نامه ای به اقای رییس جمهور
سلام آقا سید، آقای رئیس جمهور. هفته ی پیش میخواستم این نامه را به شما بنویسم، اما مطمئن نبودم که به دستتان میرسد یا نه! اما حالا که مینویسم مطمئنم که خود خودتان از دستم میگیرید و میخوانید.بعد به مسئولان امر میگویید ترتیب اثر بدهند.
فقط راستش، دیگر یادم نیست چه میخواستم. آنقدر گریه کرده ام که یادم نمی آید چرا میخواستم نامه بنویسم.
اگر میدانستم اینطور میشود شاید هفته ی پیش نامه را مینوشتم و هرطور شده به دستتان میرساندم و در آن التماس میکردم آقاسید، نه من، نه هیچکدام از مردم هیچ نمیخواهیم، فقط نرو، برگرد.
هیچکداممان راضی نیستیم بروی در دهان معرکه که آسایش دنیای مارا فراهم کنی و جانت را به آتش بیاندازی.
نرو علمدار.
نشد. من حتی خیال هم برم نمیداشت تهدیدهایم به این و آن واقعی شود آقاسید. همین هفته پیش که قم بودید داشتم به کسی میگفتم اگر قدرش را ندانیم خدا اورا از ما میگیرد. کاش زبانم لال میشد. من کجا فکر میکردم بخواهم امروز سیاه بپوشم و هق هق، دلتنگی و دلسوختگی ام را زار بزنم.
انگار همین دیروز بود که رای آوردی و بال در آوردیم. ناباورانه به مادرم گفتم مامان! خادم الرضا رییس جمهورمونه ها! قلبم داره از خوشحالی میترکه
من چه میدانستم قرار است روز میلاد امام رضا ع، عزای سوختنت را برپا کنم.
از دیروز که خبر گم شدنتان را دادند، هر گمانه ای زده شد غیر امید، فقط تکذیبش کردم و دعا کردم.
به قرآن تفال زدم. آیه طوبی لهم و حسن مآب آمد!
گفتم خدایا بعدنش را نمیگویم...الان!الان...
آقا سید. پای درد دل مستضعفان چه دیده بودی و شنیده بودی که تاب ادامه دادن نداشتی؟ ببین! هرکه بی کس و کار تر و ندار تر است بیشتر عزایت را گرفته!
ببین اهل و عیالت را آقا سید! پا برهنه ها و گم شده ها و کم فروغ های این عالم برایت حجله به پا کرده اند.
یاد جدت امیرالمؤمنین بخیر! بچه یتیم ها با رفتنش یتیم شدند!
راستی وقتی مردم خواستند دوساعت بیشتر بمانی و ماندی، نترسیدی هوا بهم بریزد؟ نگفتی بخواهم اینطور برنامه هایم راجابه جا کنم همه چیز بهم میریزد؟ نگفتی حرف 4 نفر را بشنوم و نشنوم چه فرقی میکند؟ نگفتی یک نفر جای تو بماند؟ حواست کجا بود مرد؟ تو مگر رییس جمهور نبودی؟ تو از چشم های بی رمق پیر مردهای کوه های نزدیک مرز، تکه تکه آسمان میچیدی؟
از لابه لای پینه ی دست کارگرها و کشاورزها، روزی شهادت برمیداشتی؟
هوس پر کشیدن از خاکستر به سرت زده بود؟
چقدر شما پرنده ها ادای بی بال بودن در می آورید. طوری گرم خدمت به مردم بودی خیال برم داشته بود حالا حالا ها هستی تا غر قیمت سکه و دلار را بزنیم و منت بگذاریم که نامت را در برگه رای نوشته ایم!
...
آقا سید ابراهیم
مارا ببخش
مارا حلال کن...
من قبل ازین زیاد برایت خوانده بودم که جز خوبی از او ندیدم
ولی حلالم کن. حلالم کن که لایق ماندن و داشتنت نبودم... نبودیم!
ناسپاسی، حلال را بر بنی اسراییل حرام کرد اقا سید.
ماندنت بر ما حرام شد. شهادت حلالت اقا سید. نوش جانت. گوارای وجود...
اوقات فراغتت رسید
در آغوش علی بن موسی ع به یاد این مچاله شده های توی تاریکی کنج اتاق که برای غربت خودشان زار میزنند هم باش...
به امید دیدار...
برسد به دست شخص رییس جمهور
#ر_ابوترابی
@goharshadqom
برای آنکه دلم را به خنده آتش زد
با سرو روی خاکی آمده است
خون و خاکستر است بر مویش
کفشهایش گلیست، مندرس است
عرق خستگیست بر رویش
با عبا و قبای خاک آلود
روی عمامه اش غبار سپید
سر موعد رسیده تا پرواز
راه افتاده کاروان شهید
خادم کیست اینقدر خاکیست؟
به نظر اهل روستا باشد
از کجا آمده شهید شود؟
به گمانم که آشنا باشد...
دست هایش چقدر پر پینه ست
چشم هایش چقدر بی خواب است
بین پرواز، بال وا کرده ست؟
مهلتش نیست بسکه بی تاب است
چهره اش آشناست، لبخندش!
وسط صحن انقلاب انگار...
دیده بودم که پاک میکرد از
روی دیوار صحن گرد و غبار
چهره اش آشناست، باران نیست؟
که به قحطی روستا بارید؟
بیل زد باغ مستمندان را...؟
مثل خورشید روزشان خندید؟
خنده اش آشناست! اما نه
خنده اش بین کارها گم بود
گرچه جامانده در مه و باران
شانه اش خیس اشک مردم بود
سینه اش سوخته است. اما نه
داغ مردم به سینه اش مانده
اشک مستضعفین دو ساعت پیش
جگرش را عمیق سوزانده
زخم طعن و هزار زخم زبان
جای تا جای پیکرش دارد
چقدر وعده ی عمل کرده
بر ورق های دفترش دارد
چقدر میشناسمش انگار
هرچه او سوخته ست پر نور است
بنویسید در دل تاریخ
این تن یک رییس جمهور است...
به زمین خورده تا بلند شود
پرچم اقتدار محرومان
رفتی و سوز استخوان آمد...
سفرت خوش بهار محرومان
#ر_ابوترابی
@goharshadqom