📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان استان مرکزی
🎁هدیه
دوره های آموزشی کمک های اولیه را تازه گذارنده بودم که به ستاد مجروحین بیمارستان ولی عصر اراک رفتم دلم میخواست کمکی به رزمندهها بکنم. آنها هم مرا به بخش مجروحین فرستادند. بیشتر شبها کارم شده بود بیدار ماندن بالای سر مجروحان بدحالی که تازه از اتاق عمل آورده بودند. علاوه بر آن شستن لباسهایشان، دادن میوه و غذا، پانسمان زخمهایشان هم بخشی از کارهایم شده بود. يکی از رزمندگان خیلی سیگار میکشید.یک روز به من گفت شما خیلی به ما خدمت کردید به همین خاطرمیخواهم هر چیزی که میخواهیدبه عنوان هدیه به شما بدهم ، من هم از او خواستم دیگر سیگار نکشد ،از آن موقع به بعد دیگر ندیدم سیگار بکشد و اگر هم سیگاری دستش میرسید کادو میکرد و به میداد به من....
بر اساس خاطرات خانم زهرا مهاجرانی
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh#
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان استان مرکزی
خانمهای امدادگر داودطلبِ اعزام شده از استان مرکزی به مناطق جنگی اسلام آباد( سرپل ذهاب)
سال ۱۳۵۹
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان استان مرکزی
بهترین روزها
به قدری بیقرار رفتن و حضور پیدا کردن در جبهه جنگ بودیم که هر روز کارمان این شده بود که برای اعزام به مناطق جنگی به سپاه سر بزنیم و پرسوجو کنیم .چهار ماه میشد که به طور مداوم آموزش کمکهای اوليه و کارهای اوليه پرستاری را فرا میگرفتیم و برای رفتن لحظه شماری میکردیم. سال ۱۳۶۱ کهاز راه رسید بالاخره انتظارمان پایان یافت و راهی منطقه شدیم چهار نفر بودیم .اول رفتیم اهواز و از آنجا هم به بیمارستان شهید کلانتری اعزام شدیم .روزهای سختی بود ولی خوشحال بودیم که پابهپای برادران رزمندهمان تلاش میکنیم. هرگاه به آن روزها فکر میکنم میبینم بهترین روزهای زندگیام بود. همان روزهایی که همه برای رضایت خدا کار میکردند و دست خدا را در لحظه لحظهمان احساس میکردم
بر اساس خاطرات
خانم مهناز امین
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان استان مرکزی
اجر بی حساب
زینب دخترم تازه ۵ سالش شده بود که به خانه جدید رفتیم .منطقه ای که بودیم ته شهر بود و چند تا خانه بیشتر دوروبرمان نبودند ،یک روز عصر که زینب داشت توی حیاط بازی می کرد ،میخ در پایش فرو رفت.همسرم جبهه بود و کسی هم نبود که ما را به بیمارستان ببرد.نصفه شب پایش ورم کرد و درد امانش را برید. تبش هم هر لحظه بیشتر می شد،مدام گریه می کرد و من که نمی توانستم کاری کنم،پا به پای او گریه و دعا می کردم .بلاخره خواهرم رفت کنار خیابان و بعد از مدت طولانی یک ماشین پیدا کرد تا مارا به بیمارستان ببرد،خیلی دیر شده بود و دخترم بسیار اذیت شد تا حالش خوب شود.نبود همسرم در آن روز ها که امکانات بسیار کم بود،خیلی سخت بود ؛اما من هم مثل بقیه ی خانم ها ی رزمنده ها صبرو مقاومت می کردم و اجرش را از کس دیگری می خواستیم ...
براساس خاطرات
خانم طاهره مینویی
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh#
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان استان مرکزی
دوخت لباسهای گرم و تعمیر لباسهای فرم نظامی برای رزمندهها توسط خانمهای داوطلب در ساختمان کانون بسیج اراک
🌹سال ۱۳۵۹
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان استان مرکزی
خار در چشم دشمن
از همان سال های اول جنگ ،رژه هفته بسیج با حال و هوای خاصی در شهر برگزار می شد.به خصوص حضور ستاد پشتیبانی خانم ها در این رژه جلوه مهمی داشت .چند تا تریلی را آماده می کردند و در هر تریلی چند نفر از خانم های فعال در ستاد،کارهای مربوط به پشتیبانی را به صورت زنده انجام می دادند.از پخت نان گرفته تا بسته بندی آجیل مشکل گشا و دوخت لباس. من هم پشت دستگاه بافتم نشسته بودم پشت تریلی.ماشین ها خیلی یواش حرکت می کردند ومردم هم زیاد آمده بودند ،بعضی ها با تعجب نگاه می کردند و واقعا باورشان نمی شد خانم ها این کار را در ستاد های پشتیبانی انجام می دهند. هرچند برایم سخت بود،اما می دانستم این کار خاری است در چشم دشمن .
براساس خاطرات
خانم کبری صالحی
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان استان مرکزی
خانم های داوطلب اعزام شده از استان مرکزی به جبهه های غرب به منظور کمک رسانی
🌹سال۱۳۵۹
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان استان مرکزی
📍مهر تایید
هر چقدر اصرار کردیم برای رفتن به جبهه فایده نکرد. چند ماهی طول کشید و دیدیم خبری نشد. خودمان دست به کار شدیم و با ماشینی که از منطقه آمده بود وسایل و تجهیزات کمک رسانی را ببرد، راهی کرمانشاه شدیم. آنجا هم اول گفتند نه! ولی وقتی توانایی و کارمان را در بخیه زدن و پانسمان دیدند، قبول کردند که برویم بیمارستان صحرایی در پادگان ابوذر سرپل ذهاب. دو هفته آنجا مشغول بودیم که با حمله های پارتیزانی دشمن مجبور شدیم برگردیم سرپل ذهاب و بعدش هم رفتیم به یک بیمارستان صحرایی همان اطراف. لحظه های بسیار سختی را گذراندیم. چه جوانانی که جلوی چشمان ما پرپر شدند و چه خون های پاکی که ریخته نشد. همیشه می گویم خدا حق آن خالصان را بر ما حلال کند ...
🔖براساس خاطرات خانم زهرا خوشبین
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان استان مرکزی
بسته بندی و آماده سازی لباس های گرم جهت ارسال به مناطق جنگی برای رزمنده ها،ساختمان کانون بسیج اراک
🌹سال ۱۳۵۹
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان استان مرکزی
🔽قطره قطره جمع گردد
شور و شوق بچه ها برای کمک به جبهه ها ما را هم به تکاپو می انداخت. حتی بعضی ها با اینکه پول توجیبی شان کم بود همان را هم برای کمک به جبهه می دادند. یک بار همین قطره قطره ها که جمع شد بعد از حدود دوماه مبلغ زیادی جمع کردیم و ماندیم با این پول چه چیزی بخریم؟
به ذهنمان رسید یک موتورسیکلت برای رزمندهها بگیریم.
یادم هست با یازده هزار تومان یک موتور هوندا خریدیم و رویش نوشتیم اهدایی از طرف دبیرستان دخترانه زینبیه اراک، بعد هم در صبحگاه مدرسه موتور را جلوی صف ها گذاشتیم. بچه ها که دیدند با پول هایشان این موتور را خریده ایم، خیلی خوشحال شدند و به وجد آمدند.
🔖براساس خاطرات خانم رفعت ادبجو
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان استان مرکزی
🔷کمک رسانی خانم های جهادگر داوطلب اعزامی از استان مرکزی به مناطق بمباران شده_شوش
سال ۱۳۶۰🌹
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان استان مرکزی
👧سوگند
چهره ی معصومش هنوز هم جلوی چشمانم هست. آژیرکشیده بودند و بمب ها هوار شده بودند بر سر شهر و مثل دفعه های قبل بیمارستان ولیعصر پر از جمعیت شده بود و من باید بیماران را آماده می کردم برای اتاق عمل که او را دادند دستم.
۵ ساله بود و موهای مشکی اش ریخته بود روی صورتش، دکتر می گفت خونریزی داخلی کرده، دستم عادت نداشت برای لرزیدن ولی برای سوگند، نه فقط دستم؛ بلکه تمام تن و وجودم
میلرزید تا آن لحظه کسی دنبالش نیامده بود. انگار قرار بود تنها باشد و در تنهایی جان بدهد و حالا سی سال است که پنج شنبه ها می روم کنار مزارش در بهشت زهرای اراک تا تنهایی اش پُر
شود.
🔖براساس خاطرات خانم صدیقه قریشی
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان استان مرکزی
⛺بازدید و سرکشی از چادرهای محل اقامت جنگ زده ها و رسیدگی به امور آنها توسط خانمهای فعال در بنیاد جنگ زده ها _اراک
🌹سال ۱۳۶۰
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان استان مرکزی
🔹سال ۱۳۶۵ طبقه پایین خانهمان را کرده بودیم بنیاد مهاجرین. وظیفه اش سروسامان دادن به کسانی بود که به خاطر جنگ، خانه و زندگی شان را از دست داده بودند. پای درد و دلشان که
مینشستم، غصه های خودم فراموشم میشد. خیلی هاشان عزیزانشان را از دست داده بودند و با پیشروی سریع دشمن مجبور شده بودند با همان لباس های تنشان خانه و زندگی شان را رها کنند و به اراک بیایند. بیشتر آن ها در منطقه خانه سازی قنات ساکن شدند، تمام توانم را می گذاشتم تا دردی از دلشان بردارم. مردم هم تنهایشان نمیگذاشتند، بعد از مدتی مهاجرین دوباره زندگی تشکیل دادند و کمی به زندگی عادی شان در غربت برگشتند.
🔖براساس خاطرات خانم مولود بابایی
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان
🧤بافت لباسهای گرم برای رزمندگان توسط معلمان و دانش آموزان_مدرسه ی فاطمیه ساوه
🗓سال ۱۳۶۰
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان
🔰یک دستگاه ماشین بافت داشتم که کمک خرج من برای گذران زندگی شده بود. بعد از مرگ همسرم، ۵ تا بچه قد و نیم قد برایم مانده بود روزگار سخت گذشت اما با تمام این
احوال اگر یک لباس برای مشتری میبافتم، دوتا هم برای جبهه میبافتم. بافتن برای رزمندهها به من توان میداد و برکت داشت. ثوابش را هم هدیه میدادم به روح همسرم.
وقتی خبر دادند پسرمان رحیم در جبهه گم شده همسرم آن قدر آه سرد کشید که شکمش باد کرد دکترها گفتند جگرش پاره شده کاری نشد برایش انجام دهیم او فوت کرد و رحیم بعد از چند وقت پیدایش شد و بعد از آن جایش را محمد گرفت و عازم جبهه شد. هیچ وقت نگفتم نروید... نمیتوانستم چیزی بگویم. در دلم از حضرت زینب (سلام الله علیها) خجالت میکشیدم تا اینکه خبر شهادت محمد را آوردند. از آن موقع به بعد انگار همه رزمنده ها شده بودند پسرم...
🔖بر اساس خاطرات خانم فاطمه مظفری
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان
🥼خانمهای امدادگرِ داوطلبِ اعزام شده از استان مرکزی به مناطق جنگی غرب کشور- محوطهی بیمارستان صحرایی پادگان ابوذر سال ۱۳۶۰
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان
دورههای آموزش کمکهای اولیه را تازه گذرانده بودم
که
به ستاد مجروحین بیمارستان ولی عصر🏨 اراک رفتم. دلم
میخواست کمکی به رزمندهها بکنم. به همین خاطر به بخش مجروحین رفتم. بیشتر شبها بالای سر مجروحان بدحالی که تازه از اتاق عمل آورده بودند بیدار میماندم و به آنها رسیدگی میکردم. علاوه بر آن شستن لباسهایشان، دادن میوه و غذا، تعویض پانسمانهایشان هم بخشی از کارهایم شده بود. یکی از رزمندهها خیلی سیگار 🚬میکشید. یک روز به من گفت شما خیلی به ما خدمت کردید به همین خاطر میخواهم هر چیزی که میخواهید به عنوان هدیه به شما بدهم، من هم از او خواستم دیگر سیگار نکشد. از آن موقع به بعد دیگر ندیدم سیگار بکشد و اگر هم سیگاری به دستش میرسید 🎁کادو میکرد و میداد به من...
🔖براساس خاطرات خانم زهرا مهاجرانی
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان
🥼محوطه ی بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک، عکس توسط خانم های امدادگر داوطلبِ اعزام شده از استان مرکزی به مناطق جنگی گرفته شده- سال ۱۳۶۰
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان
🔰اولین بار که مجروح شیمیایی آوردند، ۴۰تایی میشدند. یکی از بخش هارا به آن ها اختصاص دادیم و کارهای قرنطینه انجام شد. هیچ چیزی از مجروح شیمیایی نمیدانستیم. دوره ی آموزشی یک روزه ای در این مورد گذاشتند، گفتند شاید شما هم مبتلا شوید. امامگر می شود رها کرد و رفت؟ باید هر روز دوش میگرفتند و تاول ها را میشستیم. آن بخش که شیمیایی ها بستری شده بودند، دوش نداشت، سر تا پایشان تاول بود. یک روزه دوش را درست کردیم و مجروح ها را یکی یکی مبردیم زیر دوش پماد میزدم و بعدش پانسمان میکردم. دردشان خیلی زیاد بود. مسکن هم جواب نمیداد.
زمان زیادی برد تا مجروحین شیمیایی خوب شوند و طول کشید تا ما عادت کنیم به این همه درد....
🔖براساس خاطرات: صدیقه قریشی
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان
🔰زمان جنگ در روستای غرفهان زندگی می کردیم. از فرقهان تا خمین چهار کیلومتر فاصله داشت؛ خانم های روستا وقتی فهمیدندبسیج خمین کارهای پشتیبانی جبهه را انجام می دهند، اول صبح بچه به بغل، پیاده به سمت خمین راه می افتادند.
۱۲تا زن می شدیم.دو روز در هفته در خمین کمک میکردیم و بقیه روزها هم، در خود روستا خانه هایی را تعیین کرده بودیم برای انجام فعالیت های پشتیبانی، درست کردن ترشی و مربا، دوخت لباس و بافتنی، شکستن قند، بخشی از کارهایمان بود. به قدری مشارکت مردم صادقانه و با عشق و علاقه بود که به نظر می رسید، آن روستای کوچک هم انگار کوشه ای از جبهه شده بود.
🔖بر اساس خاطرات خانم رقیه جعفری
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان
🔰آموزش نظامی خواهران- اراک
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان
🔰جنگ شوخی نداشت
هوا سرد بود و زمین لباس برف پوشیده بود. در خاکی حرکت کردیم، بیست نفری می شدیم. همه زن؛ دو ماهی می شد که آموزش نظامی می دیدیم, آن روز هم قرار بود مانور داشته باشیم. اولش می دویدیم و با صدای تیر سینه خیز رفتن شروع می شد و با صدای تیر بعدی می دویدیم و همینطور با صدای تیرها دو و سینه خیز رفتن ما ادامه داشت، تمرین سختی بود و برای ما که خانم بودیم سختیش بیشتر اما همه می دانستیم که هر طور شده باید آماده باشیم جنگ شوخی نداشت.
🔖براساس خاطرات خانم مهناز امین
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان
🔰معلمهای مشغول به خدمت در روستاهای محروم در کنار دانش آموزان روستای چشمه پهن از توابع شازند سال ۱۳۶۱
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh
📍هر هفته سه شنبه با یک پست از رشادت بانوان
🔰جهاد سختیها
اوایل انقلاب بود؛ در شورای فرهنگی جهاد سازندگی کار میکردم. دستور آمده بود در روستاهای شورای اسلامی تشکیل شود. باید یکی یکی روستاها را سر میزدیم و درباره انقلاب و شورا توضیح میدادیم کار سختی بود مردم بعضی از روستاها اصلا چیزی درباره انقلاب نمیدانستند و بعضیها هم دید خوبی نسبت به انقلابیها نداشتند. مسیر رفت و آمدهایمان هم بسیار مشکل بود. یک بار وقت برگشتن از روستا برف تمام بیابان را سفید پوش کرده بود و جاده را نمی دیدیم هوا به سمت تاریکی می رفت، جای جای ماندن نبود؛ راننده به دل بیابان زد، شیشه ماشین هم شکسته بود و سرما تا مغز استخوانمان می رفت؛ کمی از راه را که رفتیم ماشین هم از کار افتاد بدتر از همه یک گله گرگ بود که نمیدانم از کجا سر و کله شان پیدا شد صدای زوزه شان هر لحظه بیشتر می شد، مرگ را جلوی چشمانمان می دیدیم. کاری جز صلوات و توسل از دستمان بر نمی آمد که همان هم کارساز شد و با کار افتادن ماشین امید در دلهایمان روشن شد. راه را هم معجزه آسا پیدا کردیم، و با سختی های زیادی به خانه هایمان رسیدیم البته اینها همه فقط گوشه چشم گوشه کوچکی از سختی های یک شبانه روز کار در جهاد بود.
🔖بر اساس خاطرات خانم مژگان مجیدی
#بانوان_سرزمین_آفتاب🧕
#شهدایشهراراک
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://eitaa.com/golbarg_sorkh