به سختی، به سرما، به گرما میارزد
به آوارگی بین صحرا میارزد
اگر سر به راهِ طریق الحسینی
به دل کندن از دار دنیا میارزد
همین جا که امواج، دلشوره دارند
همین جا بزن دل به دریا میارزد
بدایت حسین(ع) و نهایت حسین(ع) است
چه با جمع باشی چه تنها، میارزد
به تاول بگو خوش نشستی به پایم!
که حتی به افتادن از پا میارزد
چه خونها که بر خاک جاری است بنگر!
که این جاده خالی مبادا! میارزد!
در این راه ِالا جمیلای زینب(س)
دو چشمم فدای تماشا! میارزد!
اگر خرج چیزی کنم عمر خود را
فقط کربلای معلی میارزد!
#زهرا_بشری_موحد
صفر ۱۴۴۴ هجری قمری
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom
#برای_دل_پدرم
بیش از همه پیش از همه آمد خطر کرد
مینهای نفس خویشتن را بیاثر کرد
سرنیزه اش آتش به جان دشمنان زد
هور و زمین و آسمان را شعله ور کرد
با شبنمای عاشقی، ظلمتشکن شد
بیسنگر و بیلشگر از معبر گذر کرد
تخریبچی راه شهادت را بلد بود
تا رد شود همسنگرش، تن را سپر کرد
بی هیچ ترسی دل به دریای جنون زد
بی هیچ ترسی خاک را زیر و زبر کرد
بیدست از میدان مین برگشت اما
با هر قنوتش بندگی را جلوه گر کرد
برگشت اما معبرش پایان ندارد
مردانگی را با وجودش معتبر کرد
با هر صدای انفجاری، موج برداشت
تخریب چی را خاطراتش خونجگر کرد
مردی که مثل کوه بود و خستگی را
بر شانههای محکم یک زن به در کرد
یک زن که حالا راوی این داستان است
یک زن که از شبهای تنهایی گذر کرد
یک زن که عمرش را به پای عاشقی ریخت
اجر شهادت داشت هرکاری اگر کرد
غم داشت اما معبرش سجادهاش بود
جای گلایه با دعا شب را سحر کرد
یک زن که از مردان دنیا، مردتر بود
حالا پسر را عاشق راه پدر کرد
راهی که مین بسیار دارد، وقت آن است
تخریبچیهای جوان را باخبر کرد
فریاد زد معبر مبادا بسته باشد!
گوش فلک را از صدای عشق کر کرد
فرزند این خاکی اگر، تخریبچی باش!
این خاک را خون شهیدان مثل زر کرد
سودی ندارد زنده بودن، بیشهادت
هرکس که بیرون آمد از معبر ضرر کرد
آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست
آنجا که مرد جنگ را اهل هنر کرد
راهی است راه عشق پایانی ندارد
با پا نه، با سر میتوان از آن گذر کرد
#زهرا_بشری_موحد
@eslimiii
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom
سیرم از دنیا که با تحقیر سیرم میکند
لقمه نانی میدهد، عمری اسیرم میکند
من ملک بودم که فردوس برین را دیدهام
آدمیزادی، گرفتار کویرم میکند
در به در، بی بادبان، با باد همسو میشوم
من گریزانم از او، او ناگزیرم میکند
طائری از گلشن قدسم که این آب و هوا
با پرستوهای دنیا هم مسیرم میکند
از تماشا میهراسم، چشم اما یار نیست
از خودم میترسم اما دل، دلیرم می کند
دل، همین سنگی که دلتنگی به بار آورده است
دل، همین سیبی که فرمان ناپذیرم میکند
میکشد بیرون مرا از خلوتِ خلدِ برین
در شلوغیهای دنیا گوشهگیرم میکند
سیرم از دنیا ولی دنیای سیری ناپذیر
تا که میبیند گلوگیرم، حقیرم میکند
روزی از این روزها، دل میکنم از زندگی
روزی از این روزها هر روز پیرم میکند
#زهرا_بشری_موحد
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom
شاعر: زهرا بشری موحد
یکی از صحن انقلاب آمد، رفت مهمانسرا غذا بخورد
یک کبوتر که فیش دستش نیست، آمده در حرم هوا بخورد
قصر ما صحن قدس و آزادی است، نه از این قصرهای درویشی!
بگذارید هرکه می خواهد، فیش ها را دوتا دوتا بخورد
یا امام غریب! می دانی! تو خودت مکه ی فقیرانی!
فقر یعنی کسی تمامی عمر، حسرت مشهد تو را بخورد
مرهم آورده ای، غم آوردیم! یا سریع الرضا، کم آوردیم!
هیچ کس نیست بین آقایان، که به جز تو به درد ما بخورد
بگذریم از گلایه ها دیگر، شده حالم کنار تو بهتر
باید این زائرت نباتش را، با کمی نیت شفا بخورد
#زهرا_بشری_موحد
~محفل شعر بانوان قم🌹گوهرشاد~
@goharshadqom