eitaa logo
گلچین شعر
16.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
447 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
باید بروم، این من و این هم چمدانم ای کاش یکی بود که می‌گفت بمانم در طالعم انگار جز آواره شدن نیست هر روز کسی می‌دهد از دور نشانم من رود جدا مانده از اندیشهٔ دریا عمریست که با بی‌خبری در جریانم آنقدر جدا مانده‌ام از خویشتنِ خویش باید به خودم یک خبر از خود برسانم این لب که فروبسته‌ام از روی رضا نیست کم خرده بگیرید که قفل است زبانم... @golchine_sher
باید بروم، این من و این هم چمدانم ای کاش یکی بود که می‌گفت بمانم در طالعم انگار جز آواره شدن نیست هر روز کسی می‌دهد از دور نشانم من رود جدا مانده از اندیشهٔ دریا عمریست که با بی‌خبری در جریانم آنقدر جدا مانده‌ام از خویشتنِ خویش باید به خودم یک خبر از خود برسانم این لب که فروبسته‌ام از روی رضا نیست کم خرده بگیرید که قفل است زبانم... @golchine_sher
. من بی تو یک صنوبر پیرم فقط همین یا "تاغ" خشک دشت کویرم فقط همین تکلیف من بدون تو آخر چه می‌شود؟ خاکی بدون شاه و وزیرم فقط همین حاجت به نسخه‌های عجیب و غریب نیست یک لب بخند تا که نمیرم فقط همین من جاودانه می‌شوم این خط و این نشان باید که چشم از تو نگیرم فقط همین یک بال کاش عاریه می‌دادی‌ام عزیز می‌خواهم اوج با تو بگیرم فقط همین... @golchine_sher
تو را تنها برای خود، چه خود خواهانه می خواهم تو را با هرچه غیر از چشمِ خود، بیگانه می خواهم کبوتر می شوم جَلدِ حریم پاک چشمانت و از دست نگاهِ مهربانت، دانه می خواهم دلم می ترسد از غربت، بیا و آشنایم شو من و تو، حوضی و ایوان،هوای خانه می خواهم تصور کن که ما هردو، همان عشاق مشهوریم بگو لیلی ، بگویم جان ؟! کمی افسانه می خواهم بیا آن وقت پیش من کمی نزدیک تر بنشین من از دار و ندار تو فقط یک شانه می خواهم ولش کن عقل و منطق را، جنون هم عالمی دارد تو را هم مثل حالای خودم دیوانه می خواهم @golchine_sher
تو را تنها برای خود، چه خود خواهانه می خواهم تو را با هرچه غیر از چشمِ خود، بیگانه می خواهم کبوتر می شوم جَلدِ حریم پاک چشمانت و از دست نگاهِ مهربانت، دانه می خواهم دلم می ترسد از غربت، بیا و آشنایم شو من و تو، حوضی و ایوان،هوای خانه می خواهم تصور کن که ما هردو، همان عشاق مشهوریم بگو لیلی ، بگویم جان ؟! کمی افسانه می خواهم بیا آن وقت پیش من کمی نزدیک تر بنشین من از دار و ندار تو فقط یک شانه می خواهم ولش کن عقل و منطق را، جنون هم عالمی دارد تو را هم مثل حالای خودم دیوانه می خواهم @golchine_sher
عشق چیزی غیر یک پیغمبر کذّاب نیست مهربانی هست اما آنقدَرها باب نیست بسترِ زاینده رودم خالی و خشک و خراب تا بخواهی تشنه ام اما دریغا آب نیست مثل ماهی قرمزی هستم که قلب کوچکش لحظه ای آسوده از دلشوره ی قلّاب نیست یا کشاورزی که بعد از مدتی خون جگر حاصلش غیر از عتاب و تندی ارباب نیست قسمتش در جیبِ یک کیف قدیمی مردن است کهنه عکسی که برایش سهمی از یک قاب نیست عرصه را باید برای دیگران خالی کنم چوب هست و گوی هست و قدرت پرتاب نیست تا سرم از وحشت و کابوس بیداری پُر است هیچ چیزی بهتر از یک مشت قرص خواب نیست با خودم گفتم که شاید با غزل بهتر شدم شعر هم دیگر برایم اتفاقی ناب نیست @golchine_sher
در آینه به روی خود باز نگاه می کنم کنار هردو چشم را کمی سیاه می کنم به اشتیاق سرکشم مهار می زنم ولی به یاد تو تبسمی گاه به گاه می کنم کدام را به سر کنم؟ شال سفید،روسری لباس و کیف و کفش را که رو به راه می کنم برای لحظه ای شکی مرا نشانه می رود همان سؤال دائمی، من اشتباه می کنم؟ کنار در که می رسم، به فکر می روم فرو دلم رضا نمی دهد، مگر گناه می کنم؟ چه انتخاب مشکلی میان عقل و عاشقی تمام عمر خویش را با تو تباه می کنم؟ به یاد لحظه های بی تو تنگ می شود دلم من این غم غریب را به دل گواه می کنم و از نشست عقل و دل به این نتیجه می رسم که بی تو قلب خسته را چه بی پناه می کنم دوباره دستگیره و دوباره دست های من برای عاشقانه ای، شال و کلاه می کنم @golchine_sher
تو را تنها برای خود، چه خود خواهانه می خواهم تو را با هرچه غیر از چشمِ خود، بیگانه می خواهم کبوتر می شوم جَلدِ حریم پاک چشمانت و از دست نگاهِ مهربانت، دانه می خواهم دلم می ترسد از غربت، بیا و آشنایم شو من و تو، حوضی و ایوان، هوای خانه می خواهم تصور کن که ما هردو، همان عشاق مشهوریم بگو لیلی، بگویم جان ؟! کمی افسانه می خواهم بیا آن وقت پیش من کمی نزدیک تر بنشین من از دار و ندار تو فقط یک شانه می خواهم ولش کن عقل و منطق را، جنون هم عالمی دارد تو را هم مثل حالای خودم دیوانه می خواهم @golchine_sher