eitaa logo
گلچین شعر
16.5هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
446 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
اما "من و تو" دور از هم مى‌پوسيم غمم از وحشتِ پوسيدن نيست غمم از زيستن بى تو در اين لحظه‌ى پُردلهره است .. @golchine_sher
باز کن پنجره را من تو را خواهم برد به سرِ رودِ خروشانِ حیات آبِ این رود به سرچشمه نمی گردد باز بهتر آنست که غفلت نکنیم از آغاز باز کن پنجره را صبح دمید... @golchine_sher
گاهگاهی که دلم می‌گیرد پیش خود می‌گویم آنکه جانم را سوخت یاد می‌آرد از این بنده هنوز؟ گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت... سال‌ها هست که از دیده‌ی من رفتی، لیک دلم از مهر تو آکنده هنوز... @golchine_sher
گاهگاهی که دلم می‌گیرد پیش خود می‌گویم آنکه جانم را سوخت، یاد می‌آرد از این بنده هنوز؟ گفته بودند: "که از دل برود یار چو از دیده برفت" سال‌ها هست که از دیده‌ی من رفتی، لیک دلم از مِهر تو آکنده هنوز... @golchine_sher
گاهگاهی که دلم می‌گیرد پیش خود می‌گویم آنکه جانم را سوخت، یاد می‌آرد از این بنده هنوز؟ گفته بودند: "که از دل برود یار چو از دیده برفت" سال‌ها هست که از دیده‌ی من رفتی، لیک دلم از مهر تو آکنده هنوز... @golchine_sher
از تو می‌گیرد وام هر بهار این همه زیبایی را... @golchine_sher
من به خود می‌گویم: چه كسی باور كرد، جنگلِ جانِ مرا آتشِ عشقِ تو خاكستر كرد؟ @golchine_sher
در میان من و تو فاصله هاست گاه می اندیشم، - می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری! تو توانایی بخشش داری دستهای تو توانایی آن را دارد - که مرا زندگانی بخشد چشم های تو به من می بخشد شورِ عشق و مستی و تو چون مصرعِ شعری زیبا سطرِ برجسته ای از زندگی من هستی. @golchine_sher
کسی با سکوتش، مرا تا بیابان بی انتهای جنون برد کسی با نگاهش، مرا تا درندشت دریای خون برد مرا باز گردان مرا ای به پایان رسانیده آغاز گردان ...! @golchine_sher
چشمک زند به بخت سیاهم ستاره‌ای داده‌ست روشنی به شبم، ماه پاره‌ای ای ماه شب فروز، ز من درگذر که من از خلق روزگار، گرفتم کناره‌ای دشتم، فریب خورده ز هر ابر تیره‌ای یا چوب خشک سوخته از هر شراره‌ای بگذار مست باشم که این درد کهنه را جز با مِیِ کهن، نه علاجی نه چاره‌ای از من تو درگذر که دگر در خور تو نیست مردی دلش ز تیغ جفا پاره پاره‌ای @golchine_sher
چشمک زند به بخت سیاهم ستاره‌ای داده‌ست روشنی به شبم، ماه پاره‌ای ای ماه شب فروز، ز من درگذر که من از خلق روزگار، گرفتم کناره‌ای دشتم، فریب خورده ز هر ابر تیره‌ای یا چوب خشک سوخته از هر شراره‌ای بگذار مست باشم که این درد کهنه را جز با مِی کهن، نه علاجی نه چاره‌ای از من تو درگذر که دگر در خور تو نیست مردی دلش ز تیغ جفا پاره پاره‌ای @golchine_sher
و به من خندیدی و نمی‌دانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پِی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب‌آلوده به من کرد نگاه سیب دندان‌زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز ، سال‌هاست که در گوش من آرام، آرام خش‌خِش گامِ تو تکرارکنان، می‌دهد آزارم و من اندیشه‌کنان غرق این پندارم که چرا، خانه ی کوچک ما سیب نداشت @golchine_sher