ما با همیم باده از این خوشگوارتر؟
سروِ بلندِ عشق از این شاخهدارتر؟
تقویمِ ما کتیبهی احوالِ عمرِ ماست
هر روز عید و فصل به فصلش بهارتر
هر روز حس و حالِ جدیدی ست بینِ ما
هر لحظه تو جوانتر و من بیقرارتر
در کوچههای عشق و غزل زنده میشویم
هر صبح سعدیانهتر و خواجهوارتر
ما با همیم و دلبر و دلدادهی همیم
پیوندِ عاشقانه از این پایدارتر؟
بادا که از عنایتِ عشق و خدای عشق
غم نیست باد و شادیِ ما بیشمارتر
#جویا_معروفی
@golchine_sher
بگو به عشق به این آشیانه برگردد
بگو بهانه تویی، بی بهانه برگردد
بهار میوزد انگار بر حوالیِ ما
همین خبر برسان تا جوانه برگردد
دلی که پر زده در راهِ عشق حیران است
دلی که پر زده باید به خانه برگردد
بخوان که عشق به جز تو ترانهای نسرود
بیا که تاب و تبِ عاشقانه برگردد
زمانه دور نوشتهست ما دو را از هم
خدا کند ورقِ این زمانه برگردد
چه میشود که دلم شادمانه برخیزد؟
چه میشود که دلت پُر ترانه برگردد؟
در این زمانه غریبم، بگو به حضرتِ عشق
به هر بهانه ... نشد، بی بهانه برگردد
#جویا_معروفی
@golchine_sher
از تو نشان گرفتم و دیدم نشان تویی
من بیهوا پریدهام و آسمان تویی
ای نقشِ تاک حک شده بر باغِ دامنت
هر جرعهی شراب به هر استکان تویی
تقویمها به شوقِ تو تکرار میشوند
بوی خوشِ بهار پس از هر خزان تویی
از ابتدای عشق تویی تا تمامِ عشق
هم ساربان تو هستی و هم کاروان تویی
در کورهراهِ حادثه دل بر تو بستهام
طوفان گذشت، جلوهی رنگینکمان تویی
ای یار! ای ترانهی شبهای انتظار
خوشتر ز شعرِ خواجه کدام است آن تویی
#جویا_معروفی
@golchine_sher
از تو نشان گرفتم و دیدم نشان تویی
من بیهوا پریدهام و آسمان تویی
ای نقشِ تاک حک شده بر باغِ دامنت
هر جرعهی شراب به هر استکان تویی
تقویمها به شوقِ تو تکرار میشوند
بوی خوشِ بهار پس از هر خزان تویی
از ابتدای عشق تویی تا تمامِ عشق
هم ساربان تو هستی و هم کاروان تویی
در کورهراهِ حادثه دل بر تو بستهام
طوفان گذشت، جلوهی رنگینکمان تویی
ای یار! ای ترانهی شبهای انتظار
خوشتر ز شعرِ خواجه کدام است آن تویی
#جویا_معروفی
@golchine_sher
ای پریزاده و افسانه تو را گم کردم
آشنای من و بیگانه تو را گم کردم
عشق، ای شاهد آن نیمه شب بارانی
در همان کوچه،همان خانه تو را گم کردم
در همان لحظه، همان ثانیه ی بیتابی
با همان حال غریبانه تو را گم کردم
دلم از پایه فرو ریخت پس از رفتن تو
گنج در خانه ی ویرانه، تو را گم کردم
شانه ام از غم بی همنفسی میلرزد
همنفس، بر سر این شانه تو را گم کردم
تا جنون فاصلهای نیست از اینجا که منم
ای قرار دل دیوانه تو را گم کردم
آه،ای لحظهی زیبای سرودن از تو
آه، ای گوهر دردانه تو را گم کردم
#جویا_معروفی
@golchine_sher
بگو به عشق به این آشیانه برگردد
بگو بهانه تویی، بی بهانه برگردد
بهار میوزد انگار بر حوالیِ ما
همین خبر برسان تا جوانه برگردد
دلی که پر زده در راهِ عشق حیران است
دلی که پر زده باید به خانه برگردد
بخوان که عشق به جز تو ترانهای نسرود
بیا که تاب و تبِ عاشقانه برگردد
زمانه دور نوشتهست ما دو را از هم
خدا کند ورقِ این زمانه برگردد
چه میشود که دلم شادمانه برخیزد؟
چه میشود که دلت پُر ترانه برگردد؟
در این زمانه غریبم، بگو به حضرتِ عشق
به هر بهانه ... نشد، بی بهانه برگردد
#جویا_معروفی
@golchine_sher
جدال عقل و دل همواره در من ماجرا دارد
شبیه سرزمینی که دو تا فرمانروا دارد
شبیه سرزمینی که یکی در آن به پا خیزد
یکی در من شبیه تو خیال کودتا دارد
منِ دلمرده و عشق تو ، شاید منطقی باشد
گل نیلوفر اغلب در دل مرداب جا دارد
تو دلگرمی ولی همپا و همدستی نخواهد داشت
کسی که قصد ماندن با منِ بی دست و پا دارد
خودم را صرف فعل ” خواستن ” کردم ولی عمری ست
” توانستن ” برایم معنی نا آشنا دارد
زیاد است انتظار معجزه از من که فرتوتم
پیمبر نیست هر پیری که در دستش عصا دارد
#جویا_معروفی
@golchine_sher