دقیقاً ساعتی پیش از غروب روز آخر بود
هوا ابری و تو بارانی و چشمان من تر بود
به جای دست من در دستهای تو تفنگی سرد
به جای دست تو در دست من سرمای آذر بود
به هم دستان خود را از خجالت میفشردم سخت
برای گفتن حرفی که از صبرم فراتر بود
اگر میگفتم آن را، ضامنِ بغضم رها میشد
و از طوفان ترکشهای آن قلب تو پرپر بود
نگفتم، سر به زیر انداختم آن روزها آخر
جداییها در اوج عاشقی رزق مقدر بود
صلاحت بود چشمانت به چشمی دل نبندد آه
نگاهم چکمههایت را به جای چشمت از بر بود
خطر کردم سرم را اندکی بالاتر آوردم
تراز تشنگی در چشمهای ما برابر بود
نگاهم کردی و در لحظهای بستی به رگبارم
دلم یک زخمی تنها و چشمانت دو لشکر بود
دلم لرزید لبخندی به لبهایم نشست و بعد
وداعت خندهام را بر لبانم کشت خنجر بود
دلم میخواست میگفتم بمان تا آخر هفته
قرار جشنمان جمعه شب میلاد حیدر بود
به من گفتی که بادمجان بم آفت ندارد که
ولی حرف نگاه خیس تو یک چیز دیگر بود
اذان گفتند گفتی راهی والفجر خواهی شد
اذان بود و از آن رو رمزمان الله اکبر بود
تو رفتی و اذان غمگینتر از هر روز أشهد گفت
حکایت همچنان باقی ولی پایان دفتر بود
پس از تو هر اذان شش بار با من از تو میگوید
تو حتی انتخاب رمزهایت نیز محشر بود
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
@goharshadqom
9.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مثل پیروزی نبردی سخت
مثل پایانِ خوبِ سالی بد
خستگیهای بیکسی در رفت
فاتحانه جناب عشق آمد
از اسیرانِ خود سوایم کرد
ریخت از ابتدا بنایم کرد
شاهبانوی قصههایم کرد
کارم افتاده دست کاربلد
وای از آن خندههای بانمکش
شیطنتهای ناب و بیکلکش
دلبریهای ریز و کمکمکش
کار من ساخته است صد در صد
تُپقش عمدی و فریبنده
مینشیند به دل همانندِ
لکنت بچههای یکدنده
بر سر «لم یلد ولم یولد»
من پر از های و هوی سرگردان
او پر از شور و شوق بیپایان
من شبیه شلوغی تهران
او شبیه شلوغی مشهد
حالِ قلبم که خوب مضطر شد
شب قدری دوا میسر شد
عاقبت حرف حرف مادر شد
گفته بود از علی بگیر مدد
ای تبِ گر گرفته در جانم
باز آتش بزن بسوزانم
من چه مرگم شده؟ نمیدانم
عشق! عقلم نمیدهد به تو قد
باز خندید قند من افتاد
چشمهای تو کار دستم داد
عشق! پیروزیات مبارک باد
دل ما را ببر به حبس ابد
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
@goharshadqom
رد شد از بیخ گوشتان تیری
که گذشت از گلوی کودک من
این فقط گوشهای از آن ترسی است
که چشیده است طفل کوچک من
چه شبی بود از آسمانِ خدا
خوشه خوشه ستاره میبارید
دیدم از کاخهای غصبیتان
به مُخَیّم پناه میآرید
خانهای که مرا از آن روزی
با تفنگ و لگد درآوردید
سرپناه شما نخواهد شد
دیدم از آن فرار میکردید
دل به کوتاه گنبدی بستید
غافل از گنبدی که دوّار است
آن شب از آسمان پیام آمد
دست بالای دست بسیار است
به ثریا اگر بیاویزید
مردمانی ز فارس میآیند
میکشانند ظلم را پایین
آسمان را به حق میارایند
میرسند اهل وعدهٔ صادق
لیسوءوا وجوهکم آری
راه وا کن لیدخلوا المسجد
تا که عهد خدا شود جاری
فادخلوا الباب سجداً مردم
که زمینِ مقدس است اینجا
باید اینک نماز آزادی
خواند در صحن مسجد الاقصی
بعد عمری به خانه برگشتم
روستامان چقدر پیر شده
بوی یافا چرا نمیآید؟
باغ زیتونمان کویر شده
مینشینم کنار باغچهمان
مثل ابر بهار میبارم
در همین خاک آبدیده به اشک
باز زیتون تازه میکارم
#انسیه_سادات_هاشمی
https://eitaa.com/folanipoem
@goharshadqom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این فِراق چقدر از طراوتم کم شد
چقدر بد شدهام.. خوب شد محرّم شد..
چقدر یکسره محتاج گریهام شب و روز
دوباره روضه بخوان بلکه اشک مرهم شد
و بست زخم عمیق گناههایم را
و آبِ ریخته بر آتش جهنم شد
و ریخت روی خطوط سیاه نامهی من
و جوهر همه سیئات در هم شد
و راه یافت همین اشکها به عمق دلم
و جا گرفت در این شورهزار و زمزم شد
مرا گذاشت به روی صراط عاشورا
و خود مسیر تو را قطره قطره پرچم شد
ز راه توبه مرا برد تا رضاً برضاك
سپس شهادت من هم قضای مبرم شد
که عیب نیست اگر آرزو به دل دارم
مگر نبود که گریه شفیعِ آدم شد؟
بجوش چشم من امشب که خاکِ دل تشنه است
و شکر کن که بساط عزا فراهم شد
هوای شرجی و پر بغضِ ظهر عاشورا
شبانه بر دلِ سردم نشست و شبنم شد
چقدر بر مژهام جای اشک خالی بود
چقدر خوب شدم، خوب شد محرّم شد
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
www.instagram.com/hossein_shalbaf
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زبان حال حضرت رباب (سلام الله علیها)
خبر رسیده به من ای فرشتههای خدا
سپردهاند علی اصغرِ مرا به شما
سپردهاند که از شیر دایههای بهشت
بنوشد و بشود مرهمش که «فیه شفاء»
نمیکند گلهای تُنگِ من که برگشته است
دوباره ماهیِ تشنه به خانهاش دریا
ولی ملائکه! من مادرم! دلی دارم
هنوز دلنگرانم برای آن لبها
هنوز دل نگرانم برای طفلی که
مرا گذاشته با گاهوارهاش تنها
بگو فرشته! که آرام و تخت خوابیده است
بگو که دست خدا تاب میدهد او را
شده است دست پدر، حال، حجر اسماعیل
بگو طواف کنندش فرشتهها به دعا
برای ذبح عظیمی که نذر حق کردیم
گرفتهایم چه شبها به گریهاش احیا
نخورده اصغر من بی وضوی من شیری
نداده بوسه به او جز به نام حق، بابا
برای اصغر من زمزمی بجوشانید
قسم به مروه شما را قسم به سعی و صفا
جواب گریهٔ او را خداپسند دهید
که تلخ داده جوابی به گریهاش دنیا
سفارش پسرم را نمیکنم دیگر
علی است زندگیام، جان او و جان شما
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
سری چرخاند مردی نیست حالا او خودش مرد است
زنی که داغهایش را به روی خود نیاورده است
به جای قاسم و عباس و اکبر روی محملها
نشاند اهل حرم را یک به یک بانو خودش تنها
نگاه آخرش آه از نگاه آخر زینب
ندارد پاسخی أمن یجیب المضطر زینب
کسی کو تا بپوشاند حریم قدسی او را
کسی کو تا رکاب او کند مردانه زانو را
به گودال است چشمش نا امید و تار و غرق اشک
شبیه چشم سقا لحظة برخورد تیر ومشک
تمام کربلا در یک نظر در چشم او حک شد
میان وسعت چشمان او دنیا چه کوچک شد
چه تصویری درون چشم زینب نقش می بندد
که هم از گریه لبریز است و هم مستانه می خندد
دو انگشت امام انگار قاب چشم های اوست
که لذت می برد مثل شهیدان از بلای دوست
که حتما دیده آنجا را که اهل کربلا دیدند
میان قتلگه خود را در آغوش خدا دیدند
و شاید دست عباس علی را دیده در محشر
کنار دست بابا می کند سقایی کوثر
و دیده اکبر از دست پیمبر جام میگیرد
و اصغر روی دست فاطمه آرام میگیرد
حسین اما نشسته گوشهای دست دعا دارد
به جای تکتکِ گریه کنانش ربنا دارد
عجب جایی نشسته با خدا از عشق می گوید
گمانم مثل ایوان نجف آنجا صفا دارد
به اهل روضههایش بر ملائک فخر میورزد
چنین دیوانگانی غیر بزم من کجا دارد؟
یکایک نامههای عاشقانش را که میخواند
به او لبیک می گوید، حسین است او، وفا دارد
میان نامهای پیش خدا هی اشک میریزد
برای کودکی از او تمنای شفا دارد
فرا میخواند از هر جای دنیا میهمانها را
برای اربعین از بس برات کربلا دارد
*
ندایی ساربان سر داد و زینب چشم بر هم زد
دوباره لشکر غم بر دلش یکباره پرچم زد
نگاهی سوی محمل ها نگاهی بر زمین دارد
به قدر کشتگان کربلا چین بر جبین دارد
اکر بگذارمت اینگونه در این دشت نامردم
برادر باز میگردم... برادر باز میگردم...
#انسیه_سادات_هاشمی
#سلامعلیقلبِصبورالزینب
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹بردباری🔹
با من بیا هرچند صبرش را نداری
یک جا مرا در راه تنها میگذاری
باشد بیا اما مپرس از رازهایم
با خضر باید سر کنی با بردباری
راهی شدم بین سکوت و باز دیدم
یک کاروان پشت سرم حرف است آری
لا سیف، لا دین، لا فتی و لا مروت
در بازگشت دورهٔ بی ذوالفقاری
گم میشود فریادهایم بین این شهر
مثل نفَسهای مسیحی بیحواری
از دستهای سردشان بیعت گرفتم
از سینههاشان وعدههای جاننثاری
سجاده را اما کشید از زیر پایم
یک روز، دستی از همین دستان یاری
هم بر دلم داغ وفا ماندهست از این قوم
هم دارم از آن روی پایم یادگاری
من صلح کردم، خوب میدانستم آنها
خود میگذارند اسم آن را سازگاری
وقتی خیال پستشان راحت شد از جنگ
گفتند دشمنشادمان کردی به خواری!
گفتم «چه برخیزم چه بنشینم امامم»
گفتند سیریم از احادیثِ شعاری!
در چشمهای خیرهات تردید پیداست
موسای بیطاقت! کماکان بیقراری
بشنو! ولی پایانِ دیدار من و توست
تأویل آن چیزی که صبرش را نداری
میرفت در تسخیر غاصب کشتی نوح
با رخنهٔ صلح من از نو گشت جاری
هذا فراق ـ ای آشنا ـ بینی و بینک
باید مرا با غربتم تنها گذاری
📝 #انسیه_سادات_هاشمی
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹اشک حسرت🔹
مردِ جوان دارد وصیت مینویسد
میگرید و ذکر مصیبت مینویسد
دنیا برای رحمت او جا ندارد
آه این غریب از رفع زحمت مینویسد
از شرح حال خود سخن میراند اما
انگار در توصیف غربت مینویسد
کاتب ندارد این امیر از بس که تنهاست
از درد خود در کنج خلوت مینویسد
غربت درِ این خانه را از پشت بستهست
مهمان ندارد؛ جای صحبت، مینویسد
خمس و زکات شیعیان را می شمارد
سهم فقیران را به دقت مینویسد
در چند خط میگوید از حج و ثوابش
این بند را با اشک حسرت مینویسد
پیش از نمازِ واپسینش رو به قبله
از خاطراتش چند رکعت مینویسد
زندان به زندان با نماز و روزه و عشق
دربان به دربان درسِ عبرت مینویسد
حتی برای خشم شیرانِ درنده
با چشمهایش از محبت مینویسد
بعد از شکایت از جفای این زمانه
در سر رسید فصل غیبت مینویسد ـ
من زود دارم میروم اما میایم
با احتیاط از رازِ رجعت مینویسد
مینوشد آب و یاد اجدادش میافتد
با رعشه از آزار شربت مینویسد
سر را به پای طفل گندمگون نهادهست
بر طالعش حکم امامت مینویسد
فردا خلیفه بر درِ این خانه با زهر
از مرگِ او جای شهادت مینویسد
بازارهای سامرا خاموش و گریان
بر در حدیثِ حفظِ حرمت مینویسد
با دستهای کوچکش یک طفلِ معصوم
نام پدر را روی تربت مینویسد
📝 #انسیه_سادات_هاشمی
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom