eitaa logo
گلبرگ ازدواج
7.5هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
810 ویدیو
16 فایل
🌸همراهان گرامی این کانال صرفاًجنبه آموزشی درزمینه ازدواج مراحل قبل وبعدش رادارد لطفادرخواست هایی مبنی معرفی مورد برای ازدواج و نظایر آن را نفرمایید ارتباط با مدیریت: @basirat71 جهت مشاوره و راهنمایی: @z_s_zahedi تعرفه و رزرو تبلیغات: @Tabligh_monaseb
مشاهده در ایتا
دانلود
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_سی_وسوم 💠 نفس های ثانیه ای ایوب جزئی از زندگیمان شده
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ 🌵دوست نداشت کسی جز من کنارش باشد. مادرش هم خیلی اصرار داشت اما ایوب قبول نکرد. وقتی خانه بود کنار رختخواب و بساط چایش، همیشه کتاب بود. از هر موضوعی،کتاب می خواند. یک کتاب دو هزار صفحه ای به دستش رسیده بود که از سر شب یک لحظه ام آن را زمین نگذاشته بود. گفتم: + دیر وقت است نمیخوابی؟ سرش را بالا انداخت + مگر دنبالت کرده اند؟ _ باید این را تا صبح تمام کنم. صبح که بیدار شدم، تمامش کرده بود. با چوب کبریت پلک هایش را از هم باز نگه داشته بود. تا دوساعت بعد هنوز جای دوتا فرورفتگی کوچک، بالا و پایین چشم هایش باقی مانده بود 🌺 با همین اراده اش دوباره کنکور شرکت کرد. آن روزها در دانشگاه آزاد تبریز زبان انگلیسی می خواند. گفتم: + تو استعدادش را داری که دانشگاه دولتی قبول شوی. ایوب دوباره کنکور داد کارنامه قبولیش که آمد برای زهرا پستش کردم. او برای ایوب انتخاب رشته کرد. ایوب زنگ زد تهران... _ چه خبر از انتخاب رشته م؟ + تو کاری نداشته باش داداش ایوب، طوری زده ام که تهران قبول شی. واقعا هم قبول شد. 🌹مدیریت دولتی دانشگاه تهران بالاخره چند سال خانه به دوشی و رفت و آمد بین تهران و تبریز تمام شد. برای درس ایوب آمدیم تهران. ایوب مهمان خیلی دوست داشت. در خانه ما هم به روی دوست و غریبه باز بود. دوستان و فامیل برای دیدن ایوب آمده بودند. ایوب با هیجان از خاطراتش می گفت. مهمانها به او نگاه می کردند و او مثل همیشه فقط به من... 🐚 قبلا هم بارها به او گفته بودم چقدر از این کارش معذب می شوم و احساس می کنم با این کارش به باقی مهمان ها بی احترامی می کند. چند بار جابه جا شدم، فایده نداشت. آخر سر با چشم و ابرو به او اشاره کردم. منظورم را متوجه شد. یک دور به همه نگاه کرد و باز رو کرد به من 🍄 از خجالت سرخ شدم. بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه دوست داشت مخاطب همه حرف هایش من باشم.😍 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈با ما همراه باشید.... هر روز ، ساعت 15 🌷 @golbarg_ezdevaj
۱۱ خرداد ۱۴۰۰
دوستیِ قبل از ازدواج ممنوع⛔️ ❣ازدواج در سرنوشت انسان نقش بسیار مؤثری دارد که بهترین راه خوشبخت شدن در این عرصه، رسیدن به همسر خوب از راه "اصولی ازدواج" است نه روابط نادرست! 💞💞💞 @golbarg_ezdevaj
۱۱ خرداد ۱۴۰۰
🌹"نامزدی" با همه شیرینی اش، دوران پرتنشی است. و اگر شما روش سازنده ای برای مقابله با تعارضهایتان به کار نبرید، ممکن است به سرعت از یکدیگر فاصله بگیرید. و عطای این ازدواج را به لقایش ببخشید. اگر تعارض حل نشود، به رشد خود ادامه می دهد و کم کم رابطه را از هم می پاشد. 🆔 @golbarg_ezdevaj
۱۱ خرداد ۱۴۰۰
🌷رفتارها و گفتارهای خطا و اخلاق بد خانواده همسر نباید بر دوش همسر گذاشته شود و او را مقصر دانست و مؤاخذه کرد. همچنین نباید به صرف تقصیرات خانواده او، کانون گرم خانواده را متلاشی کرد. @golbarg_ezdevaj
۱۱ خرداد ۱۴۰۰
👇👇 برخي از والدين، هنگام ازدواج جوانان به همه مشكلات «اقتصادي، شغل، مسكن، سربازي و...» فرزندشان فكر مي‌كنند مگر به خود مشكل مجرد بودن!!! 👈 يعني نمي‌دانند كه نياز عاطفي و جنسی دو نياز بسيار اساسي است كه اگر ارضا نشود پشت سد خودشان، سِيلی از مشكلات مانند: روابط و دوستي‌هاي نامشروع، پرخاشگری، وابستگی عشقی مرضي، اعتياد و...به همراه دارد. 👈 مردي كه براي فرزندش تصميم مي‌گيرد كه الان نبايد ازدواج كني؛ دقيقاً مثل اين است كه به او بگويد تو گرسنه هستي نبايد تا وقتي من نگفته‌ام غذا بخوري چون تو هنوز متوجه نيستي من وقت خوردن را مي‌گويم. اين يعني «ميل خود» را «حق» دانستن. ✅ برخي از اين والدين مي‌گويند: زوج‌هاي زيادي را ديده‌ايم كه به دليل نداشتن شغل مناسب كارشان به طلاق كشيده‌شده است و ما مي‌گوييم: ما هم مجردان زيادي را ديده‌ايم كه با داشتن شغل و وضع مالي خوب آلوده به مواد، و...شده اند و آرامش رواني ندارند. بنابراین نباید منتظر ماند تا همه چیز در حد کمال شود و ازدواج کرد چون نقص‌های دیگری سبز می شود. 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃 @golbarg_ezdevaj
۱۱ خرداد ۱۴۰۰
🌹خوشبختی بیرون از شما نیست 💟در قلب شماست 🌺 در احساس شماست ✨و شما خالق این هستید 🆔 @golbarg_ezdevaj
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
❤️ بسم رب الشهدا ❤ 🌸 روز به دنیا آمدن فرزند سوممان، ایوب امتحان داشت، این بار کنارم بود. خودش من را بیمارستان رساند و بعد رفت سر جلسه ی امتحان. وقتی برگشت محمد حسن به دنیا آمده بود. حسن، اسم برادر شهید ایوب بود. 💕 چند وقتی بود توی شرکت پایانه های کل کشور، کاری گرفته بود. هر بار می آمد خانه، یا دستش گل و شیرینی بود یا چیزی که شنیده بود برای مادر و فرزند خوب است مثل جگر. برایم جگر به سیخ می کشید و لای نان می گذاشت. لقمه ها را توی هوا می چرخاند و با شیطنت می خندید.😊 تا لقمه به دستم برسد. می گفت: "خانم یک وقت فکر نکنی این ها را برای تو درست کردم، نخیر همه اش برای بچه است.. 🌼 به تلفن های وقت و بی وقتش از سر کار عادت کرده بودم. حال تک تک مارا می پرسید. هرجا که بود، سر ظهر و برای نهار خودش را میرساند خانه. صدای بی وقت موتورش هم یعنی دلش تنگ شده و حضوری آمده حالمان را بپرسد. 🍀 وقتی از پله ها بالا می آمد، اگر خانم نصیری، همسایه مان توی راهرو بود نصف خبرهای خودش و محل کارش را برای او می گفت. به بالا که می رسید من می دانستم درباره ی چه اتفاقاتی از او سوال کنم. 💠 دم در می ایستاد و لیوان آبی می خورد و می رفت می گفتم: + "تو که نمیتوانی یک ساعت دل بکنی، اصلا نرو سر کار" شب ها که برمی گشت، کفشش را در می آورد و همان جلوی در با بچه ها سرو کله میزد. 🌷 لم میداد کنار دیوار و پشت سر هم می گفت که چای و آب می خواهد. لیوان لیوان چای می خورد. برای همین فلاسک گذاشته بودم تا هر وقت اراده کند، چای حاضر باشد. می گفت: "دلم می خواهد تو آب دستم بدهی. از دست تو مزه ی دیگری می دهد. می خندیدم: + "چرا؟مگر دستم را توی آن آب میشویم؟ ☺️😘 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈با ما همراه باشید.... هر روز ، ساعت 15 @golbarg_ezdevaj
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
❣همسرانه به گفته‌ی روانشناسان، شادترين زوج های جهان، ماهرترين افراد در "فراموش كردن نقاط ضعف همديگر" هستند... اين كار نياز به بلوغ و پختگی فراوانی دارد. 💟 @golbarg_ezdevaj
۱۳ خرداد ۱۴۰۰
گلبرگ ازدواج
❤️ بسم رب الشهدا ❤ #شهید_ایوب_بلندی #قسمت_سی_وپنجم 🌸 روز به دنیا آمدن فرزند سوممان، ایوب امتحان
❤️ بسم رب الشهدا ❤️ 🍄از وقتی محمد حسن راه افتاده بود کارم زیادتر شده بود. دنبال هم می کردند و اسباب بازی هایشان را زیر دست و پا می ریختند. آشغال ها را توی سطل ریختم. ایوب آمد کنار دیوار ایستاد. سرم را بلند کردم. اخم کرده بود گفتم: "چی شده؟" گفت: "تو دیگر به من نمیرسی...اصلا فراموشم کرده ای.... + منظورت چیست؟ _ من را نگاه کن. قبلا خودت سر و صورتم را صفا می دادی. مو و ریشش بلند شده بود. 🌹روی موهای نامرتب خودم دست کشیدم + "خیلی پر توقع شده ای، قبلا این سه تا وروجک نبودند. حالا تو باید بیایی و موهای من را مرتب کنی. 😍 دلم پر بود. چند روز پیش هم سر دستکاری کردن دوز قرص هایش بحثمان شده بود. سرخود دردش که زیاد می شد، تعداد قرص هارا کم و زیاد می کرد. 🌺 بعد از چند وقت هم درد نسبت به مسکن ها مقاومت می کرد و بدنش به دارو ها جواب نمی داد. از خانه رفتم بیرون. دوست نداشتم به قهر بروم خانه آقاجون. می دانستم یکی دو ساعت بیرون از خانه باشم، آرام می شوم. رفتم خانه عمه، در را که باز کرد، اخم هایش را فوری توی هم کرد. "شماها چرا مثل لشکر شکست خورده، جدا جدا می آیید؟ منظورش را نفهمیدم. پشت سرش رفتم تو 🌼 صدای عمه با سر و صدای محمد حسین و هدی و محمد حسن یکی شد. "ایوب و بچه ها آژانس گرفتند، آمدند اینجا بالای پله را نگاه کردم ایوب ایستاده بود. + توی خانه عمه من چه کار می کنی؟ با قیافه حق به جانب گفت: _ "اولا عمه ی تو نیست و ...ثانیا تو اینجا چه کار می کنی؟ تو که رفته بودی قهر؟ 😐 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👈با ما همراه باشید.... هر روز ، ساعت 15 🌷 @golbarg_ezdevaj
۱۳ خرداد ۱۴۰۰
‍ ‍ 🌺 🌱 پاسداری از ازدواج، انفرادی نیست! 🌼 دختر و پسر باید سعی کنند پیوند را پاسداری کنند. وظیفه‌ی آنها هم این نیست که بگوییم هر کاری یکی از آنها کرد، دیگری تحمل کند. نه، باید هر دو به هم کمک کنند تا این پاسداری صورت گیرد. 🌺 نمی‌شود بگوییم شوهر سهم بیشتری دارد یا زن سهم بیشتری دارد، نه، هر دو در حفظ این بنیان و در حفظ این اجتماع دو نفره، که بعدها به تدریج زیاد می‌شود، نقش دارند. @golbarg_ezdevaj
۱۴ خرداد ۱۴۰۰
💠نامه عاشقانه و جالب امام خمینی به همسرش📜 _________________________ 😍 (س) در سال 1308 در 27 سالگی با خانم خدیجه ثقفی معروف به قدس ایران (1388-1292) فرزند آیت الله حاج میرزا محمد ثقفی کردند. 💐 آنگونه که از خاطرات خانم ثقفی و سایر اعضای خانواده امام بر می آید این ازدواج، ای را در پی داشت و امام خمینی در جایگاه یک روحانی بلندپایه و مبارز سیاسی در زندگی شخصی اش با عشق و احترام ویژه ای به پیمان اش با خانم ثقفی وفادار ماند. امام خمینی در سال 1312 عازم سفر حج شد و در بین راه نامه عاشقانه ای برای همسرش نوشته است که تصویر دیگری از بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را مقابل چشم مخاطب قرار می دهد. متن کامل این نامه را در ادامه می خوانید: " 🌹 تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در این مدت که مبتلاى به جدایى از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ‏] من با هر شدتى باشد می‌‏گذرد ولى بحمدالله تا کنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیباى بیروت هستم؛ حقیقتاً جاى شما خالى است فقط براى تماشاى شهر و دریا خیلى منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالى به دل بچسبد. 💞 در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتى هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتى فردا حرکت می‌‏کند ولى ماها که قدرى دیر رسیدیم، باید منتظر کشتى دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدرى نگران هستیم ولى از حیث مزاج بحمدالله به سلامت، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم تر و بهتر است. خیلى سفر خوبى است جاى شما خیلى خیلى خالیست. دلم براى پسرت سید (مصطفی) قدرى تنگ شده است. امید است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خداى متعال باشند اگر به آقا (پدر همسر امام) و خانم‏ها‌(مادر و مادر بزرگ همسر امام) کاغذى نوشتید سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایب الزیاره هستم. 💝 به خانم شمس آفاق (خواهر همسر امام) سلام برسانید و به توسط ایشان به آقاى دکتر (علوی) سلام برسانید. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانید. صفحه مقابل را به آقاى شیخ عبد‌الحسین بگویید برسانند. ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت؛ روح اللَّه. " 📚 صحیفه امام، ج‏1، ص: 2 زمان: فروردین 1312/ذى القعده 1351. مکان: لبنان، بیروت. مخاطب: ثقفى، خدیجه. _________________________ 🆔 @golbarg_ezdevaj
۱۴ خرداد ۱۴۰۰
گلبرگ ازدواج
💠نامه عاشقانه و جالب امام خمینی به همسرش📜 _________________________ 😍 #امام_خمینی (س) در سال 1308 د
📨 نامه عاشقانه و جالب امام خمینی به همسرش📜 لطفا بخونید و منتشر کنید ___ سالروز ارتحال ملکوتی حضرت امام خمینی(ره) تسلیت باد. @golbarg_ezdevaj
۱۴ خرداد ۱۴۰۰