مداحی آنلاین - نور دیده ی ابن الرضا - اسلام میرزایی.mp3
11.62M
🌿🌻 #میلاد_امام_هادی علیه السلام
🌿🌻نور دیده ی ابن الرضا
🌿🌻السلام ما به سامرا
#اسلام میرزایی
🌾💫🌸🌾🌺#امام_هادی #عید_غدیر
19.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸✨🍃#سرود#عرش خدا بنا شده رو دستاش
#علی_اکبر_حائری
🌸🌾🌿🍃✨🌸🌾🌿✨🍃
#امام_علی علیه السلام
هیئت جنة العباس کاشان
حُسنی گور کی، بای ایمیش سن، یا علی سندن مدد
🍃✨💐🍃✨💐
#یا علی سندن مدد
#شاه اسماعیل ختایی
.
حُسنی گور کی، بای ایمیش سن، یا علی سندن مدد
گوی یوزونده آی ایمیش سن، یا علی سندن مدد
.
عشقیله معشوق و عاشق سنده اُولموشدور ظهور
عشقیله شیدا ایمیش سن، یا علی سندن مدد
.
اُونجا کیم فکر ایله دیم، گزدیم وجودون شهرینی
مثلی بی همتا ایمیش سن، یا علی سندن مدد
.
عشق اُوخورلار آدینی، راه حقیقتده سنین
«سرِّ ماٰ أوحیٰ» ایمیش سن، یا علی سندن مدد(1)
.
اولیالار، انبیالار چُوخدورور، الّا کی سن
جمله دن اعلیٰ ایمیش سن، یا علی سندن مدد
.
مومنه اِرشاد ائدرسن لطف و احسان و کرَم
کافره غوغا ایمیش سن، یا علی سندن مدد
.
یئرده گوی ده دئدیلر اُول کُور منافق لر سَنی
ظاهر و پیدا ایمیش سن، یا علی سندن مدد
.
اُون سکیزمین عالَمی سرّی سنین سرّینده دیر
مُرشدِ بینا ایمیش سن، یا علی سندن مدد
.
قسمتِ روزِ ازل دن هم مُعین مصطفیٰ
نرگس شهلا ایمیش سن، یا علی سندن مدد
.
بو «ختایی» خسته دل، بیرلیگینه اقرار ائدَر
واحد یکتا ایمیش سن، یا علی سندن مدد
.
(1)سوره نجم آیه 10
چشمه ها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
🍃🍀🌹🍃🍀🌹
#غدیریه
#محمّدعلی مجاهدی (پروانه)
.
چشمه ها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر
.
فصل باران بود و رویش، فصل سبز زیستن
خنده، گل می کرد بر لبهای صحرا در غدیر
.
بود پیدا در زلال جاری تکبیرها
نقطه پایان عمر تشنگی ها در غدیر
.
جبرئیل آمد که: بلِّغ یا محمّد! زانکه نیست
این تجلّی را مجال جلوه إلاّ در غدیر
.
رفت بالا از جهاز اشتران و خطبه خواند
خطبه ای شورآفرین و شورافزا در غدیر
.
تا که بردارد پیمبر پرده از رازی بزرگ
کرد بیرون زآستین دست خدا را در غدیر
.
عرشیان، در اشتیاق خاکیان می سوختند
تا علی با دست احمد رفت بالا در غدیر
.
«گفت: هرکس را منم مولا، علی مولای اوست»
کرد گل، گلنغمه احمد چه زیبا در غدیر!
.
نخل سرسبز نبوّت شد گل آرا، تا که شد
از فروع دین: تولاّ و تبرّا، در غدیر
.
دست رد بر سینه اغیار می زد آشکار
«عادِ مَن عاداهِ» او افکند غوغا در غدیر
.
گاه بیعت بود و، بدعت پا به پای فتنه ها
خیمه می زد در کنار آرزوها در غدیر
.
خشم های شعله ور، پژواک کینِ جاهلی
خطِّ سیر خود جدا کرد آشکارا در غدیر
.
یاد دارید ای زلالی فطرتان مِی پرست!
پیرِ میخواران صفا می کرد با ما در غدیر؟!
.
یاد دارید ای قیامت قامتان! مولا علی
از قیام خود قیامت کرد برپا در غدیر؟!
.
کهکشان در کهکشان، اشراق بود و روشنی
از طلوع آفتابِ عالم آرا، در غدیر
.
طور بود و نور بود و کشف و اشراق و شهود
شد بهشت آرزوها آشکارا در غدیر
.
لَن تَرانی گو، ترانی گوی شد تا جلوه کرد
با تماشایی ترین تصویر، مولا در غدیر
.
خُم به جوش آمد که: ساقی، ساقی کوثر شده ست
مِی ز چشم مست ساقی، باده پیما در غدیر
.
هرچه پیمودید یاران باده، بادا نوشِ تان!
با حریفان گفت ساقی: نوش بادا در غدیر
.
گلرود شوق را هستی به لب دارد که: من
آنچه را گم کرده بودم، گشت پیدا در غدیر
هست چون شاهد به کام و باده در ساغر مرا
🌿🌼🌾🌿🌼🌾
#در مدح و منقبت اسدالله الغالب علی بن ابیطالب علیه السلام
#مرحوم فتی تبریزی
.
هست چون شاهد به کام و باده در ساغر مرا
نیست در دل آرزوی جنّت و کوثر مرا
.
نگذرد بر خاطرم اندیشه حور و قصور
هست تا از باده وحدت به کف ساغر مرا
.
قصّه کم گو از که و مه واعظا با من که عشق
کرد فارغ از هوای اصغر و اکبر مرا
.
گام بر هر ره که هشتم بود باطل عاقبت
شد به سوی حق ولای مرتضی رهبر مرا
.
شکر یزدان را که کرد از هر دو عالم بی نیاز
«حبّ مولانا امیرالمؤمنین حیدر مرا»
.
دیده بر بستم ز دیدار همه خوبان دهر
کرد نقش روی او تا جلوه در منظر مرا
.
از شرف سایم کله بر ماه تا افکنده است
سایه از مهر آفتاب چرخ دین بر سر مرا
.
با ولای حیدرم آسوده از کید زمان
نیست باک از بازی این چرخ افسونگر مرا
.
پیش دونان بهر زر هرگز نیارم سر فرود
دست حاجت گر به هستی در زند آذر مرا
.
من که گوهرها ز بحر معرفت اندوختم
کیسه گو باشد تهی از نقد سیم و زر مرا
.
نیست غم گر نیست از این آب و خاکم بهره ای
هست طبع آتشین خود گنج بادآور مرا
.
بالم از مهر علی بر خویشتن زان رو که نیست
در جهان بالاتر از این افتخاری مر مرا
.
یا علی ای رهنمای سالکان راه حق
ایکه باشد خاک پای تو به سر افسر مرا
.
بستهام سوسن صفت با ده زبان لب از سخن
گشته خاموش از نوا طبع سخنگستر مرا
.
بس که باشد خاطرم افسرده از دست محن
بر زبان دیگر نیاید شعر نغز و تر مرا
.
من که دارم گوهر مهر تو را در گنج دل
مهر خاموشی چرا باشد به لب دیگر مرا
.
همچو بوتیمار تا کی سر برم در جیب غم
طاقت دل از خموشی طاق شد یکسر مرا
.
خامه برگیرم به کف سازم به نامت چامهای
تا ز لب جای سخن ریزد دُر و گوهر مرا
.
ای مهین نامت بهین سرلوحه دفتر مرا
غیر عشقت نیست سودای دگر بر سر مرا
.
دارم امّید آن که لطف ایزدی دارد «فتی»
با علی و آل او محشور در محشر مرا