eitaa logo
گُلابَتون
3.2هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
911 ویدیو
37 فایل
اینجا پاتوقِ مجازیِ ماست🏡📱 حسینیه انقلاب اسلامی دختران قم🇮🇷 اولین مجموعه‌ی فرهنگی_تربیتیِ مردمی و خودجوش و کاملا دخترانه در کل کشور...✌️🏻 ما عادت داریم اولین و جذاب‌ترین کارهای بزرگ و دخترونه رو تو کل شهر برپا کنیم😊 💌 ارتباط با ما: @hs_qom94
مشاهده در ایتا
دانلود
📸| ✍️🏼| روایت مصور و مکتوب از هیئت نوجوانان، در ایام ماه صفر ۱۴۴۶🍃 ساده اما باب میلِ مهمان ارباب! سفیدیِ نانِ لقمه‌های نذری، در کنار ربان‌های مشکی رنگِ پاپیون شده، دو چندان شده بود! نان و پنیر و سبزی بود اما، نوکرها، عشق هم قاطی‌اش ریخته بودند.💖 برای همین عطرش با تمام نان و پنیرهای معمولی، تفاوت داشت. حلوای تیره رنگ و شکلاتی، میان نان بستنی‌های تُرد، همان بود که می‌توانست خوراکیِ باب میل مهمانان‌مان باشد. سلیقه به خرج دادیم و تزئین و بسته‌بندی‌اش کردیم. دوست داشتیم چشم مهمانان را هم نوازش دهد.😌✨️ شربت خُنک، خرما و چای عراقی هم با ظرافت و سلیقه، آماده شده بود. ادامه دارد... 3️⃣ 🖤@golabbaton95
📸| ✍️🏼| روایت مصور و مکتوب از هیئت نوجوانان، در ایام ماه صفر ۱۴۴۶🍃 صحنه‌ای که بر دلتنگی‌هایم می‌افزود. درست مقابلش بودم. سرم را که بالا می‌آوردم، تلاقی چشمانم با آن دیدنی بود. تابلویی که روی آن نوشته شده بود "هلابیکم یا زوار الحسین". اگر بگویم بیش از بیست بار این جمله را خواندم، کم گفتم. جان داشت. قلبم را لمس می‌کرد. با من حرف می‌زد. خصوصا کلمه‌ی ''زوار الحسین''!❤️ به زوار الحسین که می‌رسیدم، ناخود‌آگاه چند ثانیه‌ای حجمه‌ی عظیمی از افکار به سراغم می‌آمد. یعنی من هم هستم؟ من هم امسال زائرت هستم آقا؟ و دوباره از سر می‌گرفتم خواندن را: هلابیکم یا زوار الحسین هلابیکم یا زوار الحسین.. با خواندن این جمله تمام خاطراتم از جلوی چشمانم گذر می‌کرد. دلم نمی‌خواهد ذره‌ای به نرفتن فکر کنم. به جاماندن...💔 می‌گویند کسی که دلش آنجاست جامانده نیست! اما مگر دل من این حرف ها سرش می‌شود؟! دل من خستگی راه را میخواست. نفس زدن در راه وصال را طلب می‌کرد. دل من نوازشِ آفتابِ سوزانِ عراق را می‌خواست. چشمان من آن لحظه‌ی نابِ تلاقیِ با ضریحش را می‌طلبید. من یک سال بی‌صبرانه منتظر آغوش امنِ ضریحت هستم! نمی‌توانم بمانم، یعنی نمی‌گذاری بمانم، اینطور نیست؟!🥲💔 پایان. 4️⃣ 🖤@golabbaton95
🖤 ✨️ همه چیز عجیب بود! گرما شلاق‌وار به صورت میزد. قدم قدم قدم... بوی خاک... لیوان آب خنک... چای‌های غلیظِ شیرین... نوزاد‌ها و سه ساله‌ها... زن‌ها و مردها... آدم‌هایی با طرز فکر مختلف ولی با ظاهری یک‌رنگ و مشابه. آدم‌هایی با رفتار مهربانانه، به قولی: هوایِ باغِ محبت، به غایتی گرم است... آدم‌هایی با یک مسیر، با یک هدف، اما با عالمی متفاوت تر از دیروز، از یک ساعت قبل، از یک دقیقه قبل از مسیر! مسیری پُر از عشق. مسیرِ رسیدنِ مجنون به معشوق! از کِی عاشقی؟ از امروز از دیروز از پارسال نه نه نه... از زمانی خیلی خیلی دورتر... از جایی که یادم نمی‌آید: من غم و مهرِ حسین (ع) با شیر از مادر گرفتم..❤️ ✍️🏼: از خادم واحد مکتوبات حسینیه انقلاب اسلامی دختران 🖤@golabbaton95
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 ولی‌ امام‌حسین‌ خیلی‌ خوب‌ میدونه، تک‌وتنها بودن‌ یعنی‌چی ؛ پس‌ باخیالِ‌ راحت‌ صداش‌ بزن!(:♥️✨️ 🖤@golabbaton95
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 ✨️ من هم شبیه او جا ماندم! بی‌تاب و نگران بودم. خودم را به در و دیوار زدم تا بشود. چه قدر تلاش کردم. دل توی دلم نبود که با شنیدن صدای تلفن به خودم آمدم. به سرعت رفتم و تلفن را جواب دادم. ولی انقدر خبر کوتاه و دور از انتظارم بود که انگار یک پارچ آب یخ روی تنم خالی کرده باشند، خشکم زد! گوشی را قطع کردم و به غروب خورشید نگاه کردم که همه‌ی امیدم را با خودش برده بود. از پشت پنجره به آسمان نگاه می‌کردم و می‌گفتم چرا؟ چرا من...؟💔 همه دوستانم بار سفر بسته بودند، راهی جاده‌ی عشق بودند و من جا مانده‌ی جمع آن‌ها بودم.😔 دستان لرزانم که خیس از باران چشمانم بود را در هم فشردم. تماشای آسمان و غروب دلگیرش زمان را از یادم برده بود و ساعت‌ها گذشته بود. سکوتِ خانه و صدای تیک تاکِ ضعیف ساعت را در تاریکی شب می‌شد حس کرد. همه در خانه خواب بودند اما من بی‌خواب شده بودم. برای اینکه کسی را از حال دلم با خبر نکنم، خودم را به خواب زدم.💔 ادامه دارد... 1️⃣ 🖤@golabbaton95
ادامه... نمی‌دانم چه شد که یک‌باره صدای مداحی به گوشم خورد. بلافاصله خودم را وسط جمعیتی بزرگ دیدم که مثل دریا خروشان بود.🌊 همه در چهره‌شان خستگی و تشنگی موج می‌زد اما با‌ شوق و حرارت قدم برمی‌داشتند تا به کعبه‌ی عشق برسند. با چشم‌های خودم دیدم که عشق حسین (ع) چگونه زبانه می‌کشید و شعله‌ورتر می‌شد.💖 دیدم که چگونه آدم‌هایی از من عاشق‌تر هستند و این غمِ شیرین را با تمام وجود حس و لمس می‌کنند. صدای اذان صبح مسجد محل را شنیدم و از خواب پریدم. دور و برم را که نگاه کردم، فهمیدم در خانه هستم و همه‌ی این‌ها خواب بوده💔. از آن ماجرا سه سال است که می‌گذرد و من امسال هم شبیه سه ساله‌ی شام شدم...😭 ✍️🏼: از خادم واحد مکتوبات حسینیه انقلاب اسلامی دختران پ‌ن: مادر سهمِ بچه‌ی نیومده رو کنار می‌ذاره.. بیشتر از سهمش هم کنار می‌ذاره..🥲💔 2️⃣ 🖤@golabbaton95
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ؟❤️ تَنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود، به هر که هر چه دلش خواست داد، حتی سَر...💔 بِدَمِ الْمَظلوم، عجل فرجه...🤲🏼💚 🖤@golabbaton95
هدایت شده از KHAMENEI.IR
✏️ رهبر انقلاب: راه حسین علیه‌السّلام، در کشور ما و میان ملت ما، در طول چند قرن، هرگز مسدود نشد.۱۳۷۵/۲/۲۶ 🏴 💻 farsi.khamenei.ir