🌺🌸🌺
بسم الله الرحمن الرحیم
در خاطرات شهدا زیاد میخوانیم که در لحظه ی شهادت، ائمه ی اطهار به استقبالشان میآمدند... از جمله شهید #علیرضا_محمودی_پارسا . این شهید بزرگوار درحالی که حضور مقدس اباعبدالله را بر بالین خود احساس مینمود و بر ایشان سلام میداد جان خود را تقدیم جانان کرد. نام ایشان را بردم چون آخرین شهیدی هستند که زندگی نامه شان را به تازگی خواندم. یا شهیدی که در خواب پدرشان بابت تفحص پیکرشان گلایه داشتند... چرا که در ایام گمنامی #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها به ایشان سر میزدند... (کتاب #سلام_بر_ابراهیم )
به راستی که #تشخیص_حق_و_باطل این روزها شاید خیلی هم سخت نباشد... گرچه از حضور حجت در میانمان محروم و گلایه مندیم و ایشان مانند خورشید پشت ابر و ناشناس در بینمان هستند... اما رهروان #ولایت و امامت که راه درست را تا آخرین مقصد که وصال خداست طی نموند کم نیستند. گاه گاهی که راه را گم میکنیم، میتوانیم دنباله روی آنان شویم. چه کسی را امامِ زمانه میدانند؟ چه کسی را شمر زمانه میدانند؟ راه حق و سعادت را چطور طی کردند؟ ...
#ای_که_مرا_خوانده_ای_راه_نشانم_بده
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#راه_حسین
پ.ن: این طرح به نیت #امام_حسین_علیه_السلام طراحی شده...
@mojgan_art
توبه نامه ی شهید ۱۳ ساله #علیرضا_محمودی_پارسا :
بار خدایا از کارهایی که کردهام به تو پناه می برم از جمله:
1ـ از اینکه حسد کردم.
2ـ از اینکه تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم.
3ـ از اینکه در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم.
4ـ از اینکه زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم.
5ـ از اینکه مرگ را فراموش کردم.
6ـ از اینکه در راهت سستی و تنبلی کردم.
7ـ از اینکه عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.
8ـ از اینکه برای دوستم آرزوی کفر کردم که ایمانم نمایانتر شود.
9ـ از اینکه به کسی دروغ گفتم که آنجا حق این بوده است که راست بگویم.
10ـ از اینکه در سطح پایینترین افراد جامعه زندگی نکردم.
11ـ از اینکه منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند.
12ـ از اینکه امامم را نشناختم و محبت او را در دل نداشتم و به گفته پیغمبر (ص) هر کسی بمیرد و امام خویش را نشناسد مانند کسی است که در جاهلیت مرده است.
13ـ از اینکه دیگری را وادار کردم که به بزرگی من اعتراف کند و از بزرگی تو بازماند.
14ـ از اینکه شب به هر نماز شب بیدار نشدم.
15ـ از اینکه دیگران را به کسی خنداندم غافل از آنکه خود خندهدارتر از همه هستم.
16ـ از اینکه لحظهای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم.
17ـ از اینکه حق والدینم را ادا نکردم.
18ـ از اینکه در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضعتر نبودم.
19ـ از اینکه همواره خشم بر عقلم (فرو بردن خشم) غلبه داشت.
20ـ از اینکه چشمم گاه به ناپاکی آلوده شد.
21ـ از اینکه شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم.
22ـ از اینکه زبانم گفت: بفرمایید ولی دلم نگفت: بفرمایید.