند کاغذی و مقوایی به زندگی نگاه کرده ای گیله مرد! از پشت یک دیوار تنومند. تو هیچ چیز را به همان شکلی که هست ندیده ای. خدای من چه عمری تلف کرده ای! چه عمری باطل کرده ای
-اینها پنجره است عسل،دیوار نیست. عصاره واقعیت است نه کاغذ و مقوا
-بشنو گیله مرد! بشنو و یادت باشد که من موشهای کتابخانه را اصلا دوست نمیدارم. تو هرگز به من به من نگفته بودی زیر کوهی از کتاب دست و پا می زنی. تو زندگی را خوانده ای، لمس نکرده ای. تو در طول و عرض خاک مقدس زندگی راه نرفته ای، فقط زندگی را ورق زده ای و بر زندگی حاشیه نوشتی. جنگل تو کاغذی ست، تفنگ تو کاغذی، اعتقاد تو به مردم، اعتقادی کاغذی و پارگی پذیر. تو عطرها را خوانده ای، دشتها را خوانده ای، نگاه ملتمس بچه ها را خوانده ای
کتاب عاشق نمی شود، آواز نمی خواند، پای نمی کوبد، به دریا نمی زند...
-آرام،آرام عسل! فقط مقدار فاصله، حد ارتفاع صدا را مشخص می کند. من و تو روبه روی همیم، بی فاصله
_سرت را قدری بیاور جلو تا باز هم آهسته تر بگویم: بهترین دوست انسان، انسان است نه کتاب. کتابها تا آن حد که رسمِ دوستی و انسانیت بیاموزند معتبرند، نه تا آن حد که مثل دریایی مُرده از کلمات مُرده، تو را غرق خود کنند و فروببرند
#یکعاشقانهآرام
قبل از خرید پارچه کلی دنبال ایده بودم و کلی طرح خوب پیدا کردم حالا هنوز هم مرددم و دنبال ایده