#دلنوشته؛؛؛
خدایا ما را به غصههای معمولیمان برگردان، به قسطهای عقب افتاده، امتحانات پایان ترم، ترافیڪهای طولانی، خیابانهای شلوغ، دغدغههای زیاد، هدفهای سخت، خستگیهای مفرط... به همان روزها ڪه همدیگر را قضاوت میڪردیم و به قضاوتهای هم توجهی نمیڪردیم! به همان روزها ڪه دنیا هنوز اینقدر آلوده نبود، ڪه آلوده بود و حاد نبود، ڪه آلوده بود و از آلودگیاش نمیمردیم. ڪه دلواپس حالِ عزیزانمان بودیم، نه جانشان!
ما را برگردان به روزهایی ڪه سلامتی اینقدر گریزپا نبود، ڪه میشد لابهلای همین مشڪلات و دغدغههای ریز و درشت، با خیالی آسوده فنجانی برداشت، چایی ریخت، ڪنار پنجرهای ایستاد و در ڪمال اطمینان و آرامش، نفسی عمیق ڪشید. ڪه میشد ڪسی را به آغوش ڪشید و آرام شد، میشد دستان ڪسی را گرفت و بدون هراس، تمام شهر را قدم زد و غصهها و دردها را فراموش ڪرد.
دلمان لڪ زده برای یڪ آغوش، یڪ لبخند، یڪ خیال تخت...
دلمان لڪ زده برای یڪ زندگی آرام و معمولی...
خدایا در آغوشمان بگیر ڪه خستهایم،
خودت حال زمین را خوب ڪن.
@golbarg_ezdevaj
#دلنوشته؛؛؛
خدایا ما را به غصههای معمولیمان برگردان، به قسطهای عقب افتاده، امتحانات پایان ترم، ترافیڪهای طولانی، خیابانهای شلوغ، دغدغههای زیاد، هدفهای سخت، خستگیهای مفرط... به همان روزها ڪه همدیگر را قضاوت میڪردیم و به قضاوتهای هم توجهی نمیڪردیم! به همان روزها ڪه دنیا هنوز اینقدر آلوده نبود، ڪه آلوده بود و حاد نبود، ڪه آلوده بود و از آلودگیاش نمیمردیم. ڪه دلواپس حالِ عزیزانمان بودیم، نه جانشان!
ما را برگردان به روزهایی ڪه سلامتی اینقدر گریزپا نبود، ڪه میشد لابهلای همین مشڪلات و دغدغههای ریز و درشت، با خیالی آسوده فنجانی برداشت، چایی ریخت، ڪنار پنجرهای ایستاد و در ڪمال اطمینان و آرامش، نفسی عمیق ڪشید. ڪه میشد ڪسی را به آغوش ڪشید و آرام شد، میشد دستان ڪسی را گرفت و بدون هراس، تمام شهر را قدم زد و غصهها و دردها را فراموش ڪرد.
دلمان لڪ زده برای یڪ آغوش، یڪ لبخند، یڪ خیال تخت...
دلمان لڪ زده برای یڪ زندگی آرام و معمولی...
خدایا در آغوشمان بگیر ڪه خستهایم،
خودت حال زمین را خوب ڪن.
@golbarg_ezdevaj