بسم الله الرحمن الرحیم.
از زبان یک مادر فلسطینی
هم می زدم در دیگ نذری
تا خاطرات روشنم را
میرفت از پای اجاقم
دود غلیظی تا ثریا
هی اشک...سرفه...بعد ازآن اشک
می بست راه خنده ام را
هی اشک.. موشک .. اشک ..سرفه
سوزانده این آتش دلم را
آن شب خودم را در خیابان
گم کرده بودم پشتِ دیوار
سایه.. صدا.. وحشت.. تمنا..
می خورد از من مشت دیوار
از آسمان آتش که میریخت
حق زمین می سوخت اینجا
هی آجر آجر خانه خانه
هی قطره قطره حق دریا
ماهی.. قناری.. شاپرک.. گل..
اینجا همه بی تاب هستند
کور و کر و لال است دنیا
گویا همه در خواب هستند
رشته.. نمک.. قدری محبت
با ذکرهایی آسمانی
میریختم در دیگ نذری
با اشکهایی لن ترانی
من نذر کردم تا بمانم
با بچههای سرزمینم
یا جشن پیروزی بگیرم
یا پای این پرچم بمیرم
#س_غلامرضاپور
#قدس
@goharshadqom