از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند « صبح » تو را « ابرهای تار »
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند
#فاضل_نظری
@golchine_sher
#مناجات_با_خدا
میشود هر روز جرم و اشتباهم بیشتر
هست اما بخشش تو از گناهم بیشتر
بسکه تن دادم به عصیان و خطا این روزها
دور شد از خانهات اینگونه راهم بیشتر
احتیاجی نیست در آتش بسوزانی مرا
میکِشَد آتش مرا این سوز و آهم بیشتر
معصیت میآورم، آب و غذایم میدهی
میچکد خجلت از این طرزِ نگاهم بیشتر
کوله بارم از گناهم پر شد، اما آمدم
باز هم این بار از تو عذرخواهم بیشتر
دارم از زهرا ز دست خود خجالت میکشم
شرمسار از روی تو رویِ سیاهم بیشتر
چند وقتی میشود آواره بودم، باز هم
چادری خاکی مرا داده پناهم بیشتر
زیر بار معصیت بالم به هم پیچیده بود
یک نگاه مادرم شد تکیه گاهم بیشتر
#کربلایی_رضا_باقریان
@golchine_sher
صدای ضبط، اتوبان، هوای بارانی
به خود بیا! نرسیده به قم توقف کن
سلام دختر باران! سلام خواهر ماه!
بهشت را به همین سادگی تصرف کن
سیدحمیدرضا برقعی
@golchine_sher
بدنت بکرترین سوژه ی نقاشی ها
و لبت منبع الهام غزل پاشی ها
با نگاهت همه ی زندگی ام بر هم ریخت
عشق شد ساده ترین شکل فروپاشی ها
علی صفری
@golchine_sher
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
هوشنگ ابتهاج(سایه)
@golchine_sher
ایکاش مسیح گونه اعجاز کنم
او زنده که شد دوباره هی ناز کنم
من یک چمدانِ اشک همراهم هست
هر جمعه مزار مادرم باز کنم
#نوروزرمضانی
@golchine_sher
بَرایِ مَن که پُرَم از فِراق قِصّه نَگو
اگَر کِتاب تو باشی، کِتابخانه مَنَـم!
#سید_تقی_سیدی
@golchine_sher
دلتنگم و دلگیر، مگر ابر بهارم؟
کو چاره به جز اینکه در این گوشه ببارم؟
ای قایق توفانزده، ای دل! به چه امید
گفتی که تو را باز به دریا بسپارم؟
موجم که شنید از لب ساحل دم آخر:
برگرد، به غیر از تو کسی نیست کنارم
ابرم که بریدم دل از اعماق تهی تا
بر شانهات ای کوه کمی سر بگذارم
دلتنگم و دلگیر ولی چاره ندارم
جز اینکه تو را چون همگان دوست بدارم
#مژگان_عباسلو
@golchine_sher
چشمانم گله دارند
ازولگردی نگاهت
دلی که بامن نباشد
عاشق هرچشمی میشود
#افسانه_جویباری
@golchine_sher
بـرق چـشمـان تـو از دور مـرا می گـیـرد
مـن اگـر دسـت بـه زلفـت بزنم می میرم
#کاظم بهمنی
@golchine_sher
کبوترهای گوهرشاد
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشۀ مردم، غم نان نه
شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران
به لطف حضرت خورشید اما بر خراسان نه
کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر
پریشان کرد جمع یکدل ما را، پشیمان نه
سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد
که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه
یکی فریاد میزد شرمتان باد آی دژخیمان!
به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه
یکی فریاد سر میداد بر پیکر سری دارم
که آن را میسپارم دست تیغ و بر گریبان نه
برای او که کشتن را صلاح خویش میداند
تفاوت میکند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه
دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید
رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!
کلاه پهلوی هم کمکم افتاد از سر مردم
نرفت اما سر آنها کلاه زورگویان، نه!
گذشت آن روزها، امروز اما بر همان عهدیم
نخواهد شد ولی اینبار جمع ما پریشان، نه!
به جمهوری اسلامی ایران گفتهایم «آری»
به هر چه غیر جمهوری اسلامی ایران: «نه»
کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد
اگرچه قدرت ما میشود تحریم، کتمان نه
دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما تلآویو است، تهران نه!
#محمدحسین_ملکیان
@golchine_sher
من از دنیای بی رحم سکوت و درد می آیم
تو فریادی و هرگز این جهانم را نمی فهمی
#سمیه_تقوی(پرنده شرقی)
@golchine_sher