eitaa logo
گلچین شعر
15.3هزار دنبال‌کننده
948 عکس
322 ویدیو
13 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
بهار آمده اما هوا هوای تو نیست مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست به شوق شال و کلاه تو برف می آمد و سال هاست از این کوچه رد پای تو نیست نسیم با هوس رخت های روی طناب به رقص آمده و دامن رهای تو نیست کنار این همه مهمان چقدر تنهایم میان این همه ناخوانده،کفش های تو نیست به دل نگیر اگر این روزها کمی دو دلم دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست به شیشه می خورد انگشت های باران،آه شبیه در زدن تو،ولی صدای تو نیست تو نیستی دل این چتر، وا نخواهد شد غمی ست باران،وقتی هوا هوای تو نیست   @golchine_sher
حس می‌کنم کنار تو از خود فراترم درگیر چشم‌های تو باشم رهاترم تنهایی‌ام کم از غم دلتنگی تو نیست من هرچه بی‌قرارترم بی‌صداترم گاهی مقابل تو که می‌ایستم نرنج پیش تو از هر آینه بی‌ادعاترم قلبی که کنج سینه‌ی من می‌زند تویی من با غم تو از خود تو آشناترم هر لحظه اتفاق می‌افتم بدون تو از مرگ ها و زلزله‌ها بی‌هواترم حالم بد است با تو فقط خوب می‌شوم خیلی از آن چه فکر کنی مبتلاترم ... @golchine_sher
امـروز پشتِ پنجـره، گلـدان گذاشتم از غصه سر به نرده‌ی ایوان گذاشتم... دست و دلم به شعر نمی‌رفت مدتی! عکسِ تو را کنارِ قلم‌دان گذاشتم... شعر آمد و تو آمدی‌ و خط‌ به‌ خط‌ به‌ خط اسـمِ تـو را نوشتـم و باران گذاشتـم..! با طعــمِ قهوه‌ای که نخـوردم کنارِ تو بر ذهن‌ میزِ خسته دو فنجان گذاشتم... عطــرِ تو را برای غــمِ روزهـــای عید شــالِ تـو را بـرای زمســتان گذاشتـم... از گریه‌ خیس‌ و خالی‌ام‌ امشب‌ که‌ نیستی چتــرِ تو را کنارِ خـیابان گذاشتـم... عشقت مرا به‌ حاشیه‌ رانده‌ست از خودم این‌گــونه شد که‌ سـر به‌ بیابان گذاشتـم... @golchine_sher
ای دل! برای آن که نگیری چه می‌کنی؟ با روزگار دوری و دیری چه می‌کنی؟ بی اختیار بغض که می گیردت بگو در خود شکست را نپذیری چه می‌کنی؟ با این اتاق تنگ و شب سرد و گور تنگ تو جای من؛ جز این که بمیری چه می‌کنی؟ ای عشق! ای قدیم‌ترین زخم روزگار! در گوشه‌ی دلم سر پیری چه می‌کنی؟ دست تو را دوباره بگیرم چه می‌شود؟ دست مرا دوباره بگیری چه می‌کنی؟ @golchine_sher
امـروز پشتِ پنجـره، گلـدان گذاشتم از غصه سر به نرده‌ی ایوان گذاشتم... دست و دلم به شعر نمی‌رفت مدتی! عکسِ تو را کنارِ قلم‌دان گذاشتم... شعرآمدو توآمدی‌و خط‌به‌خط‌به‌خط اسـمِ تـو را نوشتـم و باران گذاشتـم..! با طعــمِ قهوه‌ای که نخـوردم کنارِ تو بر ذهن‌میزِخسته دو فنجان گذاشتم... عطــرِ تو را برای غــمِ روزهـــای عید شــالِ تـو را بـرای زمســتان گذاشتـم... ازگریه‌خیس‌وخالی‌ام‌امشب‌که‌نیستی چتــرِ تو را کنارِ خـیابان گذاشتـم... عشقت مرا به‌حاشیه‌رانده‌ست ازخودم این‌گــونه شد که‌سـر به‌بیابان گذاشتـم. @golchine_sher
ای دل! برای آن که نگیری چه می‌کنی؟ با روزگار دوری و دیری چه می‌کنی؟ بی اختیار بغض که می گیردت بگو در خود شکست را نپذیری چه می‌کنی؟ با این اتاق تنگ و شب سرد و گور تنگ تو جای من؛ جز این که بمیری چه می‌کنی؟ ای عشق! ای قدیم‌ترین زخم روزگار! در گوشه‌ی دلم سر پیری چه می‌کنی؟ دست تو را دوباره بگیرم چه می‌شود؟ دست مرا دوباره بگیری چه می‌کنی؟ @golchine_sher
از تو سکوت مانده و از من صدای تو چیزی بگو که من بنویسم به جای تو حرفی که خالی‌ام کند از سال‌ها سکوت حسی که باز پُر کُندَم از هوای تو این روزها عجیب دلم تنگِ رفتن است تا صبح راه می‌روم و پا به پای تو... در خواب حرف می‌زنم و گریه می‌کنم بیدار می‌کنند مرا دست‌های تو هِی شعر می‌نویسم و دلتنگ می‌شوم حس می‌کنم کنارمی و آه... جای تو... این شعر را رها کن و نشنیده‌ام بگیر بگذار در سکوت بمیرم برای تو... @golchine_sher
باران که می گیرد به هم می ریزد اعصابم تقصیر باران نیست...می گویند: بی تابم...! گاهی تو را آنقدر می خواهم به تنهایی طوری که حتی بودنم را بر نمی تابم هر صبح، بی صبحانه از خود می زنم بیرون هر شب کنار سفره، بُق کرده ست بشقابم بی تو تمام پارک های شهر را تا عصر می گردم و انگار دستی می دهد تابم شب ها که پیشم نیستی...خوابم نمی گیرد وقتی نمی بوسی مرا...با "قرص" می خوابم...! @golchine_sher
ای عشق، روشنای اتاق مرا نگیر چشم مرا بگیر، چراغ مرا نگیر این دست‌ها به گرمی دست تو دل‌خوشند شب‌های برف و باد، اجاق مرا نگیر وقتی غمم تو هستی، از هر غریبه‌ای حال مرا نپرس و سراغ مرا نگیر بگذار برگ برگ بیفتم به دامنت پاییز من، طراوت باغ مرا نگير یک شب به خانه‌اش برسان و خلاص کن پایان قصّه... حال کلاغ مرا نگیر من با خيال گوشهٔ چشم تو شاعرم دنیای دِنج کُنجِ اتاقِ مرا مگیر @golchine_sher
یک‌ریز از زمین و زمان حرف می‌زنند دیوانه‌اند با خودشان حرف می‌زنند هر شب تمام طول سفر را کنار تخت با عکس داخل چمدان حرف می‌زنند انگار عادت همهٔ دل‌شکسته‌هاست از هول گریه با هیجان حرف می‌زنند تنها به یاد لقمه‌ای از دست دلبری‌ست گاهی اگر که از غم نان حرف می‌زنند هرچند گاه نان و نمک خورده گاه زخم از دست دوست، با دل و جان، حرف می‌زنند عشّاق، ابرهای صبور نگفتن‌اند بغضی اگر بگیردشان، حرف می‌زنند کافی‌ست نام کوچک‌شان را صدا کنی از عشق با زمین و زمان حرف می‌زنند @golchine_sher
قصـــه با طعــــم دهان تو شنیـــدن دارد خــواب، در بستـــر چشمان تو دیدن دارد وقتی از شوق به موهای تو افتاده نسیم دست در دست تو هــر کوچــه دویدن دارد تاک، ازبوی تَنَت مست، به خود می پیچد سیب در دامنت احســـــاس رسیدن دارد بیــخ گوش تو دلاویزترین بـــاغ خــــداست طعـــم گیلاس از این فاصله چیــــدن دارد کودکی چشم به در دوخته ام تنگ غروب دل مـن شـــــوقِ در آغــــــــوش پریدن دارد "بوسه" سربسته ترین حرف خدا با لب توست از لب ســـرخ تــــو این قصـــــه شنیدن دارد...!   @golchine_sher
ای دل! برای آن که نگیری چه می‌کنی؟ با روزگار دوری و دیری چه می‌کنی؟ بی اختیار بغض که می گیردت بگو در خود شکست را نپذیری چه می‌کنی؟ با این اتاق تنگ و شب سرد و گور تنگ تو جای من؛ جز این که بمیری چه می‌کنی؟ ای عشق! ای قدیم‌ترین زخم روزگار! در گوشه‌ی دلم سر پیری چه می‌کنی؟ دست تو را دوباره بگیرم چه می‌شود؟ دست مرا دوباره بگیری چه می‌کنی؟ @golchine_sher