همان شب که چشم تو تابیده بود
«به صحرا شدم، عشق باریده بود»
بناگاه آن نیمه شب صبح شد
نگاه تو خورشید پاشیده بود
در آن بهت سرشار اشراق و عشق
مپرسید چشمم چهها دیده بود
به زیر زبانم در آن نیمه شب
غزل در غزل شعر خوابیده بود
ستاره ستاره به کف داشتم
و انگشت من ماه را چیده بود
#آرش_شفاعی
@golchine_sher
کی می شود با من بیایی سوی خانه
در دست هایت دست من، شانه به شانه
کی می شود باهم به سرمستی بخوانیم
یک نیمه من یک نیمه تو از یک ترانه
#آرش_شفاعی
@golchine_sher
گیرم که مضطرب شده ای، غم گرفتهای
دست مرا چه خوب ، که محکم گرفتهای
به به چه گونه های تر ِ دلبرانهای
گلبرگ های قرمز شبنم گرفتهای
در "های وهوی" مجلس شادانه دیدمت
کز کرده ای و نوحه ی نو دم گرفتهای
عید آمد و لباس سیاهت عوض نشد
نوروز هم عزای محرم گرفتهای
چرخی بزن زمین و زمان زیر و رو شود
شعری بخوان، دوباره که ماتم گرفتهای
از بس برای خاطر تو گل خریده ام
حساسیت به میخک و مریم گرفتهای
عشق تو هیچ وقت نرفته است از سرم
با اینکه سالهاست به هیچم گرفتهای
گاهی اگر که عشق ترا دست کم گرفت
تقصیر توست دست مرا کم گرفتهای
#آرش_شفاعی
@golchine_sher
گاهی اگر كه عشق تو را دستِ كم گرفت
تقصيرِ توست، دستِ مـرا كم گرفته ای
#آرش_شفاعی
@golchine_sher
علت ناب تغزل!همه ی رویایم
غزلت کو که به پایان برسد غم هایم؟
مدتی شد که نگاه تو نتابید به من
مدتی هست که غرق شب بی فردایم
عوض نام خودم نام ترا می گویم
باز می پرسم از خویش چرا رسوایم؟
محض تو هرچه بهشت است به آتش بکشم
تا که سیبی برسانم به لب حوایم
هرچه می خواهم ازدست تو بگریزم باز
دست مجهول کسی چنگ زده بر پایم
باید ازمن شوی این حرف من لجباز است
کج مکن راه که از راه دگر می آیم..
#آرش_شفاعی
@golchine_sher
به غیر از بیتهایی بی سر و سامان نمیگفتیم
اگر ما شاعران از عاشقیهامان نمیگفتیم
جهان را ما برای آدمیدلخواهتر کردیم
جهنم بود اگر از عشق با انسان نمیگفتیم
میان غارها و دخمهها این قصه گم میشد
اگر از شهریار شهر سنگستان نمیگفتیم
اگر داش آکل از راز دلش حرفی به ما میزد
سر مویی از آن را با خود مرجان نمیگفتیم
سحر میآمد و زنجیرها را سختتر میکرد
ولی نازکتر از گل هم به زندانبان نمیگفتیم
چه حسی داشتیم انگار جان از جسممان میرفت
اگر یک روز بعد از اسمهامان جان نمیگفتیم
برایت سیب آوردم نگاهش کردی و گفتی
که نقطه ضعف خود را کاش با شیطان نمیگفتیم
#آرش_شفاعی
@golchine_sher
تقصیر تو شد شعرم اگر مساله ساز است
زیبایی تو بیشتر از حد مجاز است !
#آرش_شفاعی
@golchine_sher
عاشق شدم که لهجۀ جانم عوض شود
آن روزگار بی هیجانم عوض شود
شاید به دستگیری دستان گرم تو
خاموش خوانی ِ ضربانم عوض شود
می خواستم که لحن غم انگیز قصه ات
وقتی برات شعر بخوانم عوض شود
پر شد ضمیر من ز تو باید که بعد از این
دستور خشک مغز زبانم عوض شود
جز در حضور عشق شهادت نمی دهم
باید که ذکرهای اذانم عوض شود
در زندگی به قدر کفایت گریستم
لطفاً بخواه مرثیه خوانم عوض شود
قلیان زهر مار برایم بیاورید
گاهی مگر که طعم دهانم عوض شود
هر آدمی اگر چه که عاشق، اگرچه خاص
وقتی زمان گذشت گمانم عوض شود
شعر تو مثل قبل برایم قشنگ نیست
وقتی مخاطبت نگرانم عوض شود
گفتی که آمدم ولی البته ممکن است
تصمیم این که باز بمانم عوض شود
#آرش_شفاعی
@golchine_sher
روزگار لامُروَّت سخت خوارم کرده است
بی تو ای گل! همدم یک مشت خارم کرده است
باز تا شب های غمناک خراسان برده است
مبتلای حاج قربان و دوتارم کرده است
خون به چشمانم نشانده ، تب به جانم ریخته
تشنه تر از باغ های پر انارم کرده است
من دهاتی زاده ی پروانه و گل پونه ام
شهروند شهر بوق و قارقارم کرده است
خواستم از هُرم تابستان تهران پا کشم
سرنوشت این داغ را پایان کارم کرده است
گفته بودی عاقبت یک روز می بینی مرا
این قرار نصفه نیمه بیقرارم کرده است
از صدایت خسته تر بودم ولی خوابم نبرد
لای لایی خواندنت شب زنده دارم کرده است
#آرش_شفاعی
@golchine_sher
باز تابستانه ی آن تن کبابــم کرده است
تشنه ام، شهریور لبهات آبم کرده است
من همان انگـــور بد مستم کـــه بوی موی تو
در مشام این شب وحشی شرابم کرده است
من همـــان مستم کـــه جای سیب آتش گاز زد
عاصی ام آن گونه که شیطان جوابم کرده است
شاعری بودم که شعر بی وضو هرگز نگفت
لذت ِ لامذهب ِ تـــو لاکتابم کرده است
شهرزاد قصــه ی من قصه گـــوی بهتری است
لای لای این شب خوشبخت خوابم کرده است
آه از ناز عرق بر گونــه های آتشین
گفت: گل بودم ، هوای تو گلابم کرده است
گفت: گل بودم ، فروپوشیده در گلبرگ هام
این زمستان زاده اما بی حجابم کرده است
خسته از این خاک شور و آب تلخ و باد سرخ
گشته بین چار عنصـــر انتخابـــم کرده است
گفتم: آدم برفی ام با چشم هایی از زغال
آتش آغــوش تـــو آدم حسابم کرده است
برف روی موی من مانده است گیرم سال هاست
دست بازیگوش تابستــان خرابــــم کرده است
#آرش_شفاعی
@golchine_sher
چه میخواهی از این بیمارِ در فهرست پیوندت
محال است اینکه بتوانم کنم پرهیز از قندت
تپشهای پریشان دل من با تو میگوید
چه بر دل مینشیند خندههای ریز یکبندت
لبی تر کن که میبینم به عالم شوری افکنده
هوای بوسه خواهی از لبان آرزومندت
عروسک جان! دل از این جامههای تیره باید کند
که میخواهم ببینم در لباس تور یکچندت
برایت دستبندی از طلا و شعر آوردم
که دریابند مردم شاعری گردیده پابندت
ببخشا شاعری را دست خالی عاشقی کرده
که میبخشد فقط گاهی بخارا و سمرقندت
هزار اللهاکبر خنده در حین نظربازی
که ترسم بشکند در زیر بار ناز لبخندت
تماشا کردمت وقت نماز و با خودم گفتم
که حق دارد به خود تبریک میگوید خداوندت
#آرش_شفاعی
@golchine_sher
چه باید کرد پا در بند دوری های بعد از تو
نشستن چشم در چشم صبوری های بعد از تو
چرا در قهوه خانه چشم ها این قدر تاریک اند
چه غمگین است قلیان ها و قوری های بعد از تو
شبیه جاده ی یک روستای نیمه متروکم
که آشفته است خوابش از عبوری های بعد از تو
غمت با آن چنان سوزی نشسته در صدای شب
که خون می بارد انگشت چگوری های بعد از تو
به نان و نور و داغاداغ آن تن می خورم سوگند
که افتاد از دهان طعم تنــوری های بعد از تو
اگر من زودتر رفتم بهشت اصلاً نمی خواهم
نه حوری های قبل از تو نه حوری های بعد از تو
بیا از گوشه ی چشمم بچین اشک و دعایم کن
دعا کن دورباشد چشم شوری های بعد از تو
#آرش_شفاعی
@golchine_sher